قهرمان سرفراز خطه کوچک خان احمد امیری عاشق ترانه بخوان ای همسفر با منی که با خونش آنرا فریاد زد
یادداشتی از مجاهد خلق نعمت اولیائی
یادداشتی از مجاهد خلق نعمت اولیائی
احمد اميري:احمد متولد نشتارود شهسوار درخرداد سال 60در متل قو
دستگير و به زندان شهسوار منتقل شد وقتي در
اثرشكنجه بيني او شكسته شد نزد حاكم ضد شرع شكايت برد
مجددا توسط حاكم ضد شرع آماج مشت لگد قرار
گرفت شب اول زندان درخواست كرد كه در ورود درب بند بخوابد علت را جويا شدم او گفت بدنم قويست جوان ترهستم اجازه بدهيد در
صورت حمله مزدوران به بند من سپر بلاي بقيه برادرانم قراربگيرم،احمد
بعد از چند هفته از زندان آزاد شد من هم
به زندان متل قو منتقل شد م عصر يكي از روزهاي مرداد 60 ،مزدوران زندان آماده باش
دادند و همه را تهديد كردند كسي مجاز نيست
از پنجره زندان به بيرون نگاه كند لحظاتي بعد متوجه شدم كه پنج نفر چشم بسته و يك
نفرنيز توسط برانكارد به بند كنار منتقل شدند از روي رنگ زير پيراهني حدس زدم كه
بايستي احمد باشد در حين شستن ظرف كنار تنها شير آب موجود درمحوطه كه مشرف برسلول
زندانيان جديد بود متوجه شدم كه حدسم درست بود احمد آن شير دلاور بود ،احمد به
اتفاق پنج مجاهد خلق ديگري در جنگلهاي متل قو دستگيرشده بودند كه بعد از يك ماه به
زندان چالوس منتقل شدند و سپس توسط آخوند جنايتكاري به نام الله بداشتي به اعدام
محكوم شدند ،خانواده احمد به دليل تنگدستي شديد تمايلي به فعاليت سياسي احمد نداشتند
اما وقتي كه احمد براي بار دوم دستگير شد اينبار خانواده اش و بطور مشخص پدرش نيز تلاش كرد آنچه كه مورد رضاي احمد ميباشد
،باشند پدرش ميدانست كه احمد به شدت به سرود ”بخوان اي هم سفر با من”علاقه دارد از
آنجاييكه خودش سواد نداشت نوار را به نزد
همسايه ميبرد ازاو درخواست ميكند كه سرود را گوش
كرده و مكتوب نمايد سرود مكتوب شده را در لباسهايي كه براي احمد در ملاقات
برده بود جاسازي نمود اما در ملاقات
جاسازي لو رفته و سرود به دست پاسداران مي افتد احمد به خاطر همين سرود مجددا به زيرشكنجه رفت و سر انجام با
خون خودو ديگر همسفرانش سرود آزادي خلقي را تدارك ديد.
درباره قهرمانان دیگربخوانید
بیشتر از شهسوار بخوانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر