«شهیدان مجاهد شهسوار (تنکابن) – فصل اول: مصطفی نیکار، قهرمان مردم و کاندیدای آزادی»
مجاهد قهرمان مصطفی نیکار پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از شهسوار(تنکابن)
مقدمه فصل: مصطفی نیککار؛ قهرمان مردم و کاندیدای آزادی
در تاریخ مقاومت مردم مازندران، نامهایی میدرخشند که هر کدام نماد نسلی از فداکاری، شجاعت و وفاداریاند؛ اما در میان آنان، نام مصطفی نیکار جایگاهی ویژه دارد. مردی که نهتنها با ایمان و عمل انقلابی خود در صفوف مجاهدین خلق درخشید، بلکه با ایستادگی و پایبندی به آرمان آزادی، به چهرهای محبوب و الهامبخش در میان مردم شهسوار (تنکابن) بدل شد.
او کاندیدایی بود که صدای مردمش شد؛ صدایی که از دل ستمدیدگان، زحمتکشان و نسلی برخاست که زیر یوغ استبداد و ارتجاع به دنبال راهی برای نجات میگشت. مصطفی نیکار تنها یک کاندیدا نبود؛ او نماینده امید یک شهر بود و بعدها به قهرمانی ماندگار بدل شد؛ قهرمانی که راه آزادی را نه در تریبونها، که در میدان مبارزه جست.
این فصل، روایت زندگی، مبارزه، شهادت و میراث جاودانه مصطفی نیککار است؛ مردی که در صف مقدم مقاومت، رد خون خود را بر خاک تنکابن به جا گذاشت و نامش را در دفتر افتخار مردم ثبت کرد. مجاهد قهرمان مصطفی نیکار پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از شهسوار
فصل اول – مصطفی نیکار
مجاهد شهید، کاندیدای مردم، قهرمان شهسوار (تنکابن)
🔹 نام: مصطفی نیکار
🔹 محل تولد: شهسوار (تنکابن)
🔹 تولد: ۱۳۲۷
🔹 تحصیلات: لیسانس
🔹 شغل: معلم دبیرستان
🔹 سابقه: زندانی سیاسی در زمان شاه
🔹 تاریخ و محل شهادت: ۱۲ مهر ۱۳۶۲ – ساحل دریای شهسوار
🔹 نحوه شهادت: تیرباران پس از شکنجههای سنگین
روایت زندگی و ایستادگی
مصطفی نیکار، فرزند شهسوار، از آن انسانهایی بود که زندگیاش با رنج آغاز
شد و با آگاهی انقلابی به اوج رسید.
پس از فوت پدر، بار معیشت خانواده را به دوش کشید و در نوجوانی طعم فقر را
با پوست و استخوان لمس کرد.
او در کنار تحصیل، به کار مشغول بود و در همان سالها، از دل ظلم و تبعیض،
به آگاهی اجتماعی و سیاسی رسید.
در دهه پنجاه، به مبارزه با رژیم شاه روی آورد. معلمی که کلاس درسش فقط جای
آموزش نبود، که سنگر آگاهی و مقاومت بود.
با شهرهایی چون بابل، آمل، قائمشهر، لاهیجان و تهران در ارتباط بود و همراه
همفکرانش، بذر مجاهدت را در دل شمال پراکند.
در فاصله سالهای ۵۴ تا ۵۶ چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد،
مدتی را در زندان ساری و نوشهر گذراند.
اما صدایش خاموش نشد، فقط رساتر شد.
کاندیدای مجاهدین برای دوره اول مجلس
در سال ۱۳۵۸، با آغاز انتخابات مجلس اول، مصطفی نیککار بهعنوان کاندیدای رسمی سازمان
مجاهدین خلق ایران از شهسوار (تنکابن) معرفی شد.
او محبوب مردم بود. معلمی فروتن، آزاده، شجاع، و شناختهشده در سراسر استانهای
شمالی.
در دور دوم انتخابات، اکثریت آرا را بهدست آورد. اما رژیم تازهبهقدرترسیده
خمینی، با تقلب و مهندسی انتخابات، راه او را به مجلس بست.
و کسی را جای او نشاند که پیشتر گفته بود: «زندگیام را مدیون مصطفی هستم» – آخوند حسن یوسفی اشکوری.
آغاز زندگی مخفی و دستگیری
با شروع سرکوبهای گسترده و فاجعهی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، مصطفی وارد فاز زندگی مخفی شد و به تهران رفت.
اما در خرداد ۱۳۶۱، بهطور اتفاقی در تور بازرسی رژیم گرفتار شد و به زندان اوین منتقل گردید.
مدتی ناشناس بود، اما توسط بازجویی به نام "دکتر میرزائی" – که بعدها با نام احمدینژاد شناخته شد –
شناسایی شد و به دست لاجوردی افتاد.
لاجوردی قصد داشت او را به زانو درآورد؛ اما مصطفی نیککار از همان ابتدا،
انتخابش را کرده بود.
شهادت در ساحل
پس از مقاومت جانانه در برابر شکنجههای وحشیانهی لاجوردی، رژیم تصمیم گرفت
او را به زادگاهش بازگرداند – شهسوار (تنکابن) –
تا در چشم مردم، او را بشکند... اما مصطفی نیککار شکستناپذیر بود.
در قرارگاه بدنام ابوالفضل، زیر بازجویی ناصر سرمدی پارسا و اسفندیار رحیممشایی،
آخرین مراحل شکنجهاش رقم خورد.
و سرانجام، در تاریخ ۱۲
مهر ۱۳۶۲، در ساحل دریای شهسوار، تیرباران شد.
تنش افتاد، اما نامش برخاست.
خاموش شد، اما شعلهای شد برای نسل شورش و قیام.
خاطرهای از همسلول او
«پاهایش چاکچاک بود، خون از دهان و سرش میچکید...
مصطفی گفت:
به بچهها بگو نگران نباشند... هیچ اطلاعاتی ندادهام و نخواهم داد...
مرا اعدام میکنند، اما به همه بگو مصطفی بر عهدش وفا کرد...
و حسرت یک “آخ” را بر دل دشمن گذاشت.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر