۱۴۰۴ خرداد ۸, پنجشنبه

شیر زن مجاهد و قهرمانان خلق ومیهن مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی که در نبرد تن به تن با پاسداران در مسیر جنگل قائم شهر بشهادت رسیدند

شیر زن مجاهد و قهرمانان خلق ومیهن مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی که در نبرد تن به تن با پاسداران در مسیر جنگل قائم شهر بشهادت رسیدند

مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی از شهیدان جنگل قائم شهر

روایتی کوتاه از دو شیرزن مجاهدخلق از دل گرگان و زنجان، دو دختر برخاستند: مهری شیرنگی و ملیحه مرتضوی. یکی دانش‌آموزی انقلابی، دیگری گوینده‌ای پرشور.

مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی در نبردی خونین با پاسداران در مسیر جنگل بشهادت رسیدند
مهری در گرگان بزرگ شد و در سال ۵۹ به عضویت #مجاهدین_خلق درآمد؛ ملیحه در زنجان، پس از تحصیل و کار در رادیو، به صفوف مبارزه پیوست.

روی همین لینک زیر کلیک کنید و

بیشتر بخوانید حماسه های ناشنیده ونا خوانده

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۳, شنبه

مجاهد شهید مصطفی نیکار کاندیدای پرافتخار سازمان مجاهدین خلق ایران پیشتازِ مقاومت، آموزگار شور، کاندیدای خلق، و جاودانه در ساحل خون

 مجاهد شهید مصطفی نیکارکاندیدای پرافتخار سازمان مجاهدین خلق ایران پیشتازِ مقاومت، آموزگار شور، کاندیدای خلق، و جاودانه در ساحل خون


مجاهد قهرمان مصطفی نیکار پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از شهسوار

نامه ای از ق -  ب  شهسوار - کشکو


🔹 شناسنامه  این شهید قهرمان

  • نام: مصطفی
  • نام خانوادگی:   نیکار
  • محل تولد: روستای کشکو – شهسوار (تنکابن)
  • سن: ۳۵ سال
  • تحصیلات: لیسانس
  • شغل: دبیر دبیرستان
  • تاریخ دستگیری: ۳ خرداد ۱۳۶۱ – تهران
  • محل زندان: ابتدا زندان اوین
  • شکنجه‌گران: لاجوردی، احمدی‌نژاد (با نام مستعار میرزائی)
  • محل شهادت: ساحل دریای خزر – شهسوار (تنکابن)
  • زمان شهادت: مهر ۱۳۶۲
  • نحوه شهادت: تیرباران پس از شکنجه‌های شدید

روایت زندگی و حماسه

مصطفی نیکار، آموزگار شور و پیشتاز دوران، در روستای کشکو از توابع شهسوار دیده به جهان گشود؛ در خانواده‌ای که فقر، نخستین معلم او بود و عدالت، نخستین آرمان.
از همان نوجوانی، در کنار تحصیل، مسئول تأمین زندگی خانواده شد. از همین‌جا بود که دنیای او به حقیقت گره خورد:
فهمید که ظلم، پدیده‌ای شخصی نیست، ساختاری است که باید شکست.

در دهه پنجاه، هم‌زمان با خروش انقلابی نسل آگاه، مصطفی در صف پیشگامان مبارزه علیه دیکتاتوری شاه قرار گرفت.
او بارها توسط ساواک نوشهر و ساری دستگیر شد و ماه‌ها در بازداشت و شکنجه بود؛ اما لحظه‌ای نایستاد.

پس از انقلاب، مصطفی نه‌تنها معلم محبوب شهر، که یکی از شخصیت‌های محوری مقاومت در شمال ایران شد.
در سال ۱۳۵۸، از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران به‌عنوان کاندیدای رسمی دوره اول مجلس شورای ملی معرفی شد.


صحنه‌ای فراموش‌نشدنی

در شبی از شب‌های بحث درباره روش مبارزه با رژیم، مصطفی نیکار با جسارت آتشی افروخت:
آستین بالا زد، دستش را بر شعله آبی چراغ علا‌الدین گذاشت و فریاد زد:

"هرکه مرد این میدان است، دست بگذارد روی دستانم!"

گوشت و پوستش سوخت...
اما روحش مثل آذرخش در شب تاریک، همه را خیره کرد.
او از شعله نمی‌ترسید، چرا که خود شعله بود.


از میادین تظاهرات تا تیرباران

از مدیریت مراسم خوش‌آمدگویی آزادشدگان سیاسی تا تشکیل اکیپ‌های تبلیغاتی و عملیاتی، مصطفی قلب تپنده‌ی مقاومت در شهسوار بود.
او در سازماندهی تظاهرات خونین شهر شهسوار نقشی کلیدی داشت، تظاهراتی که با دستور مستقیم شاه از نوشهر، به خاک و خون کشیده شد.

اما مقاومت ادامه یافت. اطلاعیه‌ها، شب‌نامه‌ها، پشتیبانی از زندانیان، مقابله با مزدوران، و سازماندهی عمومی.

تا آنکه در تهران، در یک تور امنیتی دستگیر شد.
مدتی در اوین ناشناس ماند، اما توسط بازجوی خاص احمدی‌نژاد (میرزائی) شناسایی و به چنگ لاجوردی افتاد.

او هرگز نَشکست.
نه مصاحبه، نه اعتراف، نه "آخ".


تیرباران در ساحل

در پاییز ۱۳۶۲، مصطفی نیکار را به زادگاهش بازگرداندند.
رژیم می‌خواست عبرت بگیرد از مردم، اما مردم عبرت گرفتند از مصطفی.

او در ساحل ولی‌آباد، جایی که خورشید هر روز از دریا برمی‌خاست،
با بدن سوخته و شکسته، اما با سری افراشته، در برابر جوخه اعدام ایستاد.

و تاریخ را با خون خود نوشت:

«وفا کردم، و حتی "آخ" نگفتم...»


یاد و عهد

مصطفی، نه فقط معلم نسل خودش، که مشعل نسل ماست.
قهرمانی که در آتش ایستاد تا ما در تاریکی نمانیم.
نام او، آغاز کتاب است. و راهش، هنوز باز است.

مصطفی نیکار؛ صدای وفاداری، پرچم ایستادگی

از شهسوار تا ساحل خون، از آزادی تا شهادت

در تاریخ معاصر ایران، مردانی بوده‌اند که فقط در لحظه‌ی مرگ قهرمان نشدند، بلکه هر لحظه‌ی زندگی‌شان یک حماسه بود. مصطفی نیکار، مجاهد شهید خلق از شهسوار (تنکابن)، یکی از آن مردان است؛ کسی که نه فقط علیه شاه، که علیه خمینی، علیه ارتجاع، علیه دروغ، و علیه سرسپردگی ایستاد. یک آموزگار، یک کاندیدای محبوب، و در نهایت، یک سربدار وفادار.

تولد، رشد، و آغوش فقر

مصطفی در سال ۱۳۲۷ در روستای کشکو، حوالی شهسوار، به‌دنیا آمد. پدرش را در کودکی از دست داد و مسئولیت خانواده زود بر دوش او افتاد. با فقر زیست، اما فقر او را نشکست؛ بلکه آبدیده‌اش کرد. او همزمان با تحصیل، کار می‌کرد تا هزینه زندگی را تأمین کند.

خروش علیه شاه، پیش از انقلاب

با بینشی روشن و روحیه‌ای عصیان‌گر، وارد فعالیت‌های ضدشاه شد. در سال‌های ۵۵ و ۵۶ چند بار توسط ساواک نوشهر و ساری بازداشت و زندانی شد. رئیس شهربانی شهسوار، دژخیمی به نام سروان حمزه لوییان، از دشمنان شخصی مصطفی بود.

مصطفی، در پوشش معلمی، شبکه‌ای از نیروهای مبارز در بابل، آمل، لاهیجان، قائمشهر و شهسوار را سازمان داد. هم‌زمان در تظاهرات ضدشاهی و بسیج مردمی نقش محوری داشت.

نامزدی افتخارآمیز از سوی سازمان مجاهدین خلق

با پیروزی انقلاب، مصطفی چهره‌ای شناخته‌شده و محبوب در شمال ایران شد. سازمان مجاهدین خلق او را به‌عنوان کاندیدای خود برای نخستین دوره مجلس شورای ملی در شهسوار معرفی کرد. برخلاف آخوندها و مدعیان قدرت، مصطفی برای مردم و با مردم بود.

اما نتیجه چه شد؟ با تقلب گسترده، تهدید، دستگیری، و دخالت پاسداران و حزب جمهوری اسلامی، او را از راهیابی به مجلس محروم کردند و آخوند خائن حسن یوسفی اشکوری را به‌جایش نشاندند؛ همان کسی که سال‌ها قبل نان و نمک مصطفی را خورده بود.

وفاداری تا آخرین نفس

وقتی سرکوب آغاز شد، مصطفی که چهره‌ای شناخته‌شده بود، به زندگی مخفیانه در تهران رفت. اما در ۳ خرداد ۱۳۶۱ در یک تور خیابانی دستگیر شد. ابتدا در اوین بود؛ جایی که محمود احمدی‌نژاد (با نام‌های مستعار "گلپایگانی" و "میرزایی") و لاجوردی شخصاً بازجویان و شکنجه‌گرانش بودند.

هم‌سلولی‌هایش از شکنجه‌های بی‌امان، شلاق، ضربات کابل و بازجویی‌های شبانه توسط احمدی‌نژاد گفته‌اند. مصطفی اما سکوت کرد، وفا کرد، و هرگز نگفت.

بازگشت به زادگاه؛ تیرباران در ساحل خون

در سال ۱۳۶۲، او را برای اجرای حکم به شهسوار بردند؛ زادگاهش. تمام مأموران محلی و آخوندهای مرتجع، مثل ابن‌زیاد در بازار شام، آمده بودند تا شکست روحیه او را ببینند. اما مصطفی گفت:

«موهایم سفید نشد، آبدیده شدم

و درباره دخترش گفت:

«اسمش زینب ستم‌کش است

در نهایت، در ساحل دریای شهسوار، همان‌جایی که روزی شعارهای آزادی را فریاد زده بود، تیرباران شد. مصطفی رفت، اما نه در خاموشی، که در روشنایی فروزان عهد و پیمان.

 مصطفی، تنها یک معلم یا کاندیدا نبود

او صدای نسلی بود که گفت:

«به‌جای زندگی ننگ‌آلود، شهادت آگاهانه را انتخاب می‌کنیم

او الگویی بود برای تمام آن‌هایی که می‌خواستند مثل حسین، شجاعانه انتخاب کنند.


مصطفی نیکار، نماد «وفای بدون چشم‌داشت» است؛
نماد «مردم‌باوری بدون تملق»،
نماد «سکوت نکردن در شکنجه»،
نماد «انتخابِ روشن و آگاهانه مجاهد شدن»،
و نماد «کاندیدای رد صلاحیت‌شده‌ای که تاریخ صلاحیتش را ثبت کرد».


جمع‌بندی: مصطفی نیکار، وجدان ایستادگی و سنگ بنای یک نسل

مصطفی نیکار تنها یک فرد نبود، او یک نشانه تاریخی بود؛ نمادی از نسلی که نخواست در برابر ظلم، بی‌طرف بماند؛ نسلی که تصمیم گرفت سکوت نکند، گم نشود، و تماشاگر رنج مردم نباشد. او از روستای فقیرنشین کشکو برخاست، با دستان خالی اما قلبی سرشار، و پابه‌پای مردمش قدم زد تا هم صدای محرومان باشد و هم وجدان زمانه‌اش.

او تنها کاندیدای یک انتخابات نبود؛ او کاندیدای آرمان بود، گزینه‌ای از طرف خلق برای فردای بدون آخوند، بدون شاه، بدون شکنجه، بدون اختناق.

مصطفی پیش از آن‌که لباس مجاهدت بپوشد، با منش و مرامش مجاهد بود؛ با صداقت، با تعهد، با بی‌چشم‌داشتی تمام. وقتی سازمان از او خواست به صفوف رسمی‌اش بپیوندد، با همه‌ی هستی‌اش «بله» گفت، نه از روی مصلحت، که از ژرفای ایمان.

در روزگار دو دیکتاتوری—یکی با تاج و دیگری با عمامه—او نه با شاه کنار آمد و نه با شیخ. نه فریب وعده‌های رژیم را خورد، نه از تهدیدها ترسید، نه پشت کرد، نه برید. بر پیمانش ایستاد، تا پای جان.

در زندان، در شکنجه‌گاه، در میان هیاهوی بازجوهایی چون لاجوردی و احمدی‌نژاد، مصطفی تن نداد؛ او ایستاد تا دیگران برخیزند. وقتی به زادگاهش شهسوار بازگردانده شد، فقط جسم او برگشت؛ اما این برگشت، آخرین پروازش بود؛ او در ساحل خون، کنار دریای شمال، سرفرازانه سر داد و درس وفا داد.

آری، مصطفی نه‌تنها یک شهید، بلکه یک حجت بود. یک معیار. یک سنجه وفاداری. او معیار مجاهد شدن و مجاهد ماندن بود. اگر نسل امروز ما توان ایستادن دارد، اگر در دل این خاک هنوز نغمه‌ی شور و آزادی طنین‌انداز است، بی‌تردید یکی از ستون‌های این ایستادگی، مصطفی نیکاری است که در سکوتِ تاریخ، بلندترین فریاد را فریاد زد.

او به ما آموخت که حتی اگر کشته شویم، اما ننگ همراهی با جلادان و خائنان را بر دوش نداشته باشیم، پیروزیم.

 

Bottom of Form

 

«شهیدان مجاهد شهسوار (تنکابن)فصل دوم – فهرست شهدای مجاهد خلق از شهسوار (تنکابن)

 «شهیدان مجاهد شهسوار (تنکابن)فصل دوم – فهرست شهدای مجاهد خلق از شهسوار (تنکابن)


شهیدان سرفرازمقاومت سراسری وشهیدان شهسوار وتنکابن


«از ولی‌آباد تا اوین، از خرم‌آباد تا کرج؛ همه‌جا رد خون قهرمانان است»

«به نام آنان که جان دادند، نه برای جاودانگی، بلکه برای آزادی...»

در این فصل، فهرستی کامل و مستند از قهرمانان شهسوار ارائه می‌شود؛
شهدایی که از دانش‌آموزان ۱۶ ساله تا کاندیداهای مجلس، از معلمان و کارگران تا پزشکان و افسران ارتش آزادی‌بخش، همه نامشان با ایستادگی گره خورد و یادشان با انقلاب.

 

 

 


فهرست کامل شهدای مجاهد خلق در شهسوار (تنکابن)

ردیف

نام و نام خانوادگی

سن

شغل/تحصیلات

محل شهادت

زمان

نحوه شهادت

1

فردین گلیجانی مقدم

۲۲

دیپلم ریاضی

سپاه شهسوار

۶۲

شکنجه

2

علی گلیجانی مقدم

۱۷

دوم ریاضی

ولی‌آباد

۶۲

اعدام

3

موسی شورمیج

۱۸

دیپلم ریاضی

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

4

شیردل باقری

۱۷

دانش‌آموز

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

5

مصطفی نیک‌کار

۲۸

لیسانس، دبیر

زنگشامحله

۶۲

اعدام

6

رحمت‌الله گلیج

۲۲

کارگر شرکت زامیاد

کرج

۶۰

اعدام

7

ابراهیم گلیج

۲۲

فوق دیپلم

لاهیجان

۶۰

اعدام

8

پرویز شاهپوری

۲۵

معلم

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

9

مهرداد دانشور

۲۱

دیپلم

پشت سپاه شهسوار

۶۰

درگیری

10

محمد صائب

۲۰

دیپلم هنرستان

تهران

۶۰

اعدام

11

بهرام فرهادی

۲۵

دیپلم هنرستان

رشت

۶۷

اعدام

12

شهریار (محمود) نامور

۲۱

دیپلم هنرستان

ولی‌آباد

۶۲

اعدام

13

مهین شیخ‌حسنی

۲۲

دیپلم

قزل‌حصار

۶۳

نامشخص

14

افسانه وزیری

۲۴

پرستار

مشهد

۶۲

حلق‌آویز

15

محمد واعظی

۲۵

دیپلم

رشت

۶۷

اعدام

16

سعید ندافیان

۲۳

دیپلم

ولی‌آباد

۶۷

اعدام

17

مهرداد امینی

۲۲

دیپلم هنرستان

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

18

جلال شاهمرادی

۲۰

سال آخر هنرستان

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

19

علی گالش مرادی

۱۶

دوم ریاضی

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

20

معصومه گالش مرادی

۱۷

دانش‌آموز

تهران

۶۰

اعدام

21

علیرضا شاه‌منصوری

۲۲

دیپلم

لاهیجان

۶۰

اعدام

22

ایرج امیرزادی

۲۰

دیپلم هنرستان

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

23

عباس ملایی

۲۱

دیپلم

ولی‌آباد

۶۲

اعدام

24

احمد امیری

۲۲

دانش‌آموز

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

25

غلامعلی الیاسی

۲۲

دیپلم

ولی‌آباد

۶۰

اعدام

)ادامه فهرست در بخش‌های بعدی قرار خواهد گرفت، در قالب کامل‌شده برای چاپ(


🏴 نکته مهم:

این جدول فقط لیستی از نام‌ها نیست.
این رد خون است روی خاک شمال.
و ما در ادامه، برای هر یک از این عزیزان (و در صورت دسترسی)، یک یادنامه یا روایت جداگانه تنظیم خواهیم کرد.

شیر زن مجاهد و قهرمانان خلق ومیهن مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی که در نبرد تن به تن با پاسداران در مسیر جنگل قائم شهر بشهادت رسیدند

شیر زن مجاهد و قهرمانان خلق ومیهن مهری شیرنگی وملیحه مرتضوی که در نبرد تن به تن با پاسداران در مسیر جنگل قائم شهر بشهادت رسیدند مهری شیرنگی ...