۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه

خاطراتی از مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی 

خاطراتی از مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی 


خواهرم معصومه گالش مرادی نام دارد و مریم ساجدی نامی بود که در زندان اوین با آن خودرا معرفی کرده بود.
وی  متولد ۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۲ بود و در تاریخ 11اردیبهشت 1362 در زندان اوین تیرباران گردید.
خواهرم در دبیرستان شاهدخت شهسوار در کلاس سوم علوم تجربی درس میخواند. دوسال در زندان اوین با نام مریم ساجدی بود که دختری که با هم همدرسه بودند واو هم از مجاهدین بود خواهرم را  شناسایی کرده و به لاجوردی لو داد که با عث تیرباران خواهرم وکشتن مهین شیخ حسنی  و آزادی آن دختر شد.
جنازه خواهرم را به ما ندادند و او را در قبرهای دسته جمعی قطعه ۱۰۰کودکان بهشت زهرا در تهران به خاک سپردند به ما هیچ اطلاع دیگری داده نشد.
من از تنها یادگاری او که یک قلم است عکس میفرستم. خواهرم از طرفداران بسیار معتقد مسعود رجوی بود.



قلمی که از مجاهد شهید معصومه طالش مرادی یادگار مانده است برادر من علی گالش مرادی دانش آموز سال دوم اتومکانیک دبیرستان صنعتی شهسوار بود.
وی متولد 4شهریور 1344 بود و در تاریخ 3شهریور 1360 تیرباران شد. علی از اولین اعدامیان شهسوار بود با ۳ مجاهد دیگر به نامهای شهرام، ایرج و مهرداد امینی اعدام شدند.


علی به مجاهدین کمک کرده بود و عضو مجاهدین خلق نبود جنازه علی را به ما تحویل دادند عکسهای او را با تنها یادگاری او که پلیور او میباشد را برای شما میفرستم.


ما از یک روستای شمال به نام ولاب هستیم که اکنون نام سلیم آباد را دارد.

مجاهد شهید معصومه (مریم) گالش مرادی (ساجدی) از شهسوار (تنکابن)


مجاهد شهید معصومه (مریم) گالش مرادی (ساجدی) از شهسوار (تنکابن)




مشخصات مجاهد شهید معصومه (مریم) گالش مرادی (ساجدی)
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1362

مجاهد شهید علی گالش مرادی از شهسوار (تنکابن)

مجاهد شهید علی گالش مرادی از شهسوار (تنکابن)



مشخصات مجاهد شهید علی گالش مرادی از شهسوار (تنکابن)
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 16
محل شهادت: تنکابن
زمان شهادت: 1360

مجاهد شهید سادات سجادی  قهرمانی از شهرآمل 

مجاهد شهید سادات سجادی  قهرمانی از شهرآمل 

مشخصات مجاهد شهید سادات سجادی (خدایی بزوج)
محل تولد: آمل
شغل: معلم
تحصيل: فوق دیپلم
سن: 24
محل شهادت: رشت
زمان شهادت: 1361

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی

مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی

مشخصات مجاهد شهید علی گالش مرادی 
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 16
محل شهادت: تنکابن
زمان شهادت: 1360


مشخصات مجاهد شهید معصومه (مریم) گالش مرادی (ساجدی)
محل تولد: تنكابن
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1362


خاطراتی از مجاهدین شهید علی گالش مرادی و معصومه گالش مرادی از زبان خواهر:

خواهرم معصومه گالش مرادی نام دارد و مریم ساجدی نامی بود که در زندان اوین با آن خودرا معرفی کرده بود.
وی  متولد ۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۲ بود و در تاریخ 11اردیبهشت 1362 در زندان اوین تیرباران گردید.
خواهرم در دبیرستان شاهدخت شهسوار در کلاس سوم علوم تجربی درس میخواند. دوسال در زندان اوین با نام مریم ساجدی بود که دختری که با هم همدرسه بودند واو هم از مجاهدین بود خواهرم را  شناسایی کرده و به لاجوردی لو داد که با عث تیرباران خواهرم وکشتن مهین شیخ حسنی  و آزادی آن دختر شد.
جنازه خواهرم را به ما ندادند و او را در قبرهای دسته جمعی قطعه ۱۰۰کودکان بهشت زهرا در تهران به خاک سپردند به ما هیچ اطلاع دیگری داده نشد.
من از تنها یادگاری او که یک قلم است عکس میفرستم. خواهرم از طرفداران بسیار معتقد مسعود رجوی بود.



برادر من علی گالش مرادی دانش آموز سال دوم اتومکانیک دبیرستان صنعتی شهسوار بود.
وی متولد 4شهریور 1344 بود و در تاریخ 3شهریور 1360 تیرباران شد. علی از اولین اعدامیان شهسوار بود با ۳ مجاهد دیگر به نامهای شهرام، ایرج و مهرداد امینی اعدام شدند.


علی به مجاهدین کمک کرده بود و عضو مجاهدین خلق نبود جنازه علی را به ما تحویل دادند عکسهای او را با تنها یادگاری او که پلیور او میباشد را برای شما میفرستم.


ما از یک روستای شمال به نام ولاب هستیم که اکنون نام سلیم آباد را دارد.

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

   شهادت میرزا کوچک‌خان؛ سردار جنگل

   شهادت میرزا کوچک‌خان؛ سردار جنگل




میرزا  کوچک خان در دوران جوانی 

میرزا یونس معروف به میرزاکوچک خان، فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷خورشیدی، در محله استادسرا در شهر رشت چشم به جهان گشود. کوچک خان در سالهای آغازین زندگی به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی پرداخت و به سلک روحانیان درآمد؛ اما رخدادها و شور آزادیخواهی در ایران و کشورهای همسایه، مسیر افکار میرزا را تغییر داد. بنا‌ به گفته اطرافیان، کوچک خان مردی قوی بنیه

و دارای سیمایی متبسم بود و از نظر اجتماعی فروتن، خوش برخورد، مؤمن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود.
میرزا کوچک خان در صفوف مجاهدان مشروطه
میرزا کوچک خان در جوانی از مجاهدان مشروطه و عضوی از کمیته ستارخان بود که در فتح تهران و فرماندهی دسته‌های مجاهدان برای جنگ با قوای استبداد شرکت داشت. در همان دوران بود که نیروهای روسی، که سر دشمنی با انقلاب مشروطه ایران داشتند، مدتی میرزا را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳کوچک خان که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود، برای جلوگیری از محو دستاوردهای انقلاب مشروطه، سلاح به دست گرفت و راهی جنگل‌های گیلان شد تا آتش آزادی را، این بار از دل جنگل‌های گیلان شعله‌ور سازد.
میرزا کوچک‌ خان به‌شدت تحت تاثیر ظلم و ستمی قرار گرفت که نیروهای روس و استبداد حاکم، بر مردم گیلان اعمال می‌کردند. او مصمم شد تا به کمک دوستان مشروطه‌خواه خود، دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبه آرمانهای  آزادیخواهانه مشروطه که آن را برباد رفته می‌دید، در پی نجات ایران از اشغال نیروهای نظامی نیز بود. افکار میرزا کوچک‌ خان توانست در دل اقشار و طبقات گوناکون مردم گیلان نفوذ کند.
قیام جنگل به رهبری میرزا کوچک خان-دوره اول
تاریخ نگاران عمدتاً قیام جنگل را به دو دوره تقسیم می‌کنند؛ دوره اول به مدت دو سال و به مرکزیت فرماندهی در کسما است. این دوره با تسخیر رشت آغاز شده و به مدت 4سال به‌صورت یک حکومت جمهوری مستقل، در کل ایالت گیلان بوده است.

این دوره زمانی است که بعد از پیروزی انقلاب کبیر شوروی، نیروهای روس از ایران خارج شدند؛ در این خروج قوای جنگل راه را برای آنها باز کردند. اما وضعیت آخرین دسته روس‌ها، یعنی قوای ژنرال «بیچراخوف» که دارای افکار تزاری بود، متفاوت بود. او با انگلیسی‌ها به فرماندهی ژنرال «دنسترویل» متحد شده بود که به قفقاز رفته و در آنجا با بلشویک‌ها بجنگند. قوای روس و انگلیس از میرزا خواستند که تعدادی پاسگاه در اختیار آنها قرار بدهد؛ میرزا کوچک خان این درخواست را رد کرد. از اینرو کنار پل منجیل جنگ سختی در می‌گیرد که به شکست نیروهای جنگل می‌انجامد.
با شکست نیروهای جنگل، رشت به دست نیروهای انگلیسی می‌افتد. البته بعد از آن جنگلی‌ها رشت را آزاد می‌کنند، اما دوباره انگلیسی‌ها رشت را تصرف کرده و نهایتاً دو طرف به صلح می‌رسند. بعد از آن دولت مرکزی 20هزار قزاق را برای سرکوب جنگل به گیلان فرستاد. در این کشاکشها و فشارهای دولت مرکزی و انگلیس حاج احمد کسمایی تاجر بازار و از سران جنگل، تاب تحمل این فشارها را نیاورده، خائنانه و زبونانه تسلیم می‌شود. از طرف دیگر میرزا نیز که نمی‌خواست با هموطنانش بجنگد، به شرق گیلان عقب‌نشینی می‌کند. در این راهپیمایی طولانی، عده‌یی از مجاهدین جنگلها از پای درآمدند. در این میان، عناصر سست عنصر نیز یا خود را به دشمن تسلیم کرده، یا از اردوی کوچک خان فرار کردند.

پس از مدتی میرزا کوچک خان به فومنات- یعنی همان پایگاه اولیه‌اش- برمی گردد. این پایان دوره اول قیام جنگل است.
قیام جنگل به رهبری میرزا کوچک خان-دوره دوم
دوره دوم جنبش جنگل از ۱۲۹۸آغاز شد. با این‌که در پایان دوره اول، جنبش جنگل ضربات سختی خورد بود، اما از آنجا که میرزا کوچک خان ایستادگی کرد، جنبش جنگل به بقای خود ادامه داد. رفته‌رفته مجاهدین جنگل یکدیگر را یافته و دیگربار نیرو گرفتند.
کمی بعد از آغاز دوره دوم، رخدادی دیگر نیز پیش آمد. روز ۲۸اردیبهشت ۱۲۹۹نیروهای ارتش سرخ شوروی به بندر انزلی وارد شدند. چندی بعد، یعنی روز ۱۴خرداد میرزا کوچک‌ خان در رأس مجاهدان جنگل که سراسر گیلان را آزاد کرده بودند، وارد رشت شد. سپس میرزا به انزلی رفته با نماینده شوروی در انزلی ملاقات کرد. آنگاه میرزا به دعوت مردم و در میان استقبال شورانگیز آنان، با صدور اعلامیه‌یی، حکومت جمهوری را در گیلان اعلام نمود.
در رشت عده‌یی برخلاف توصیه‌های میرزا، خودسرانه متعرض  مردم می‌شدند؛ از اینرو روز جمعه ۱۸تیر ۱۲۹۹میرزاکوچک‌ خان به‌عنوان اعتراض از رشت به صومعه‌سرا رفت. در خلأ نبودن میرزا، طرفداران شوروی بر ضد کوچک خان کودتا کرده، دولت جدیدی را معرفی کردند که به‌دلیل عدم استقبال مردم به بن‌بست کشیده شد. کودتاگران بناچار مجبور شدند دولت جدیدی به رهبری میرزا کوچک خان تشکیل دهند؛ اما این دولت نیز دوامی نیاورد و با قتل حیدرخان عمو اوغلی، از هم پاشید. اختلافات درونی چه در دوره اول و چه در دوره دوم قیام  جنگل، ازعوامل مهم تضعیف این نهضت محسوب می‌شود.

کودتای سوم اسفند 1299و اوج‌گیری نبرد نیروهای استبداد با مجاهدان جنگل به رهبری میرزا کوچک خان
بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹و قدرت گرفتن رضاخان، استبداد حاکم در تهران شایعه کرد که دولت میرزا کوچک خان در گیلان، دست‌نشانده و عامل شوروی است و قصد دارد تسلط نظامی و ایدئولوژیک خود را بر کل ایران حاکم کند. سپس به فرمان احمدشاه قاجار رضاخان برای سرکوب جنبش جنگل وارد رشت شد. در این دوران سخت نیز عده‌یی به میرزا خیانت کرده و از اردوی او فرار کردند. نیروهای قزاق طی شبیخونهای متعدد نیروهای جنگل را وادار به عقب‌نشینی کردند. در نهایت طی این نبردها، میرزا کوچک خان همراه با یار وفادارش «گائوک آلمانی» که خود را هوشنگ نامیده بود، به سمت خلخال و کوه‌های طالش حرکت کرد؛ هدف این بود که در آنجا بار دیگر تجدید قوا کرده، آماده نبردهای بعدی با نیروهای استبداد شوند. اما در میانه راه، گرفتار بوران و توفان شده و روز ۱۱آذر سال ۱۳۰۰در میانه برفها جان سپرده، به‌شهادت رسیدند.

وحشیگری نیروها و مزدوران استبداد در برابر پیکر میرزا کوچک خان
محمدخان سالار شجاع، برادر امیر طالش، که از بدخواهان میرزا بود، دستور داد فردی به نام رضا اشکستانی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. سپس سر کوچک خان را نزد برادرش در ماسال فرستاد و در نهایت در رشت تسلیم نیروهای دولتی کردند. آنها نیز سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت، تا مدتها در برابر دیدگان مردم قرار دادند. سپس خالو قربان که از خائنین و عناصر سست عنصر صفوف میرزا، که از مزدوران رضا خان شده بود، سر کوچک‌ خان را به تهران برد و تسلیم رضاخان کرد.
به دستور رضاخان سر میرزا را در گورستان حسن آباد دفن کردند. اما کمی بعد، یکی از یاران قدیمی میرزا کوچک خان به‌نام «کاس آقا حسام»، مخفیانه سر میرزا را از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد. آنگاه سر را در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپردند.
در شهریور ۱۳۲۰و هنگام برکناری رضاخان، آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفاتی شایسته، از خانقاه طالش به رشت حمل کنند؛ ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه جسد را به‌طور عادی به رشت حمل کرده و در کنار سر میرزا دفن کردند.

آخرین نامه میرزا کوچک خان
میرزا کوچک خان در آخرین نامه‌اش در تاریخ 5آبان سال 1300نوشت:
 «... با رویه‌ای که دشمنانمان در پیش گرفته‌اند شاید بتوانند به‌طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند؛ ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم نموده است... امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند و حال آن که هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم بر نداشته‌ایم. ما این اتهامات را می‌شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم...» 


  جمهوری جنگل – میرزا کوچک خان

    جمهوری جنگل – میرزا کوچک خان



مقدمه:جنگ‌جهانی‌اول، دخالت قدرتهای استعماری در ایران و ضعف شدید حکومت مرکزی ایران، فضای سیاسی - اجتماعی آماده‌ای را برای شکل‌گیری و رشد جنبش‌های مردمی را در ایران به‌وجود آورد.
در چنین شرایطی، جنبش جنگل در شهریور 1293 خورشیدی شکل گرفت و در مدتی کوتاه نه تنها در گیلان، که در اکثر نقاط ایران با استقبال مردم روبه‌رو شد. نه تنها در آن مقطع تاریخی بلکه جنبش جنگل دهه‌ها بعد تا امروز نیز منشأء اثر و انگیزش برای آزادیخواهان ایرانی می‌باشد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – تاریخچه
میرزا کوچک خان از نسل انقلابیون پیشتاز در جنبش مشروطه بود او هنگام فتح تهران توسط مشروطه طلبان در سال1288 با مجاهدین گیلان همراه بود. 6سال بعد در سال 1294 در شرایطی که کوره آن انقلاب بزرگ به خاموشی گراییده و دستاوردهای آن به‌دست میوه‌چینان افتاده بود پرچم مقاومتی مسلحانه را در جنگلهای گیلان برای مقابله با استیلای مجدد استبداد و استعمار و در مسیر برقراری استقلال و آزادی ایران برافراشت. 2سال از آغاز نهضت جنگل گذشته بود که دیکتاتوری تزاری روسیه با انقلاب سوسیالیستی 1917 سرنگون شد. تا قبل از آن روسیه تزاری با دخالتهای استعماری و حمایت کامل خود از نیروهای مستبد در ایران مانع پیشروی جنبش آزادیخواهی بود. اما پس از انقلاب 1917 نیروهای متجاوز روسیه تزاری بر اساس تصمیم دولت شوروی از ایران خارج شدند. فشار قوای استعماری و سرکوبگر تزاری از جنبش جنگل برداشته شد. مجاهدین جنگل به رهبری میرزا کوچک خان در سال1299 شمسی سراسر گیلان از جمله شهر رشت را آزاد کردند.
جمهوری جنگل – میرزا کوچک خان – سابقه شخصی
یونس معروف به میرزاکوچک، فرزند میرزا بزرگ، در یک خانواده متوسط در محله اوستا‌سرای رشت به‌دنیا آمد. ابتدا در رشت و سپس در تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت. اما روح بلند و سرکش میرزا در شرایطی که شور آزادیخواهی و آتش مشروطه شعله‌ور بود، او را راهی جاده‌های جهاد و نبرد آزادی کرد.
25ساله بود که شیفته ستارخان شد. به‌دنبال آن، لباس مجاهدت پوشید و به عضویت کمیته سردار درآمد. او که همراه با مجاهدان گیلان در فتح قزوین شرکت داشت، در جریان فتح تهران نیز در کنار ستارخان بود. پس از ظهور دوباره استبداد، با بسیاری از سران به‌اصطلاح ملی، در تهران تماس گرفت و تلاش کرد آنها را به مبارزه با استبداد برانگیزد. اما با مشاهده سازش‌کاری مدعیان، ناامید شد و برای تشکیل جنبشی مستقل، راهی زادگاهش گیلان گردید به همراه چند تن از مبارزان، جنبش جنگل را در جنگلهای فومن گیلان آغاز کرد.

جمهوری جنگل – میرزا کوچک خان – ویژگیهای میرزا
گفته می‌شود میرزا کوچک خان، مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده بود. از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مؤمن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف دخانیات خودداری می‌کرد.
جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – شعار و خط مشی سیاسی
شعار مجاهدین جنگل اخراج نیروهای بیگانه، برقراری امنیت و رفع بی‌عدالتی و مبارزه با خودکامگی و استبداد بود. روزنامه جنگل در شماره 28سال اول خود خط مشی سیاسی خود را چنین بیان کرده است: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم استقلالی به تمام معنای کلمه، یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات دولتی‌ست».

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان - مرام‌نامه جنگل
مرام‌نامه جنگل، یکی از یادگارهای ارزشمند دوران جنگل و جمهوری گیلان به رهبری میرزا کوچک‌خان می‌باشد. این مرامنامه عمق ترقیخواهی و پیشتازی افکار و اندیشه‌های میرزا و آزادیخواهان و همرزمانش در جنبش جنگل را نشان می‌دهد. نبرد برای آزادی که تا همین امروز ادامه دارد.
اندیشه تساوی حقوق زن و مرد، طرح آزادی دین و عقیده، و آزادی اجتماعات، در آن دوران، بیانگر سطح دانش و شعور آزادیخواهانه مردم ایران است. «مرام‌نامه جنگل» کارنامه درخشان نسلی است که تا پای جان برای احقاق حقوقش ایستاد و تن به استبداد و بیداد حاکم نداد. در آن شرایط که نظام سرکوبگر با پشتوانه آخوندهای درباری هر صدایی‌ را در نطفه خفه می‌کرد، صحبت از آموزش رایگان و حقوق کارگران و جدایی روحانیت از امور سیاسی، خنجری بود به قلب استبداد و مشعلی که راه را برای همه رهروان آزادی به‌خوبی روشن کرد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – رضا خان
جنبش جنگل، زیر فشار قوای دولتی و نیروهای قزاق که تحت تسلط نیروهای انگلیس درآمده بودند قرار گرفت. سرانجام وقتی در کودتای سوم اسفند 1299 سید ضیاءالدین به نخست‌وزیری رسید شرایط سرکوب جنبش جنگل برای دولت دست‌نشانده فراهم شد. عامل اجرای آن کودتا یعنی رضاخان میرپنج که یکی از افسران قزاق بود، مأمور خاموش کردن آتش جنبش جنگل شد.
جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – انگلستان و دولت سر‌سپرده
پس از انقلاب اکتبر روسیه که باعث خروج روسیه از دور رقابت استعماری در ایران و یکه‌تازی بریتانیا در این حوزه شد، جنبش جنگل، مانع اصلی تحقق گسترش سلطه استعماری این امپراتوری بود. به همین دلیل، قوای انگلیسی، دست به حمله‌های گسترده‌یی علیه مواضع جنگل زدند. ولی تهاجم قوای عثمانی به غرب ایران و خطر اتحاد عثمانی‌ها با نیروی مستقر در جنگل، موجب گشت که بریتانیایی‌ها، با جنبش جنگل در تاریخ 22مرداد 1297 (13آگوست 1918) قرارداد متارکه جنگ امضا کنند. که البته این قرارداد، با شکست آلمان و عثمانی در جنگ اول جهانی، از اعتبار افتاد.
با روی کارآمدن دولت وثوق‌الدوله، نخست‌وزیر سرسپرده بریتانیا، طرح حمله به پایگاههای مجاهدین جنگل و از میان بردن آنها در دستور کار قرار گرفت.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – تضعیف جنبش و سرکوب آن
در اثر تلاشهای وثوق‌الدوله برای ایجاد دودسته‌گی در میان جنگلی‌ها، مجاهدین کسما و فرمانده آنها حاج‌احمد کسمایی، به نیروهای دولتی پیوستند. پس از آن، در روز سیزدهم فروردین 1298، بیست‌هزار قزاق ایرانی با پشتیبانی هواپیماهای انگلیسی به پایگاههای مجاهدین جنگل حمله بردند. این حمله‌ها ماه‌ها به‌طول انجامید. این حملات دراز مدت، نیروهای مجاهدین را در فقدان آذوقه و کمبود تسلیحات قرار داد.
در مرداد ماه 1298 و در آستانه بستن قرارداد 1919 بین دولت وثوق‌الدوله و بریتانیا، فرماندهی نیروهای قزاق، در فومنات و شفت و دیگر حوزه‌های استقراری جنگلی‌ها حکومت نظامی اعلام نمود و برای ایجاد رعب و وحشت، در اعلامیه‌ای اخطار نمود که: «هر خانه‌ای که در آن جنگلی‌ها منزل کنند، سوزانده می‌شود و صاحبش تنبیه خواهد شد. افرادی که برای جنگلی‌ها آذوقه تهیه کنند و یا کمکی به آنها نمایند، فوراً اعدام و دارایی‌شان ضبط خواهد شد».

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – خیانتها و مقاومتها
پس از بسته شدن قرارداد 1919، هجوم نیروهای دولتی شدت بیشتری گرفت و در نتیجه، موج تسلیم‌شدنها و امان‌نامه گرفتن‌ها افزایش یافت. تنها میرزا و تنی چند از یارانش هم‌چنان مقاومت می‌کردند.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – ورود شوروی به خاک ایران
ارتش سرخ برای دستگیری دنیکین، که علیه حکومت نوپای کمونیستی شوروی می‌جنگید، وارد بندر انزلی شد. در ابتدای ورود قوای ارتش سرخ به انزلی، در روز 28اردیبهشت 1299، راسکول‌نیکف فرمانده ناوگان شوروی در دریای کاسپین، میرزا کوچک را برای مذاکره به انزلی دعوت کرد. روز اول مذاکره به‌جایی نرسید. زیرا اعضای حزب عدالت باکو که در مذاکره حضور داشتند، وظیفه اصلی و اولیه جنبش را تبلیغات کمونیسم، مصادره اموال و لغو مالکیت بر زمین و مبارزه با مذهب می‌دانستند. در حالی که میرزا می‌گفت: «که مردم ایران نسبت به مذهب دلبستگی دارند و وضعیت مذهب در ایران با سایر جاها فرق می‌کند».
در روز دوم مذاکرات، در مورد عدم اجرای کمونیسم از حیث مصادره اموال و الغای مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات کمونیسم، تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، سپردن مقدرات انقلاب به دست آن و عدم دخالت شوروی‌ها و عدم ورود نیروی نظامی جدید از شوروی، مگر به تصویب حکومت انقلابی ایران توافق حاصل شد و این توافق به اطلاع مقامهای دولتی و حزبی مسکو نیز رسید.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – اعلام جمهوری
پس از این اتفاق، فرماندار گیلان به نماینده‌گی از طرف مردم رشت، میرزا را برای به‌دست گرفتن زمام امور گیلان به رشت دعوت کردند.
روز ورود میرزا به جنگل یعنی چهاردهم خرداد، جمعیت انبوهی از آتشگاه (5 کیلومتری رشت) تا شهر رشت در دو طرف جاده صف کشیدند و مقدم مجاهدین جنگل را با فریادهای شورانگیز گرامی داشتند. میرزا پس از شش سال دوری از رشت، دوباره به این شهر بازگشت.
در رشت، کمیته‌یی مرکب از اعضای ایرانی و روسی تشکیل شد. روز بعد، هیأت دولت انقلابی به سرپرستی میرزا کوچک به مردم گیلان معرفی شد.
روز شانزدهم خرداد1299 شمسی، سران جنبش جنگل در اعلامیه‌ای با تأکید بر این‌که «قوه ملی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوع‌پروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام جمعیت سرخ ایران معرفی می‌نماید».، الغای اصول سلطنت و اعلام جمهوری و حفظ جان و مال عموم اهالی گیلکان و لغو تمام قراردادهای دولت مرکزی با بیگانه‌گان، اعتقاد به تساوی حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام را اعلام نمودند. روز هجدهم خرداد، «جمعیت انقلاب سرخ ایران» در تلگرامی به سفارت‌خانه‌های دولتهای خارجی در تهران، انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری شورایی در گیلان را اعلام کردند.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – نقض توافق
یک ماه پس از ورود ارتش سرخ به انزلی، حزب کمونیست ایران توسط اعضای اعزامی حزب عدالت باکو تشکیل شد. حزب کمونیست ایران، برخلاف توافق سران نیروهای اعزامی شوروی و سران جمهوری گیلان، تبلیغات کمونیستی و مخالف با مذهب را آغاز کردند. میرزا دو نماینده نزد نریمانوف، رئیس شورای جمهوری قفقاز فرستاد و از او خواست که از این اقدامات چپ روانه که حاصلی جز دور کرد مردم از جنبش ندارد، جلوگیری کند. نریمانوف از سران حزب کمونیست خواست که از این‌گونه اقدامات دست بردارند، اما آنها نپذیرفتند.
میرزاکوچک برای اعتراض به اقدامات تفرقه‌انگیز حزب کمونیست، دو تن از نزدیکان خود را با نامه‌یی برای لنین، به مسکو فرستاد. آنها با معاون وزیرخارجه شوروی، دیدار کردند. وی در این دیدار در بین سخنان خود تأکید کرد که به هیچ‌وجه نمی‌توان از تبلیغ مرام کمونیسم جلوگیری نمود.
فرستاده‌گان جمهوری گیلان، موفق به دیدار با لنین نشدند. میرزا برای جلوگیری از فاجعه‌ای که عملکرد حزب کمونیست پیش آورده بود، تلگرامی به لنین فرستاد، اما جمهوری آذربایجان آن را توقیف کرد.
چند روز پیش از کودتا، به‌درخواست حزب عدالت باکو، سه‌تن از سران قوای شوروی در گیلان که پشتیبان سیاستهای میرزا بودند، از ایران فراخوانده شدند. به‌دنبال آن، چند نفر دیگر از شوروی به گیلان آمدند تا سیاست جدید شوروی را پیاده کنند. سیاستهای جدید شوروی، به‌دلیل تحولات بین‌المللی بود که برخورد مسالمت‌آمیز در برابر انگلیس و فرانسه را می‌طلبید و در این شرایط، جمهوری گیلان به نظر لنین زائد و موجب دردسر بود.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – جنبش قربانی می‌شود
با پایان گرفتن جنگ جهانی اول، آثار زیان‌بار اقتصادی جنگ بر مردم انگلیس باعث شده بود که ادامه حمایت انگلیس از ضدانقلابیون شوروی برای مردم و روشن‌فکران انگلیس غیرقابل‌تحمل شود. شوروی نیز در اثر زیانهای اقتصادی ناشی از جنگ اول جهانی و جنگهای داخلی، در وضع اقتصادی بسیار بدی به‌سر می‌برد. در صورت مصالحه با انگلیس، از سویی امکان می‌یافت که از کالاهای صنعتی آن کشور برای احیای صنعت از کار مانده خود استفاده کند و از سوی دیگر، می‌توانست نیروهای نظامی مخالف را که به‌طور دائم مرزهای جنوبی آن کشور را تهدید می‌کردند و بر منابع نفت باکو دست یافته بودند، از پیشروی بازدارد.
بر مبنای این ضرورت‌ها، مذاکرات بین شوروی و بریتانیا آغاز شد و پس از چندی قراردادهای اقتصادی و سیاسی تنظیم شدند. روابط شوروی با دولت مرکزی ایران نیز، بر اثر مصالحه با انگلیس روبه دوستی نهاد. در این بین جنبش جنگل قربانی شد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – شوروی
در ابتدا، حکومت شوروی، با شعارهای سوسیالیستی که می‌داد، از جمله عدالت و برابری، در بین تمام مبارزان جهان دارای اعتبار و علاقه بود و حمایت از مبارزان جهان را جزو اهداف خود می‌دانست. میرزا کوچک خان نیز با توجه به شعارهای اصیل سوسیالیسم با آنان همکاری کرد. متأسفانه با گذشت زمان، حکومت شوروی نیز وارد معادلات استعماری گشته و گذشته را فراموش کرد.
در نخستین روزهای پس از کودتای ضیاءالدین در دهم اسفند 1299 قراردادی بین ایران و شوروی بسته شد، که یکی از مواد آن، همکاری با رژیم ایران در خاموش کردن این جنبش و عدم حمایت شوروی از جنبش جنگل بود. سفیر شوروی در ایران در 5اردیبهشت 1300 این موضوع را در نامه‌یی به میرزا کوچک خان یادآوری کرد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – مقدمات کودتا
حدود سه هفته پیش از کودتای رشت، رئیس دیوان محاکمات انقلاب گیلان، به میرزا خبر داده بود که طبق اطلاعی که به دست آورده، قرار است در میتینگی که در روز نهم مرداد 1299 در سبزه‌میدان رشت برگزار می‌شود، وی را ترور کنند. میرزا در روز هجدهم تیر، به‌محض وصول دعوت‌نامه میتینگ، بعد از مشورت با سران جنگل، به فومن رفت و از ادامه همکاری با نیروهای شوروی سرباز زد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – کودتا بر علیه جنبش
مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با حمایت قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را هر که و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام کردند. اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید.
قوای قزاق از فرصت استفاده کردند و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب‌نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم شدند. یا به‌شهادت رسیدند.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – انزوای جنبش
با آن‌که از آغاز ورود میرزا و تشکیل جمهوری گیلان، تمام طبقات مردم با شادی آن‌را پذیرفتند و همه‌نوع همراهی و کمک به آن نمودند و با کمک همانها منجیل فتح شد و انگلیس‌ها عقب نشستند، ولی اجرای مکانیکی اصول کمونیسم در گیلان توسط دولت کودتا، موجب گشت که مردم از جنبش رویگردان شوند و انگلیسیها دوباره قدرت بگیرند و دولت مرکزی به فکر حمله دوباره به گیلان بیفتد. مردم به‌دلیل بیزاری از دولت کودتا، در هنگام حمله قوای مرکزی، نه تنها از کودتاچیان حمایت نکردند، بلکه به قوای دولت نیز یاری رساندند.
 
جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – شهادت میرزا
میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ پس از مقاومتی دلیرانه، در حالی‌که برای سازماندهی و جمع‌آوری باقیمانده نیروهایشان بسوی خلخال می‌رفتند، در کوه‌های خلخال در میان راه به‌دلیل برف و بوران شدید به‌شهادت رسیدند.
خبر شهادت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، به سرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمّدخان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با عده‌یی تفنگچی به خانقاه رفت و مانع دفن اجساد به‌وسیله اهالی شد. رضا استکانی خائن که زمانی در جنبش بود، سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر به ماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.

جمهوری جنگل- میرزا کوچک خان – مزار میرزا
سر میرزا به دستور رضا خان در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا به‌نام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد میرزا (تن بی‌سر) را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد، جسد میرزا را به‌طور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند.
هر سال ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.
 نتیجه:
امروز که بیش از یک قرن از آغاز جنبش جنگل می‌گذرد، می‌بینیم که اگر ‌چه آرمانهای جنبش آزادیخواهی در مقاومت ایران و مطالبات مردم ایران، بسیار فراتر و گسترده‌تر هست، اما در بطن خود همان جوهر آرمانهای میرزا و جنبش جنگل را دارد، حقیقتی که نشان می‌دهد شاه و شیخ تا چه حد با سد کردن راه آرمانهای مردم، به این خلق و این وطن خیانت کرده‌اند.


۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

8شهيد حماسه سازفروغ اشرف -حماسه 19فروردين

8شهيد حماسه سازفروغ اشرف -حماسه 19فروردين




8شهید حماسه فروغ اشرف 8گل سرخ و8 زن مجاهد رها از قید و بند زندگی: فائزه رجبی  پرستویی که با بهارآمد و با بهار رفت  مهدیه مدد زاده  خون شقایق بر خاک اشرف   نسترن عظیمی  در رکاب خورشید آسیه رخشانی    دلاوری از خطه جنوب  صبا هفت برادران  صدای دل انگیز مهرفردا ...
8گل سرخ و8 زن مجاهد رها از قید و بند زندگی:
فائزه رجبی  پرستویی که با بهارآمد و با بهار رفت
مهدیه مدد زاده  خون شقایق بر خاک اشرف
نسترن عظیمی  در رکاب خورشید
آسیه رخشانی    دلاوری همیشه حاضر درهمه صحنه ها
صبا هفت برادران  صدای دل انگیز مهرفردا بود
شهناز پهلوانی   شاکر نعمت وصل
فاطمه مسیح     شیفته و سبکبال
مرضیه پورنقی  مهربان٫ مصمم٫ و خاکی و بی آلایش
در19فروردین بدون هیچ درنگی برای نه گفتن به ولی فقیه
و مزدورانش در عراق به صحنه شتافتند و خونشان فدیه راه

آزادی مردم ایران کردند

سعید چاووشی قهرمان شهید خطه سردار جنگل


سعید چاووشی قهرمان شهید خطه سردار جنگل
سعید چاوشی تولد: ۱۳۴۳- نصیرکان گرگان
شهادت: فروردین
۱۳۹۰ – اشرف
مجاهدی با ۳۵سال سابقه مجاهدت
«اسم همه ما مجاهد خلق است: فرزندان مریم!… بزرگترین و مهمترین سرفصل زندگی ما همانا عبور از کوره‌های گدازان انقلاب بوده است که خودش را در سیمای رئیس‌جمهور برحق و حتمی ما نشان می‌دهد. … این زندگی راهی سرخ‌فام تا رسیدن به جامعه بی‌طبقه توحیدی است».
...با پیروزی قیام و از سال ۵۸ سعید به‌طور حرفه‌یی به‌عنوان هوادار مجاهدین، در تشکیل شورای مدارس در دبیرستانهای صومعه سرا فعالیت کرد. او نقش فعالی در سازماندهی میلیشیای مجاهد خلق و پخش و توزیع نشریه مجاهد و افشاگری علیه رژیم خمینی داشت.
سعید در دهم فروردین ۶۰ دستگیر شد و پس از ۳۰خرداد ۶۰ به ده سال زندان محکوم شد. اما در فروردین ۶۱ توانست از زندان سپاه صومعه سرا بگریزد. او به تهران رفت و یک هسته مقاومت را سازمان داد و تلاش برای وصل دوباره به‌سازمان را آغاز کرد. سرانجام در خرداد سال ۶۲ توانست با رفتن به منطقه مرزی ایران و عراق به‌پایگاههای مجاهدین برود و به آرزوی خود برسد.
با تشکیل ارتش آزادی‌بخش، سعید در شمار کادرها و فرماندهان شایسته آن به مبارزه در راه آزادی مردم ادامه داد. و در عملیات و نبردهای متعددی ارتش آزادی شرکت داشت.
در دوران پایداری ۸ساله، سعید باز هم بیشتر درخشید و همواره به‌عنوان مسئولی تأثیرگذار و الهام‌بخش بود. او در یکی از نامه‌های خود در سال ۸۸ نوشت: «قرارگرفتن شهر شرف در نوک پیکان انقلاب دموکراتیک مردم ایران را فتح مبین می‌دانم. حتی اگر در شرایط سرخترین شق، در آینده نزدیک، یا دور قرار بگیریم… با انتخاب و فهم فتح مبین، به استقبال هر سختی و هر ابتلایی خواهیم رفت. و درس دیگری از وفا به خدا و خلق و فدای بیکران مجاهد خلق به دشمنان ضدبشر خواهیم داد».

سلام بر مجاهد قهرمان سعید چاوشی، روزی که‌زاده شد، روزی که به نبرد برای آزادی برخاست و روزی که گلگون چهره در اشرف در مسیر آزادی مردم ایران سرفرازانه به خاک افتا»»

معرفی کتاب «قهرمانان در زنجیر»

معرفی کتاب «قهرمانان در زنجیر»
قتل عام 222
آواز سـرخ بـندیان‌، در شبــهای دراز ظلمت
معرفی کتاب «قهرمانان در زنجیر»
      چیزهایی هست که قابل کشتن نیست    
و برای همیشه دست‌نخورده باقی می‌ماند
 رومن گاری
قهرمانان در زنجیر کتابی است که تدوین آن از سال۷۶ شروع شد. این کتاب در عرض دو سال بیش از ۸‌بار نوشته شد و هربار تغییرات زیادی کرد. در هربار نگارش فصل یا مطلبی به‌آن افزوده و یا برعکس از آن کم شد.
به همین دلیل سندی است ارزنده که اصالت، حقانیت و مظلومیت نسل مجاهد خلق را در برابر ایلغار آخوندی نشان می دهد.
این مقاومتها و خونهاست که راه مبارزه مجاهدین را باز کرده است. باعث قوام و دوام و استحکام و ارتقای انگیزه‌های انقلابی تک تک مجاهدین شده و در میدانهای جنگ سیاسی، دشمن جبار و خونریز را به‌شدت افشا کرده است. مجاهد بزرگوار کاظم افجه‌ای سخنی بسیار روشن‌ دارد. او در آخرین روز زندگیش نوشت:‌ «محال است خونهایی که ریخته شده هدر برود. این خونها بدون شک نهال انقلاب را بارور کرده است. دیگر این نهال نخواهد خشکید. بگذار سازشکاران و ترسوها و بزدلان از این همه شهادت هراسان شوند و بگویند نمی‌شود کاری کرد…» او در روز ۸‌تیر۶۰، با یک عملیات قهرمانانه فدایی در خود زندان اوین، کچویی، معاون جنایتکار لاجوردی، را مجازات کرد و خود نیز به‌شهادت رسید. پس از آن دشمن بسیار کوشید تا صدای «کاظم» و «کاظمها» را در گردبادهای هیاهو محو و گم کند. اما «بوی آسودگی از خاک شهیدان مطلب». به راستی که خون کاظم و کاظمها جوشید و بالید و به درختی تناور و سبز در فلک مقاومت ایران تبدیل شد. این خون، زنده و جاری است. یعنی که در تلاطم دیالکتیکی خود جریان می‌سازد. به همین دلیل هم انگیزاننده و هم راهگشاست. کتاب قهرمانان در زنجیر در این راستا تدوین و چاپ شده است.
اما در اینجا لازم است به یک نکته مهم اشاره کنیم. در سالهای اخیر تعداد زیادی کتاب توسط زندانیان آزاد شده از زندانهای رژیم آخوندی منتشر شده است. هریک از آنها تا آن‌جا که چهره وحشی و هار رژیم را افشا می‌کند، البته ارزش خاص خود را دارد و آرزوی هر ایرانیست که تعداد بیشتری از همین زندانیان خاطرات خود را بنویسند و منتشر کنند. اما کتاب «قهرمانان در زنجیر» یک تفاوت اساسی با همه آنها دارد. آن کتابها توسط یک نویسنده که خود مدتی در زندان بوده، نوشته شده و به‌ناگزیر شامل خاطرات شخصی خود نویسنده است. این خاطرات اغلب غیر‌جمعی و مربوط به‌یک یا دو ‌زندان است. اما در کتاب قهرمانان در زنجیر یک‌قلم از ۴۵زندان رژیم نام برده و گزارشهای مختلفی نقل شده است. در مقدمه کتاب اشاره شده که هدف از انتشار کتاب شرح شهادت اسیران نبوده اما برای مستند کردن هرچه بیشتر آن، از ۴۴۱‌مجاهد شهید یاد شده که هر‌کدام آنها بر‌درجه وثوق کتاب افزوده است. ۹۲سند غیر‌قابل ‌انکار که از گوشه و کنار و طی سالیان گردآوری شده و در واحد تحقیق شهیدان و اسیران یا در موزه انقلاب نوین مردم ایران نگهداری می‌شوند در کتاب منعکس شده‌اند. این کتاب در واقع یک تحقیق هماهنگ جمعی، برای روشن‌کردن مقاومت یک نسل (و نه یک فرد)‌ بوده که از این‌نظر در نوع خود بی‌نظیر است.
منابع مورد استفاده در این کتاب عمدتاً زندانیان مجاهدی بوده‌اند که هرکدام تجربیات و مشاهدات خود را نوشته‌اند. تعدادی از نویسندگان این گزارشها، مانند شهید ربابه بوداغی، خود بعداً در جریان ادامه مبارزه‌شان به‌شهادت رسیده‌اند. در کتاب، سندی ارائه شده که بسیار تکان‌دهنده است. این سند، نامه مجاهد شهید مهرداد کلانی است که از سلول انفرادی زندان اوین، برای پروفسور کاپیتورن، گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق‌بشر ملل متحد برای ایران، نوشته است. این مجاهد قهرمان در آخرین روزهایی که منتظر اجرای حکم اعدامش بود، توانست این نامه را نوشته و به بیرون منتقل کند. هم‌چنین در جریان قتل‌عام زندانیان مجاهد در سال‌۶۷، زندانیان باقی‌مانده تصمیم‌به‌ گردآوری اسامی شهیدان می‌گیرند. آنها در آستانه سفر گالیندوپل به ‌ایران سرتیتر برخی مسایل خود را ریزنویس کرده و به بیرون می‌فرستند تا با او در میان گذاشته شود. هرچند نوشته‌ها و شهادتهای تک‌تک مجاهدین از بندرسته حجت است اما گردآورندگان کتاب برای آن که «در روایت واقعیت، امین و صادق» باشند به‌نوشته اغلب آنها به‌صورت فردی اتکا نکرده‌اند و هر‌گزارش، با انبوهی گزارشهای دیگر محک خورده است. هر‌جا‌هم که اختلافی در روایت بوده و پیگیریها هم نتوانسته آنها را به‌قطعیتی برساند، آن را قاطعانه کنار گذاشته‌اند.
گذشته از این، بایستی از برخی منابع خاص سازمان مانند خانواده شهیدان و اسیران در داخل ایران نام برد. هرچند به‌دلیل مسایل امنیتی و به‌خاطر حفظ سلامت آنها از گزند دشمن، گردآورندگان کتاب مجاز به‌نام بردن از آنها نبوده اند اما واقعیت این است که در این مورد نیز خانواده شهیدان و اسیران یکی از منابع اصلی آنها در روشن‌کردن برخی حوادث و وقایع بوده‌اند. گذشته از این در برخی موارد برای کشف حقیقت از منابع ویژه سازمان در داخل رژیم نیز بهره‌ برده شده است.
فصل بندی کتاب نیز براساس روال عادی و همگانی یک دستگیری تا مراحل بعدی صورت گرفته است. براین اساس کتاب با فصل مربوط به دستگیریها شروع می‌شود. در این فصل با وضعیت دستگیریهایی که توسط رژیم صورت گرفته، آشنا می‌شویم.
فصل دوم، شکنجه و فراتر از شکنجه نام دارد. در این فصل به‌اهداف و انواع شکنجه در زندانهای رژیم آخوندی پرداخته شده. در این فصل ضمن آشنایی با ابعاد و انواع شکنجه در زندانهای رژیم با این واقعیت مواجه می‌شویم که هدف آخوندها از به‌راه انداختن این شکنجه‌های وحشیانه، نه گرفتن اقرار که شکستن شخصیت انقلابی و حتی انسانی دستگیرشدگان است.
فصل سوم کتاب مربوط به دادگاههای رژیم است. در این فصل داستان مسخره دادگاهها و وکیل مدافع در رژیم آخوندی مورد بررسی قرار گرفته است. رسوایی دادگاههای چند دقیقه‌یی آخوندها بسا بیشتر از آن است که نیازی به شرح وتفصیل داشته باشد. در این فصل از کتاب نمونه‌هایی آورده شده که نشان می‌دهد تشکیل دادگاه با ماهیت رژیم تضاد بنیادی دارد. زیرا که آخوندها قبل از هرچیز منکر هویت سیاسی و ایدئولوژیک اسیران هستند.
فصل چهارم کتاب مربوط به اعدامهاست. در این فصل ما با این واقعیت روبه‌رو می‌شویم که تنها تفاوت اعدامها در زندانهای آخوندی با زندانهای سایر حاکمیتهای ضدمردمی در گستردگی آن نیست. حکم اعدام زندانیان، تعیین‌‌هویت‌شده و ناشده، فقط توسط همان دادگاههای یکی دو دقیقه‌یی هم اجرا نمی‌شود. در این‌جا می‌توان زندانی را به‌صورت مخفی و علنی، صد‌صد و هزار‌هزار تیرباران کرد. می‌شود در زندان‌هم آتش‌سوزی راه انداخت و بقیه را زنده‌زنده در آتش کباب کرد. یا حتی می‌شود آن را به‌دست «عبدالله شمری»، پاسدار زندان قزلحصار، سپرد تا او هرطور که خودش صلاح دانست تیرباران کند. آخرالامر‌هم که همه این قساوتهای بی‌مرز فایده نکرد و زندانی هم‌چنان استوار و سرفراز باقی ماند، می‌شود بعد از ۷سال فقط به‌خاطر این‌که حاضر نیست خود را «منافق» بخواند با یک فتوا ۳۰‌هزارش را قتل‌عام کرد. بعد‌هم مثل خامنه‌ای گفت می‌کشیم و شوخی‌هم نداریم. آری همه این کارها را می‌توان کرد ولی با پژواک سرود زندانیانی که در پای چوبه‌ دار ‌هم «مرگ ظالمان» را نوید داده‌اند چه می‌توان کرد؟
فصل پنجم مربوط به‌زندانهای مختلف در شهرستانهاست. در این فصل با تاریخچه و وضعیت زندانهای اصلی رژیم آخوندی در شهرهای مختلف آشنا می‌شویم.
فصل ششم «مقاومت، رمز ماندگاری» نام دارد که مربوط به‌مقاومت در دوران اسارت است. در این فصل به‌روابط و مناسبات درون زندان در دوران اسارت پرداخته شده. این فصل به‌خوبی اثبات می‌کند که مقاومت و تنها مقاومت است که رمز ماندگاری مجاهدین اسیر بوده است.
فصل هفتم کتاب، فصل مربوط به‌مقاومت زنان مجاهد خلق در زندانها می‌باشد. این فصل خود در دو بخش جداگانه تدوین شده است. بخشی‌که شامل برخی گزارشهای مربوط به حماسه‌های زنان قهرمان مجاهد خلق می‌باشد و بخشی که در آن به‌اعدام و کشتار زنان باردار مجاهد خلق پرداخته شده است. قهرمانانی که یا در درگیریهای مسلحانه با مزدوران رژیم به‌شهادت رسیده‌اند و یا در زیر شکنجه. در این بخش نام ۵۲‌زن مجاهد خلق گردآوری شده است.
فصل آخرین کتاب یادها و یادگارها نام دارد. در این فصل منتخبی از اسناد و مدارک و عکسهای یادگاری شهیدان که در موزه انقلاب نوین مردم ایران موجود است گردآوری شده است. یادگارهایی خاطره‌انگیز و انگیزاننده که هرکدامشان به‌قول مولانا، نقشی از کسانی دارد که «در وادی طلب» «بر بوی دوست، بی‌سر و بی‌پا» دویده‌اند.
علاوه براین فصلها، کتاب دارای یک ضمیمه نیز هست که شامل اعترافات و اظهارات مقامات رژیم درباره وضعیت زندانهای خودساخته‌شان است. این اعترافات در جریان تضادهای درونی خودشان رو شده و همگی این سؤال را به‌یاد می‌آورند که اگر با خودشان چنین می‌کنند با مجاهدین چه کرده‌اند.
در پایان کتاب نیز فهرست اعلام کتاب شامل اسامی و معرفی کوتاه ۴۴۱تن از مجاهدین شهیدی است که به‌دلیلی در صفحات مختلف کتاب نامشان آمده است. هم‌چنین نام ۱۰۳تن از شکنجه‌گران و آمران و عاملان شکنجه و سرکوب و کشتار و اسامی ۴۵‌زندان و شکنجه‌گاه در پایان کتاب فهرست شده است

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...