خاطراتي از مجاهد شهيد مينا رمضاني (نقل از خواهر مجاهد شهيد مينا رمضاني)
لینک به منبعمشخصات مجاهد شهید مینا رمضانی
محل تولد: سارى
تاريخ تولد: خرداد 1340
تحصيل: دانش آموز رشته بهداشت
سن: 21
محل شهادت: گرگان
زمان شهادت: 1361
خاطراتي از مجاهد شهيد مينا رمضاني (نقل از خواهر مجاهد شهيد مينا رمضاني)
محل و نحوه شهادت وسال شهادت :
مينا در سوم آذر سال 1361 در شهر گرگان در پايگاهي بهمراه مجاهدين شهيد آسيه ابراهيم پور و عباس رخشاني بعد از 17 ساعت در گيري با پاسداران خميني گركان بشهادت رسيد .
عصر روز سوم آذر 1361 در حوالي ساعت 8 شب پايگاه آنها محاصره شده و پاسداران به پايگاه حمله ميكنند ، در بدو ورود مينا و يارانش كه تنها يك قبضه بي كي سي با 500 فشنگ دا شتند در ورودي پايگاه آنها را به رگبار مي بندند و در نتيجه تعدادي از پاسداران در جا كشته ميشوند . از اين لحظه به بعد ورود بداخل پايگاه توسط پاسداران مشكل ميشود و آنها تنها با محاصره كامل پايگاه آنها را محدود ميكنند. مجاهدين داخل پايگاه تا ساعت 13 روز بعد يعني 17 ساعت بعد با مهماتي كه دا شتند به نبرد با مزدوران ادامه ميدهند و بنا به گفته شاهدان بيش از 70 پاسدار در اين درگيري كشته و مجروح شدند . حوالي ساعت 0700 روز بعد يعني بعد از 11 ساعت درگيري كه در اوج نبرد بودند هر سه مجاهد شهيد با خانواده هايشان از داخل صحنه نبرد تماس ميگيرند . مينا نيز با مادرش تماس ميگيرد و مادر در حالي كه در پي آماده سازي الزامات براي او بود براي تماس اقدام ميكند . وقتي با او صحبت ميكند مينا بسيار سر حال و سرشار بوده و مادر از سرو صداهايي كه از تلفن ميشنود مشكوك شده و از مينا ميپرسد دخترم چرا پايگاهتان اينقدر سرو صدا است؟ كه مينا ميپرسد آيا شما سرو صداها را ميشنويد؟ و بعد توضيح ميدهد كه درست است از شب گذشته با سپاه درگير شده ايم و الان هم وسط درگيري هستيم و بعد گفت من تماس گرفتم تا با شما خداحافظي كنم و حلاليت بطلبم و بعد گفت من مسوليتهايم را در اين دنيا انجام دادم و الان براي عهد و پيماني كه روزي با كسي بسته بودم كه هميشه در ركابش بمانم الان لحظه وفاي به پيمانم است و بدين وسيله پايبندي تا به آخرين قطره خون و نفسش را با سازمان پيشتازش بيان ميكند ، مادر از اين ديالوگ پاي تلفن بيهوش ميشود و همسايگان او را بهوش مي آورند و دوباره با ميناي عزيز صحبت ميكند و مينا او را دلداري ميدهد كه هرگز رو به دشمن گريه نكن اگر دلت گرفت براي مظلوميت امام حسين گريه كن زيرا من راه او را ميروم . و بعد به او ياد آوري ميكند كه از عزيز مادر رضاييهاي شهيد ياد بگيرد كه همواره صبور و با گذشت باشد و بعد از آن مادر با او خداحافظي كرده و ميگويد پس ديدارمان به قيامت و تو را به خدا ميسپارم و از تو فرزندم بسيار راضي و خشنود هستم . مينا در اينجا به مادر ميگويد من هرگز زنده بدست پاسداران نخواهم افتاد ولي حتي دوست ندارم كه جسدم هم بدست آنها بماند لذا از تو ميخواهم تا دو سه روز بعد خودت را به گرگان برساني و جسد مرا از دست آنها بگيري. و بعد خداحافظي ميكند. بدين وسيله تماس مادر و فرزند با يكديگر تمام ميشود .
لازم به ياد آوري است كه از شروع درگير شدن مجاهدين در پايگاه با مزدوران رژيم آنها تمامي امكانات پايگاه را از بين ميبرند تا چيزي بدست دشمن نيفتد . در آن شب و فرداي آنروز همه مردم گرگان ميديدند كه در تمام مدت درگيري از اين پايگاه دود بود كه بلند ميشد و صداي صفير گلوله كه راه را باز ميكرد، در نهايت درگيري تا ساعت 1 بعد از ظهر ادامه داشت و در اين نقطه مجاهدين مستقر در پايگاه در حالي كه سيانور خورده بودند و آسيه يك دستش در دست همسرش و دست ديگرش در دست ميناي شهيد بود سرود آزادي راكه توسط ضبط صوتي كه داشتند روشن كردند و در حاليكه سرود آزادي پخش ميشد آنها آخرين نفسها را كشيده و با يكديگر وداع كرده و به ديار اعلي پر كشيدند .
تنها بعد از تمام شدن سرود آزادي و در حاليكه هيچ صدايي نمي آمد و پايگاه در سكوت رفته بود مزدوران متوجه شده و حدس زدند كه ممكن است آنها بشهادت رسيده باشند جرأت ورود به پايگاه را پيدا كردند . مزدوران سپاه در اين نقطه هم بزدل بودند و از ترس ابتدا پايگاه را با موشكهاي آر پي جي زدند و بعد جرأت ورود پيدا كردند .
اين يادداشت را كه الان مينو يسم 33 سال از آن ماجرا ميگذرد ولي تا زماني كه خودم در ايران بودم رژيم جرأت نميكرد به خانواده اش محل قبرش را نشان بدهد . مزار اين مجاهدين والا مقام در دره نهار خوران گرگان ميباشد يعني درست در كنار قبر شهدا خانواده ابراهيم پور ( برادرانش ابوالفضل و ...كه در ناهار خوران گرگان دفن هستند ) و در حقيقت زيارتگاه مردمي است كه از آن مسير عبور ميكنند و براي زيارت امام رضا ميروند در آنجا پياده ميشوند و بنام مزار شهدا گمنام معروف است و همواره بر قبر هاي آنان شمع و گل ميگذارند. به اميد اينكه در روز آزادي ايران زمين بتوانيم مزار تك تك شهيدان را با دسته هاي گلي كه نشان قدرشناسي از وفاي به پيمان با آنها است گل باران كرده و يادشان را گرامي بداريم .
محل تولد: سارى
تاريخ تولد: خرداد 1340
تحصيل: دانش آموز رشته بهداشت
سن: 21
محل شهادت: گرگان
زمان شهادت: 1361
خاطراتي از مجاهد شهيد مينا رمضاني (نقل از خواهر مجاهد شهيد مينا رمضاني)
محل و نحوه شهادت وسال شهادت :
مينا در سوم آذر سال 1361 در شهر گرگان در پايگاهي بهمراه مجاهدين شهيد آسيه ابراهيم پور و عباس رخشاني بعد از 17 ساعت در گيري با پاسداران خميني گركان بشهادت رسيد .
عصر روز سوم آذر 1361 در حوالي ساعت 8 شب پايگاه آنها محاصره شده و پاسداران به پايگاه حمله ميكنند ، در بدو ورود مينا و يارانش كه تنها يك قبضه بي كي سي با 500 فشنگ دا شتند در ورودي پايگاه آنها را به رگبار مي بندند و در نتيجه تعدادي از پاسداران در جا كشته ميشوند . از اين لحظه به بعد ورود بداخل پايگاه توسط پاسداران مشكل ميشود و آنها تنها با محاصره كامل پايگاه آنها را محدود ميكنند. مجاهدين داخل پايگاه تا ساعت 13 روز بعد يعني 17 ساعت بعد با مهماتي كه دا شتند به نبرد با مزدوران ادامه ميدهند و بنا به گفته شاهدان بيش از 70 پاسدار در اين درگيري كشته و مجروح شدند . حوالي ساعت 0700 روز بعد يعني بعد از 11 ساعت درگيري كه در اوج نبرد بودند هر سه مجاهد شهيد با خانواده هايشان از داخل صحنه نبرد تماس ميگيرند . مينا نيز با مادرش تماس ميگيرد و مادر در حالي كه در پي آماده سازي الزامات براي او بود براي تماس اقدام ميكند . وقتي با او صحبت ميكند مينا بسيار سر حال و سرشار بوده و مادر از سرو صداهايي كه از تلفن ميشنود مشكوك شده و از مينا ميپرسد دخترم چرا پايگاهتان اينقدر سرو صدا است؟ كه مينا ميپرسد آيا شما سرو صداها را ميشنويد؟ و بعد توضيح ميدهد كه درست است از شب گذشته با سپاه درگير شده ايم و الان هم وسط درگيري هستيم و بعد گفت من تماس گرفتم تا با شما خداحافظي كنم و حلاليت بطلبم و بعد گفت من مسوليتهايم را در اين دنيا انجام دادم و الان براي عهد و پيماني كه روزي با كسي بسته بودم كه هميشه در ركابش بمانم الان لحظه وفاي به پيمانم است و بدين وسيله پايبندي تا به آخرين قطره خون و نفسش را با سازمان پيشتازش بيان ميكند ، مادر از اين ديالوگ پاي تلفن بيهوش ميشود و همسايگان او را بهوش مي آورند و دوباره با ميناي عزيز صحبت ميكند و مينا او را دلداري ميدهد كه هرگز رو به دشمن گريه نكن اگر دلت گرفت براي مظلوميت امام حسين گريه كن زيرا من راه او را ميروم . و بعد به او ياد آوري ميكند كه از عزيز مادر رضاييهاي شهيد ياد بگيرد كه همواره صبور و با گذشت باشد و بعد از آن مادر با او خداحافظي كرده و ميگويد پس ديدارمان به قيامت و تو را به خدا ميسپارم و از تو فرزندم بسيار راضي و خشنود هستم . مينا در اينجا به مادر ميگويد من هرگز زنده بدست پاسداران نخواهم افتاد ولي حتي دوست ندارم كه جسدم هم بدست آنها بماند لذا از تو ميخواهم تا دو سه روز بعد خودت را به گرگان برساني و جسد مرا از دست آنها بگيري. و بعد خداحافظي ميكند. بدين وسيله تماس مادر و فرزند با يكديگر تمام ميشود .
لازم به ياد آوري است كه از شروع درگير شدن مجاهدين در پايگاه با مزدوران رژيم آنها تمامي امكانات پايگاه را از بين ميبرند تا چيزي بدست دشمن نيفتد . در آن شب و فرداي آنروز همه مردم گرگان ميديدند كه در تمام مدت درگيري از اين پايگاه دود بود كه بلند ميشد و صداي صفير گلوله كه راه را باز ميكرد، در نهايت درگيري تا ساعت 1 بعد از ظهر ادامه داشت و در اين نقطه مجاهدين مستقر در پايگاه در حالي كه سيانور خورده بودند و آسيه يك دستش در دست همسرش و دست ديگرش در دست ميناي شهيد بود سرود آزادي راكه توسط ضبط صوتي كه داشتند روشن كردند و در حاليكه سرود آزادي پخش ميشد آنها آخرين نفسها را كشيده و با يكديگر وداع كرده و به ديار اعلي پر كشيدند .
تنها بعد از تمام شدن سرود آزادي و در حاليكه هيچ صدايي نمي آمد و پايگاه در سكوت رفته بود مزدوران متوجه شده و حدس زدند كه ممكن است آنها بشهادت رسيده باشند جرأت ورود به پايگاه را پيدا كردند . مزدوران سپاه در اين نقطه هم بزدل بودند و از ترس ابتدا پايگاه را با موشكهاي آر پي جي زدند و بعد جرأت ورود پيدا كردند .
اين يادداشت را كه الان مينو يسم 33 سال از آن ماجرا ميگذرد ولي تا زماني كه خودم در ايران بودم رژيم جرأت نميكرد به خانواده اش محل قبرش را نشان بدهد . مزار اين مجاهدين والا مقام در دره نهار خوران گرگان ميباشد يعني درست در كنار قبر شهدا خانواده ابراهيم پور ( برادرانش ابوالفضل و ...كه در ناهار خوران گرگان دفن هستند ) و در حقيقت زيارتگاه مردمي است كه از آن مسير عبور ميكنند و براي زيارت امام رضا ميروند در آنجا پياده ميشوند و بنام مزار شهدا گمنام معروف است و همواره بر قبر هاي آنان شمع و گل ميگذارند. به اميد اينكه در روز آزادي ايران زمين بتوانيم مزار تك تك شهيدان را با دسته هاي گلي كه نشان قدرشناسي از وفاي به پيمان با آنها است گل باران كرده و يادشان را گرامي بداريم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر