۱۳۹۵ دی ۱۰, جمعه

پدالله آبهشت شهید قهرمان خلق ونوشته ای بنام یادبود از بنیاد برومند که اطلاعات پراکنده ای را سرجمع کرده است

 پدالله آبهشت شهید قهرمان خلق  ونوشته ای بنام یادبود از بنیاد برومند که اطلاعات پراکنده ای را سرجمع کرده است


 پدالله آبهشت شهید قهرمان خلق  ونوشته ای بنام یادبود از بنیاد برومند که اطلاعات پراکنده ای را سرجمع کرده است
یدالله آبهشت فرمانده دلیر گیلان ، که در سال 60 تیرباران شد وحسرت یک کلام ویک آه را بر دل خمینی جلاد ضد بشر ودژخیمانش گذاشت .
او نادیده باور داشت که ما پیروزیم او به همبندانش درلحظه اعدام گفت "بچه ها ما پیروزیم" وبه عهدش با خدا وخلق وفا کرد.
 اومجاهدی دلیر راز دار ووفادار بود که در زیر بدترین شکنجه ها شاکر بود وبه بقیه روحیه میداد.
با تن رنجور به بازسازی تشکیلات وآموزشهای ایدئولوژیک میپرداخت وبه پیروزی محتوم که حق راه ما وآرمان وخلق ماست باور داشت .
او یک فرمانده ویک مسئولی بود که تنها به وظیفه اش که همانا وفاداری به خلق وخدا بود وفا نمود والگو ونمونه نسل های آینده شد.
یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد
این یاد اوری وعکس از سایت ماست



امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر در ایران
یک سرگذشت
درباره یدالله آبهشت
سن:26 سال

ملیت:  ايران

مذهب:  اسلام (شيعه)

وضعیت تأهل : متاهل

تاریخ اعدام : ۱۶ مهر ۱۳۶۰

محل : رشت، گيلان، ايران

نحوه اعدام:  تيرباران


خبر اعدام آقای یدالله آبهشت همراه با ١٥ نفر دیگر در اطلاعیه دفتر روابط عمومی دادستانی کل انقلاب درج و در روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ١٩ مهرماه ۱۳۶۰ به چاپ رسید
خبر این اعدام همچنین در ضمیمه ی شماره ی ۲۶۱ نشریه ی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید. این ضمیمه شامل فهرست ۱۲٠۲۸ نفر است که اکثراً وابسته به گروههای سیاسی مخالف رژیم بوده اند. این اشخاص از تاریخ ۳٠ خرداد ۱۳۶٠ تا زمان چاپ نشریه مجاهد اعدام شده و یا در درگیری با قوای انتظامی جمهوری اسلامی کشته شده اند. اطلاعات تکمیلی در باره آقای یدالله آبهشت از سایت اینترنتی سازمان مجاهدین خلق تهیه شده است. وی از هواداران این سازمان بود.
دستگیری و بازداشت
آقای یدالله آبهشت در چهارم مرداد ١٣٦٠ در حالیکه مشغول تخلیه یکی از پایگاه های سازمان مجاهدین خلق بود، دستگیرشد. محل نگهداری او نخست مقر سپاه پاسداران و سپس زندان اوین بود. به نوشته سایت سازمان مجاهدین خلق، وی تحت شکنجه های شدید قرار گرفته و به شدت ضعیف و رنجور شده و توان راه رفتن نداشته است .
بیدادگاه
اطلاع دقیقی از جلسات دادگاه در دست نیست. به نوشته سایت سازمان مجاهدین خلق وی طی دو ماه ، چهار بار برای محاکمه برده شده و هر بار در دادگاه های پنج دقیقه ای از او می خواهند همکاری کند وگرنه اعدام می شود.
اتهامات (خمینی ساخته)
بر اساس اطلاعات موجود در اطلاعیه روابط عمومی دادستانی کل انقلاب، اتهامت آقای آبهشت "سرتیم تدارکات ستاد رشت"، "عضویت در تیم عملیاتی تخریب گروهک منافقین، فعالیت و زندگی در خانه تیمی، کوشش مجدانه در راه براندازی نظام جمهوری اسلامی، پذیرش و قبول تمام مواضع سازمان مافیائی مذکور، اختفای اطلاعات سازمانی و برقراری رابطه با سران سازمان در منطقه گیلان." اتهامات وارده به ایشان جمعی و مبهم است و در آن واحد به یک متهم دیگر نیز زده شده.
در شرایطی که حداقل تضمین های دادرسی رعایت نمی شود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می شود مسلم و قطعی نیست.
مدارک و شواهد
در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.
دفاعیات
از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست.
حکم خمینی ساخته
بنا بر اطلاعیه دادستانی، آقای آبهشت "مفسد فی الارض، محارب با خدا و باغی بر حکومت اسلامی" شناخته شد و دادگاه انقلاب اسلامی رشت وی را به اعدام محکوم کرد.
 آقای آبهشت در ١٦ مهر ١٣٦٠در زندان اوین اعدام شد. سایت سازمان مجاهدین خلق به نقل از دختر وی می نویسد که جسدش را در قسمتی از گورستان که گورهای دسته جمعی مجاهدین بود دفن کرده بودند و هیچ آثاری از آن معلوم نبود و خانواده اش تا سال ها از محل مزار او مطلع نبودند.

۱۳۹۵ دی ۹, پنجشنبه

«مجاهد شهید یدالله آبهشت» که مرگ را به سخره گرفت و فریاد زد «بچه‌ها ما پیروزیم»





«مجاهد شهید یدالله آبهشت» که مرگ را به سخره گرفت و فریاد زد «بچه‌ها ما پیروزیم»


مشخصات شهید یدالله آبهشت
محل تولد:                   تهران

شغل :                        تحصيل: دیپلم ریاضی - دانشجو.

سن:                         26ساله
وضعیت تاهل:           متاهل ویک دختر بنام بهار دارد که مجاهد وراه پدر را میپیماید
تاریخ دستگیری:          4مرداد سال 60
محل شهادت:              رشت

 نحوه شهادت:            تیرباران
زمان شهادت:            16مهر 1360



به یاد«مجاهد شهید یدالله آبهشت» که مرگ را به سخره گرفت و فریاد زد «بچه‌ها ما پیروزیم»

روز4مرداد سال 60 در حالی‌که یدالله مشغول تخلیه‌‌‌‌‌‌‌یکی ازپایگاههای مجاهدین بود، توسط مزدوران سپاه محاصره و دستگیر شد. بعداز انتقال به‌سپاه به‌شدت مورد شکنجه قرار گرفت. طی 4روز اول تا زمانی‌که او را به‌نزد ما در بند عمومی آوردند، بر اثر ضربات شلاق از پشت گردن تا پاشنه‌‌‌‌‌‌‌پایش به‌شدت سیاه شده بود و سر و صورتش آسیب دیده و زیر هر دوچشمش به‌شدت کبود شده و دهان و بینی‌اش خون آلود ولباسش هم پاره پاره و خونین بود. توان راه رفتن نداشت، دودستی و با کمک گرفتن از دیوار راه می‌رفت. در خود بند که زندانیان هیچ امکانی در اختیار نداشتند معمولاً مجاهد شهید فرشید نوروزی روزانه دوبار جراحتهای او را با روغن زیتون ـ تنها چیزی که در بند یافت می‌شد ـ به‌آرامی ماساژ می‌داد. پس از یک هفته دوباره او را زیر شکنجه بردند و پس از 4 هفته به‌بند برگرداندند. این‌بار دیگر به‌شدت ضعیف و رنجور شده بود. یدالله دوماه بین ما بود و طی این دوماه 4بار برای به‌اصطلاح محاکمه برده شد. هربار محاکمه‌اش کمتر از 5دقیقه طول می‌کشید و هربار با او حرف یک چیز بیشتر نبود که چنان‌چه همکاری نکنی حکم تو اعدام است. حضور او در بند برای همه پیام‌آور نظم و انظباط بود. او با راه‌اندازی تشکیلات داخل بند به‌اوضاع آن‌جا سر و سامان داده و به‌صورت فردی و جمعی به‌آموزش سایر زندانیان پرداخت. روحیه‌‌‌‌‌‌‌رزمنده‌‌‌‌‌‌‌او که همیشه با سایر زندانیان گشاده‌رویی می‌کرد، الگوی ما در زندان شده بود. هر لحظه به‌کاری مشغول بود و هیچ ثانیه‌یی را از دست نمی‌داد هرچه از آموزشهای قرآن و نهج‌البلاغه می‌دانست، به‌بچه‌ها منتقل می‌کرد. روز 15 مهر 60 یدالله را برای محاکمه بردند وقتی برگشت بچه‌ها دورش جمع شده بودند و نتیجه‌‌‌‌‌‌‌دادگاه را پرسیدند. او در حالی‌که می‌خندید گفت: هیچ اعدام! ناگهان سکوت غالب شد اما یدالله می‌خندید و سایرین در حالی‌که اشک از چشمانشان سرازیر شده بود مات و مبهوت دور او را گرفته بودند. در میان اشک زندانیانی که در لحظات پایانی زندگی یکی از بهترین‌یاران خود او را می‌بوسیدند و یدالله با چهره‌یی خندان می‌گفت: مبادا گریه کنید که دژخیم خوشحال شود. و بلندگوی بند مدام یدالله را صدا می‌زد تا برای اعدام ببرند. سرانجام دیده بوسی بچه‌ها با یدالله به‌پایان رسید و او به‌هنگام خارج شدن از بند گفت: وقتی خبر تیرباران مرا شنیدید حتماً شیرینی پخش کنید و یا اولین شیرینی‌را به‌یاد من بخورید و درحالی‌که دستهایش را بالای سرش به‌هم گره کرده بود فریاد زد «بچه‌ها ما پیروزیم» و خدا حافظی کرد و رفت. و همان شب به‌همراه تعداد دیگری از زندانیان سیاسی به‌جوخه‌‌‌‌‌‌‌تیرباران سپرده شد. حالا بهار، دخترش که به‌رزمندگان آزادی در اشرف پیوسته است می‌گوید: پیکر پدرم را در قسمت انتهایی قبرستان تازه آباد که محل شهدای مجاهدین و گورهای دسته جمعی مجاهدین است، دفن کرده‌اند به‌نحوی که هیچ آثاری از آن معلوم نبود و تا سالها هیچ کس از خانواده ما محل دقیق مزارش را نمی‌‌دانست. پس از پیگیریهای فراوان محل د‌فن او را پیدا کردیم و سنگ گذاشتیم ولی دژخیمان هربارسنگ مزار او را با تبر می‌شکستند زیرا که از پیکر بی‌جان یک مجاهد خلق هم وحشت دارند.
بیشتر بخوانید

خاطره ای از یدالله آبهشت فرمانده ای دلیر، صبورووفادار به آرمان آزادی ومردم که در رشت به عهدش تمام عیار وفا نمود


مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...