۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۳, یکشنبه

مجاهد شهید شمس الله حسین پور قهرمانی ازآستانه اشرفيه 

مجاهد شهید شمس الله حسین پور قهرمانی ازآستانه اشرفيه 

مشخصات مجاهد شمس الله (سعید) حسین پور
محل تولد: آستانه اشرفيه
شغل: قهرمان ورزشي
تحصیلات:  ديپلم
سن: 23
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: آستانه اشرفیه
زمان شهادت: 1364

نبرد حماسى شمس الله حسين پور با گله ى پاسداران

خداداد حسين پور، پدرى 60 ساله، وكشاورزى، در بهمن  64 درخانه اش در داخل آستانه اشرفيه دستگيرشد. 
خانه او پس از تصرف توسط پاسداران به آتش كشيده شد.
جرم او اين بود در اين خانه مجاهدین شهید بهمن افرازه وشمس الله فرزند پدر بودند. آنها مسلح دراين خانه زندگى مى كردند.
سال 64، هسته هاى مختلف مجاهدين امان را از پاسداران رژيم درجنگل هاى آستانه اشرفيه، ربوده بودند.
دشمن در وحشت از مجاهدين، حتى به پاسداران دستور داد كه در شهر لباس نظامى سپاه مزدور را نپوشند كه مبادا توسط واحد هاى عملياتى مجاهدين شكارشوند.
قبل از اين تنى از شكنجه گران و جانيانى كه در شهر وحشت آفريده بودند و به سركوب مردم مى پرداختند مجازات شده بودند.
رژيم با وحشت تمام از تهران درخواست نيروى اطلاعاتى براى ضربه زدن به مجاهدين كرد.
از طرفى يك واحد اطلاعاتى رژيم  با حضور در يك قهوه خانه، توانستند رابط يك گروه جنگل را شناسايى كرده، واو را دستگيركنند
همچنين پس از شناسايى هاى مختلف، وگشت هايى كه  گذاشت مسير خروج يك واحد عملياتى كه پس از عمليات موفقيت آميز به طرف جنگل مير فت، توسط پاسداران شناسايى شدند.
به اين ترتيب بخشي از نيروهايى كه پشتيبانى رزمنده هاى جنگل بودند شناسايي و دستگيرشدند. 
بعد ازاين، نيروهاى زيادى از پاسداران به عمق جنگل گسيل شدند، در نقطه اى پس ازمدتى كمين وشناسايى، خانه اى را شناسايى كردند.
آنها از تردداتى كه به این خانه مى شد به آن مشكوك شدند، آنها دنبال يكى از فرماندهان اصلى اين واحدهاى عملياتى مجاهد شهید بهمن افرازه بودند.
مجاهد شهید بهمن افرازه  كسى بود كه بعد از دستگيرى از زندان فراركرده بود و در عملياتى موفقيت آميز، لاجوردى گيلان، جلاد خون آشام، ابوالحسن كريمى را مجازات كرده بود.
پاسداران بعد از اطمينان از اينكه اين خانه معمولى نيست و پايگاه مجاهدين است آنجا را از هرسو محاصره كردند.

توصيف دقيق صحنه ها را از پدرحسين پور بشنويم. 
زندان لاهيجان – تير 66
ما مي دانستيم كه ساعاتى يا دقايقى ديگر خانه مان، زير آتشبارى پاسداران قرارمي گيرد. از دور مى ديدم كه خانه توسط دو حلقه نظامى پاسداران و اطلاعاتى ها محاصره شده بود.
خانه، كه ديگر به پايگاه مجاهدين تبديل شده بود دوطبقه داشت، پس ازيك ساعت محاصره، سرانجام اولين رگبار مسلسل شليك شد.
 ما در زيرزمين خانه، يك پايگاه كامل با محل جاسازى سلاحها ،آذوقه و انبار درست كرده بوديم ، به محض اولين شليك، همه افراد حاضر به زيرزمين رفتند آنها رفته رفته به خانه نزديك مى شوند وتلاش مي كردند كه با آرپي جي آن را به آتش بكشند و همه را دستگير و يا بكشند.
در پايگاه، مجاهد شهید بهمن افرازه حضور داشت، بنابراين اولين كار، بايد حفاظت بهمن و فرارى دادن او مى بودیم.
شمس الله فرزند بزرگم به بهمن گفت تو بايد فورا از اينجا خارج شوى، بهمن قبول نكرد، اما شمس الله گفت با توجه به شناخته شدگى تو و عمليات بزرگى كه كردى تو نبايد دستگير يا كشته شوى.
با صحبتها و فشارهاى فراوان، بهمن متقاعد شد كه از زيرزمين كه يك خروجى هم به نقطه اى ازجنگل داشت خارج شود به اين ترتيب بهمن از حلقه محاصره خارج شد. در این صحنه فقط شمس الله بود كه به تنهايى مى جنگيد و مى غريد.
شمس الله خودش گفت براى اينكه كمترين ضربه را بخوريم من مى مانم بقيه بايد بروند .
با شليك مستمر پاسداران، شمس الله هم كه دوسلاح داشت به آنها شليك مى كرد پاسداران كمى عقب نشستند اما تلاش كردند از زاويه ديگرى به پايگاه حمله كنند.
بخشي از خانه آتش گرفته بود، شمس الله به تنهايى با انبوهي از پاسداران مى جنگيد. اما نهايتا مهمات شمس الله تمام شد. در مقابل شليكهاى مستمر پاسداران ديگر شليكى از پايگاه به آنها جواب نمى داد. آنها نزديك و نزديك ترشدند.
شمس الله سلاح را از طبقه دوم خانه كه ازآنجا با آنها درگير شده بود به حياط خانه پرت كرد و گفت كه من ديگر سلاح ندارم.
 پاسداران كه حالت نيمه خيز داشتند درازكش شدند نمى دانستند موضوع چيست؟ نمي توانستند هم باوركنند. آيا واقعا شمس الله تسليم مى شود!
پدرحسين پور ادامه داد:
يكي از پاسداران گفت اگر راست مى گويى خودت را نشان بده وتسليم كن. شمس الله مي گويد من سلاح ندارم و شلیک نکنید . وحشت عمومي پاسداران را فراگرفته بود. دژخيمى گفت اگر تسليم شوى! شليك نمي كنيم.
پاسداران ديگر بطورگسترده وارد حياط  شدند، بطورى كه شمس الله را بوضوح مى ديدند.
از لاى درختى يك پاسدارى نعره ميزد دو دست خودت را بالا ببر كه بدانيم سلاح ندارى!
شمس الله، خود را به جلو مى كشد  كه كاملا به صحنه تسلط داشته باشد. يك دست او بالا است، مزدور ديگرى فرياد ميزند هر دو دستت را بالابگير! شمس الله ميگويد يك دستم گلوله خورده بالا نمى آيد!. اضطراب و ترس همه آنها را فرا میگيرد، واقعا اين يك نفر بود كه با همه مى جنگيد!! شمس الله هرچه بيشتر به ديوار چوبى تراس خانه نزديك مى شود . تصميم خود راگرفته است، مجاهد خلق جسد خود را هم سالم به اين جنايتكاران نميدهد.
به ناگهان خود را ميان پاسداران پرت مى كند. با نارنجكى كه در دست داشته ، خود را بعد از برخورد به زمين منفجرمى كند و دو پاسدار را به هلاكت رسانده و تعدادى را بشدت مجروح مي كند. 
دشمن سفيه، به اين ترتيب ضربه بسيار محكمى از هوشياري و فداكارى مجاهد خلقى مى خورد كه در آخرين ثانيه عمرخود، جز به زدن ضربه مهلك به دشمن سودايى درسرندارد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

مریم رجوی: پایان دادن به مصونیت مقامات رژیم، به پیروزی حقوق‌بشر رهنمون خواهد شد و در عین‌حال پایان این رژیم و تمامی رنجهای مردم ایران و خلقهای منطقه را نزدیک می‌کند و راه را برای یک ایران آزاد و دموکراتیک خواهد گشود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...