فردین گلیجانی مقدم شهید قهرمان خلق ، الگوی تمام نمای کانونهای شورشی وقیام واز فرماندهان میلیشای شهرستان شهسوار (تنکابن ) راز دار ووفا دار به پیمان
فردین در سال 1340درروستای
«کشکو» از توابع شهسوار در یک خانواده مرفه بدنیا آمد . با شروع انقلاب
ضدسلطنتی مقطع دیپلم را در دبیرستان شاهین در شهسوار به اتمام رساند علیرغم
شرایط اقتصادی خوب مه ادامه تحصیلش را موجه میکرد ، اما او با پشت کردن
به تمام مواهب زندگی انتخاب دیگری کرد وبه هیئت یک میلیشیای پرشور که همه شهر او
را میشناختند در آمد .
مجاهد قهرمان فردین گلیجان مقدم به دلیل توانمندی های ایديولوژیک و تشکیلاتی به سرعت در کسوت یک مجاهد خلق مسول در تشکیلات مجاهدین در شهسوار در آمد .
درخشان ترین بخش فعالیت فردین دردوران کوتاه فاز سیاسی زمانی بود که فردین به جذب جوانان هم سن وسال خوداقدام کرد مایه گذاری برخورد افتاده ومهربانامه اش همه را جذب واحیا میکرد بسرعت او به یک فرمانده میلیشیا تبدیل شد.
در زمان رژه بزرگ ملیشیا در شهر شهسوار (تنکابن) فردین قهرمان یک از سازماندهان وفرماندهان اکیپ پنجاه نفره بود.
قهرمان شهید خلق فردین گلیجانی مقدم در سال 60دستگیر وبه 15سال زندان محکوم شد .
فردین در زندان شاخص خلاقیت و ابتکار و سرزندگی و نشاط بود. روحیه بالا وشاد اوتمامی دژخیمان را عاجز وبور کرده بود.
فرین قهرمان هرگز محدودیتهای زندان را به رسمیت نمیشناخت برای بالا بردن روحیه مقاومت در زندان مسمترا در پی ابتکارهای هنری بود که بعضا حتی در بهترین شرایط هم قابل اجرا نبود بطور مثال بدون داشتنن نی فقط با حرکت در آوردن دندان و دهان برای بچه های نی میزد و باعث انبساط خاطر آنها میشد .
فرمانده دلیر وشهید سرفراز خلق فردین گلیجانی مقدم شاخص مرزبندی بود یکی از کارهای فردین در زندان درست کردن اشعار و ابیاتی بود که به وسیله آن روحیه رزمندگی دیگر هم بندان را ارتقاء میداد بعد از به درک واصل شدن دستغیب در زندان قدم میزد و زمزمه میکرد که :
دستغیب صد پاره شد درک نمی آید
چرت های جمعه را دیگر نمیخواند
همه کسانی که در دهه 60زندانی بودند البته معنی این شعار
را آنهم زیر شلاق شکنجه گر خوب میفهمند.
در مواجه با ابن السبیلان و واماندگان راه به همین سیاق
در بند قدم میزد و میگفت :
بهشتی ،بهشتی
فرخ نگهدار تو(فرخ نگهدار)
احسان طبر دار تو(احسان ظبری)
حبیب پیمانکار تو (حبیب الله پیمان).
از بس در زیر شکنجه مقاومت کرده بود،هر دو پای فردین در
سال 62به دلیل پاره شدن مینیسک از دور خارج وحتی بعضا
توان راه رفتن نداشت.
دراثر فشار شکنجه و شرایط زندان ، در بیمارستان رامسر
عمل جراحی شد علیرغم اینکه هر دوپایش در گچ بود برای
بازجویی مجدد به زندان سپاه شهسوار منتقل شد از این
لحظه دیگر از فردین ، که نامش قرین با مجاهد رزمنده و
سراسر شور و امید شناخته میشد خبری نداشتیم چرا که ما
در این مقطع در زندان نشتارود شهسوار بودیم و از همه
جا بی خبر.
اما مجاهد خلق ،خلاق و رزمنده واستوار به عهد وپیمان مانند
مجاهد خلق فردین گلیجانی مقدم ،همواره بن بست شکنی
میکند ،شرایط را به نفع خودش تغییر میدهد . روزنه کوچکی که روی پنجره بند بالای زندان که با ایرانیت رنگی (سایبان)تقویت شده بود ما را به دنیای بیرون وصل میکرد نمیدانم چرا آنروز دلم گرفته بود ، آنقدر گرفته بود که حتی درحین رقم زدن این سطور؛ اشک مجالم نمیدهد و پرده ای از اشک جلوی چشمانم را گرفته است در حین قدم زدن در بند بالا بودم به دلیل اینکه مدتها بود هوا خوری نداشتیم یکی از جدی ترین کارمان طول روز قدم زدن در بند بالا بود که بعضا آنقدر ازدحام میشد که حتی مجال راه رفتن هم نبود
گفتم دلم گرفته بود دیگر دل به دریا نزدم اینبار سمت جنوب را
نگاه کردم و دل به جنگلی زدم که ای بسا در همان زمان
رزمنده ای مشغول آماده کردن سلاحش برای رزم فردا بود
با تشویش و نگرانی چشمم را به روزنه تعبیه شده به پنچره
دوختم با صحنه ای باور نکردنی مواجه شدم خانواده سیاه
پوش والبته تا بخواهی سفید و سبز فردین را دیدم یکه
خوردم راستش را بخواهید احساس کردم پاهایم کرخت شده
است به نگاه ایستاده بودم ناگهان صدای نتراشیده درب اصلی
زندان توام با صدای نخراشیده نگبهان تعادلم را بهم زدم با
فاصله گرفتن از آن مجددا به قدم زدنم ادامه دادم تا فضا را
عادی کنم و متوجه نگاهم به بیرون نشوند
نگهبان مثل همیشه که با بلند کردن صدایش به زعم خودش دنبال ایجاد رعب و وحشت بود گفت وسایل «فردین گلیجانی مقدم »را سریع به دم درب بیاورید.
با چفت کردن لباس سیاه خانواده فردین و نعره نگهبان کریه المنظری که درخواست وسایل فردین را میکرد متوجه شدم که ..........باید اتفاقی افتاده باشد اما به خودم دلداری میدادم که نه اشتباه میکنی !!!آخه فردین یک هفته قبل زیر تیغ عمل جراحی بود مینسک هر دوپایش عمل شده بود هر دو پایش در گچ بود ......هر بار که بغض گلویم را میگرفت با همین فرضیات به خودم تسلی خاطر میدادم
روز ملاقات فرا رسید مادرم نیز سیاه پوشیده بود در اولین رو در رویی پشت سیمهای خاردار ملاقات ؛بدون هیچ سلام و احوالپرسی گفت فردین زیر شکنجه شهید شده است بقیه ملاقات نگاه بدون کلام سپری شد .مادرم درآخرین لحظه وداع گفت فردین یک قهرمان بود آنچنان مردم در مراسم بزرگداشتش سنگ تمام گذاشته بودند که رژیم به وحشت افتاده وبرای رفع و رجوع جنایتش شایع کردندکه فردین در حین فرار کشته شده است .فردین با دو پای گچی و دو عصا آنوقت فرار واینهم ترجمانی بود ازدجالیت آخوندها آنوقت مادرم گفت :همه چیز از دست این آخوندها بر می آید به جز دورکعت نماز.
اما پرده آخر از آنچه که بر فردین رفته است ؛ بعد از دو ماه ؛ زندانی جدیدی که در بازداشتگاه با فردین در یکجا بوده به نزد ما آورده شد چنین گفت :فردین با دو عصا و دو پای گچ گرفته و وضعیت جسمی نحیف که از بیمارستان به بازداشتگاه سپاه آورده بودند را باز جو صدا کرد فردین با همان دو عصا به اطاق بازجویی(اطاق شکنجه رفت) بعد از یک ربع شکنجه گر درب اطاق را باز کرد همه وسایل فردین را جمع کرد وبرد و دیگرفردین را ندیدم وبعداز آن در حین صحبتهای بازجو ها متوجه شدم که فردین زیر شکنجه شهید شده است.
و دو روز بعد رژیم شایع کرد که فردین در حین فرار کشته شده است
مجاهد نستوهمان با پرچم هیهات حسرت یک آه را هم بردل خمینی ودژخیمانش گذاشت وخمینی که نسل ما واز جمله فردین را بین ننگ وشهادت مخیر کرده بود، مرگی را انتخاب کردکه شرافت انسانی وارزشهای والای انسانی وزندگی جاوید در آن است ،آری مجاهد دلیر وراز دارمان همانگونه که مجاهد میزیست ، جاودانه شد.
با گردش ایام نامی که بر تارک ایران زمین والبته مردم شهسوار میدرخشد نام فرمانده دلیر، شورشی تمام عیار علیه خمینی وملاهای فاسد، قهرمان خلق ،فردین گلیجانی مقدم ها ست
و با سرنگونی تام و تمام رژیم جنایتکار آخوندی خون فردین و فردینها و دیگر کبوتران آزادی گل میدهند و مژده میدهند بهار را.
مجاهد قهرمان فردین گلیجان مقدم به دلیل توانمندی های ایديولوژیک و تشکیلاتی به سرعت در کسوت یک مجاهد خلق مسول در تشکیلات مجاهدین در شهسوار در آمد .
درخشان ترین بخش فعالیت فردین دردوران کوتاه فاز سیاسی زمانی بود که فردین به جذب جوانان هم سن وسال خوداقدام کرد مایه گذاری برخورد افتاده ومهربانامه اش همه را جذب واحیا میکرد بسرعت او به یک فرمانده میلیشیا تبدیل شد.
در زمان رژه بزرگ ملیشیا در شهر شهسوار (تنکابن) فردین قهرمان یک از سازماندهان وفرماندهان اکیپ پنجاه نفره بود.
قهرمان شهید خلق فردین گلیجانی مقدم در سال 60دستگیر وبه 15سال زندان محکوم شد .
فردین در زندان شاخص خلاقیت و ابتکار و سرزندگی و نشاط بود. روحیه بالا وشاد اوتمامی دژخیمان را عاجز وبور کرده بود.
فرین قهرمان هرگز محدودیتهای زندان را به رسمیت نمیشناخت برای بالا بردن روحیه مقاومت در زندان مسمترا در پی ابتکارهای هنری بود که بعضا حتی در بهترین شرایط هم قابل اجرا نبود بطور مثال بدون داشتنن نی فقط با حرکت در آوردن دندان و دهان برای بچه های نی میزد و باعث انبساط خاطر آنها میشد .
فرمانده دلیر وشهید سرفراز خلق فردین گلیجانی مقدم شاخص مرزبندی بود یکی از کارهای فردین در زندان درست کردن اشعار و ابیاتی بود که به وسیله آن روحیه رزمندگی دیگر هم بندان را ارتقاء میداد بعد از به درک واصل شدن دستغیب در زندان قدم میزد و زمزمه میکرد که :
دستغیب صد پاره شد درک نمی آید
چرت های جمعه را دیگر نمیخواند
همه کسانی که در دهه 60زندانی بودند البته معنی این شعار
را آنهم زیر شلاق شکنجه گر خوب میفهمند.
در مواجه با ابن السبیلان و واماندگان راه به همین سیاق
در بند قدم میزد و میگفت :
بهشتی ،بهشتی
فرخ نگهدار تو(فرخ نگهدار)
احسان طبر دار تو(احسان ظبری)
حبیب پیمانکار تو (حبیب الله پیمان).
از بس در زیر شکنجه مقاومت کرده بود،هر دو پای فردین در
سال 62به دلیل پاره شدن مینیسک از دور خارج وحتی بعضا
توان راه رفتن نداشت.
دراثر فشار شکنجه و شرایط زندان ، در بیمارستان رامسر
عمل جراحی شد علیرغم اینکه هر دوپایش در گچ بود برای
بازجویی مجدد به زندان سپاه شهسوار منتقل شد از این
لحظه دیگر از فردین ، که نامش قرین با مجاهد رزمنده و
سراسر شور و امید شناخته میشد خبری نداشتیم چرا که ما
در این مقطع در زندان نشتارود شهسوار بودیم و از همه
جا بی خبر.
اما مجاهد خلق ،خلاق و رزمنده واستوار به عهد وپیمان مانند
مجاهد خلق فردین گلیجانی مقدم ،همواره بن بست شکنی
میکند ،شرایط را به نفع خودش تغییر میدهد . روزنه کوچکی که روی پنجره بند بالای زندان که با ایرانیت رنگی (سایبان)تقویت شده بود ما را به دنیای بیرون وصل میکرد نمیدانم چرا آنروز دلم گرفته بود ، آنقدر گرفته بود که حتی درحین رقم زدن این سطور؛ اشک مجالم نمیدهد و پرده ای از اشک جلوی چشمانم را گرفته است در حین قدم زدن در بند بالا بودم به دلیل اینکه مدتها بود هوا خوری نداشتیم یکی از جدی ترین کارمان طول روز قدم زدن در بند بالا بود که بعضا آنقدر ازدحام میشد که حتی مجال راه رفتن هم نبود
گفتم دلم گرفته بود دیگر دل به دریا نزدم اینبار سمت جنوب را
نگاه کردم و دل به جنگلی زدم که ای بسا در همان زمان
رزمنده ای مشغول آماده کردن سلاحش برای رزم فردا بود
با تشویش و نگرانی چشمم را به روزنه تعبیه شده به پنچره
دوختم با صحنه ای باور نکردنی مواجه شدم خانواده سیاه
پوش والبته تا بخواهی سفید و سبز فردین را دیدم یکه
خوردم راستش را بخواهید احساس کردم پاهایم کرخت شده
است به نگاه ایستاده بودم ناگهان صدای نتراشیده درب اصلی
زندان توام با صدای نخراشیده نگبهان تعادلم را بهم زدم با
فاصله گرفتن از آن مجددا به قدم زدنم ادامه دادم تا فضا را
عادی کنم و متوجه نگاهم به بیرون نشوند
نگهبان مثل همیشه که با بلند کردن صدایش به زعم خودش دنبال ایجاد رعب و وحشت بود گفت وسایل «فردین گلیجانی مقدم »را سریع به دم درب بیاورید.
با چفت کردن لباس سیاه خانواده فردین و نعره نگهبان کریه المنظری که درخواست وسایل فردین را میکرد متوجه شدم که ..........باید اتفاقی افتاده باشد اما به خودم دلداری میدادم که نه اشتباه میکنی !!!آخه فردین یک هفته قبل زیر تیغ عمل جراحی بود مینسک هر دوپایش عمل شده بود هر دو پایش در گچ بود ......هر بار که بغض گلویم را میگرفت با همین فرضیات به خودم تسلی خاطر میدادم
روز ملاقات فرا رسید مادرم نیز سیاه پوشیده بود در اولین رو در رویی پشت سیمهای خاردار ملاقات ؛بدون هیچ سلام و احوالپرسی گفت فردین زیر شکنجه شهید شده است بقیه ملاقات نگاه بدون کلام سپری شد .مادرم درآخرین لحظه وداع گفت فردین یک قهرمان بود آنچنان مردم در مراسم بزرگداشتش سنگ تمام گذاشته بودند که رژیم به وحشت افتاده وبرای رفع و رجوع جنایتش شایع کردندکه فردین در حین فرار کشته شده است .فردین با دو پای گچی و دو عصا آنوقت فرار واینهم ترجمانی بود ازدجالیت آخوندها آنوقت مادرم گفت :همه چیز از دست این آخوندها بر می آید به جز دورکعت نماز.
اما پرده آخر از آنچه که بر فردین رفته است ؛ بعد از دو ماه ؛ زندانی جدیدی که در بازداشتگاه با فردین در یکجا بوده به نزد ما آورده شد چنین گفت :فردین با دو عصا و دو پای گچ گرفته و وضعیت جسمی نحیف که از بیمارستان به بازداشتگاه سپاه آورده بودند را باز جو صدا کرد فردین با همان دو عصا به اطاق بازجویی(اطاق شکنجه رفت) بعد از یک ربع شکنجه گر درب اطاق را باز کرد همه وسایل فردین را جمع کرد وبرد و دیگرفردین را ندیدم وبعداز آن در حین صحبتهای بازجو ها متوجه شدم که فردین زیر شکنجه شهید شده است.
و دو روز بعد رژیم شایع کرد که فردین در حین فرار کشته شده است
مجاهد نستوهمان با پرچم هیهات حسرت یک آه را هم بردل خمینی ودژخیمانش گذاشت وخمینی که نسل ما واز جمله فردین را بین ننگ وشهادت مخیر کرده بود، مرگی را انتخاب کردکه شرافت انسانی وارزشهای والای انسانی وزندگی جاوید در آن است ،آری مجاهد دلیر وراز دارمان همانگونه که مجاهد میزیست ، جاودانه شد.
با گردش ایام نامی که بر تارک ایران زمین والبته مردم شهسوار میدرخشد نام فرمانده دلیر، شورشی تمام عیار علیه خمینی وملاهای فاسد، قهرمان خلق ،فردین گلیجانی مقدم ها ست
و با سرنگونی تام و تمام رژیم جنایتکار آخوندی خون فردین و فردینها و دیگر کبوتران آزادی گل میدهند و مژده میدهند بهار را.
یادش گرامی وراه سرخش با کانونهای شورشی وهزار
اشرف پر رهرو باد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر