با یاد مجاهد شهید شهباز شهبازی از پیشکسوتان نبرد با دو
دیکتاتوری شاه وشیخ ار گیلان شهر رودسر
·
1387/01/19
مجاهد شهید شهباز شهبازی
محل تولد: رودسر
شغل: معاون استاندار/کتابفروش/معلم اخراجی
سن: 63
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان:
زندگینامه شهید
مجاهد شهید شهباز شهباز در رودسر متولد شد و بعد از دبیرستان به
فراگیری دروس حوزوی پرداخت. از سال۱۳۳۲ از
هواداران فعال دکتر مصدق و علیه نظام سلطنت بود.
وی از آنجا که آخوندها را چه در زمان شاه و چه در زمان خمینی
دنبالهرو و مجیز گو و حامی استبداد حاکم میدانست، لباس حوزه را در آورد و میگفت
باید همچنان میرزا کوچک خان لباس سالوس و ریا را در آورد و علیه شاه سلاح بهدست
گرفت.
وی بهدلیل اینکه در زمان شاه شجاعانه، قاطع و صریح عقایدش را
علیه استبداد سلطنتی بیان میکرد او چندین بار در زمان دیکتاتوری شاه از سال۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴توسط
ساواک شاه دستگیر شد. در این بازداشتها زیر شکنجههای بسیار و رفتارهای تحقیرآمیز
زیادی قرار گرفت.
یکی از مجاهدان که در سال۵۶ با وی و خانوادهاش رفت و آمد داشته میگوید: «سال ۵۶ در جمعی بودیم که در مورد رفتار چند بازجوی جلف و لمپن ساواک شاه
بحث میشد. آقای شهباز شهبازی در حالی که صدایش از عصبانیت میلرزید خروشید و نوک
انگشتان پا و پاشنه پایش را نشان داد. جمعیت حاضر با خشم و تعجب به شهبازی گوش میدادند
او ادامه داد حداقل این پروسه ۵۰بار یادم
است که رسماً مرا با کابل زدند و دواندند تا پای باد کردهام بترکد. حرفشان این
بود که ترا چه به اعلیحضرت؟ چرا هر جا مینشینی خاندان سلطنتی و شاهنشاه را سکه یک
پول میکنی. شهبازی با درد و تمسخر این حرفها را میگفت منهم به او گفتم خوب همین
کابلها را که تو به پایم میزنی اعلیحضرت اوکی کرده بازجو فریاد میکشید بس کن و
دوباره کابل میزد تا من بیهوش میشدم به بازجو گفتم بیرون بروم همینها را که شاه
اوکی کرد و شکنجهام کردهای را به همه میگویم. در آخر شهبازی گفت راهکار چیست؟
مجاهد شهید مصطفی نیک کار در جمع حضور داشت؛ راهحل را داد و گفت راه مجاهدین است
و همه هم تأیید کردند».
همین منبع اضافه میکند وی بارها بعد از نقل شکنجههای ساواک میگفت:
«وقتی شاه و سلطنت و ساواکیها و بازجویان با ما این کردند ببینید با مصدق و
بنیانگذاران و مسعود رجوی و موسی خیابانی چه کردند».
مجاهد وفادار و دلیر شهباز شهبازی سال۵۶ که از زندان آزاد شد به سامان دهی تظاهرات و راهپیماییها پرداخت.
سخنرانیهای دلیرانه او در شهر رودسر و اطراف مردم را تشجیع میکرد.
اعتبار و شناختهشدگی وی و سابقه روشنی که داشت باعث شد که مردم
همان ابتدای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی وی را برای فرماندهی کمیته مردمیرودسر انتخاب
کنند و رژیم مجبور شد به این انتخاب مردمی تن بدهد. حتی وی معاونت استانداری گیلان
نیز انتخاب شد. همچنین پدرشهبازی از سوی سازمان مجاهدین و چند گروه و سازمان دیگر
بهعنوان کاندیدای انتخابات مجلس معرفی شد. چیزی که البته ارتجاع تازه به حاکمیت
رسیده هرگز نتوانست تحمل کند و با دسیسه و دغلبازی مانع ورودش به مجلس گردید.
اما غارتگری و انحصار طلبی خمینی و پاسداران و آخوندهای وی، شهباز
قهرمان را واداشت که استعفا بدهد. از آنجا که چماقداران ارتجاع حاکم در منطقه با
وی کینه عمیقی داشتند خانه و مغازهاش را بارها مورد حمله وحشیانه قرار داده و به
آتش کشیدند.
نهایتا هم این مجاهد پاکباز را در خرداد ۶۱ دستگیر کردند. پاسداران و بازجویان و شکنجهگرهای خمینی در زندان
رشت برای شکستن شهباز، وی را زیر شکنجههای مختلف و وحشیانه بردند اما بور و کور و
زبون و ناامید شدند از جمله فرزندانش را در برابر چشمان او شکنجه میکردند ولی
شهبازی با وفاداری و ایمانی که به مردم و آرمان سازمان مجاهدین خلق داشت لب نگشود.
پس از شکست شکنجهگران در زندان رشت وی را در سال۶۳ ابتدا به زندان اوین و سپس به قزلحصار تبعیدش میکنند. یکی از
همبندان او از بند۵ قزلحصار
نوشته است: «یکبار حاجی میثم جلاد به او گفت آقای شهبازی بیا ویک مصاحبهیی بکن تا
آزادت کنیم، پدر پاسخ دندان شکنی در دفاع از آرمان و ایدئولوژی اسلام بردبار به
این مزدور رژیم داد، بهطوریکه میثم مزدور بعد از شنیدن این حرف سرجای خود نشست».
زمان آزاد شدنم بود پدر به من گفت: «وقتی آزاد شدی بلافاصله برو پیش مسعود رجوی و
از قول من به او اطمینان بده که در اولین فرصت که آزاد شدم به او خواهم پیوست».
بعد رو کرد به سایر بچهها و گفت: «پیوستن به مسعود نه تنها وظیفه همه مجاهدین
بلکه وظیفه هر ایرانی است آدم اگر به او که یک تنه جلو دیو خونخواری مثل خمینی
ایستاده کمک نکند در تاریخ روسیاه خواهد بود».
به گفته همرزمان شهباز در هر زندان و بندی که وارد میشد، موتور
مرزبندیها و برخورد و ایستادگی در برابر بازجویان و شکنجهگران بود. به همه انگیزه
میداد و همه مجاهدان را دعوت میکرد که اگر آزاد شدند حتماً به ارتش آزادیبخش ملی
و فرمانده مسعود بپیوندید.
بازجویان که از ایستادگی و رفتار این مجاهد استوار خسته و عاجز شده
بودند، دوباره وی را به زندان رشت فرستادند.
سرانجام شهباز قهرمان مرداد ۶۷ در زندان رشت در حالی که پاها و لگنش شکسته و روی برانکارد قرار
داشت سر موضع مجاهدی بر عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و سربدار شد.
فرزند مجاهدش علی نیز در جریان قتلعام ۶۷ بهشهادت رسید.
یاد این مجاهد قهرمان گرامی و راهش پر رهرو باد.
خاطرات
یکی از همبندان پدرشهبازی در بند۵ قزلحصار در گزارشی درباره مقاومت پدر در قزلحصار نوشته است است:
«یکبار که حاجی میثم جلاد به او گفت آقای شهبازی بیا و یک مصاحبهیی بکن تا
آزادت کنیم، پدر در پاسخ به او گفت: «یعنی که من بیایم، بعد از این همه مبارزه
علیه شاه و شما، بگویم که امام حسین (ع) خارجی و کافر بود و یزید برحق؟ و امام علی
(ع) منحرف از اسلام بود و معاویه درست کردار؟ آیا بعداً مردم نمیگویند شهبازی
دیوانه شده است؟ میثم بعد از شنیدن این حرف عقبعقب رفت و دیگر سربهسر پدر
نگذاشت».
یکی دیگر از زندانیانی که با او در اوین بوده در رابطه مقاومت پدر
نوشته است: «او یکی از زندانیان بسیار مقاوم بود، با توجه به سنش و شناختی که از
آخوندها داشت، در زندان اوین با پاسداران از موضع بالا برخورد میکرد.
او همیشه بهآخوندها و پاسداران لعنت میفرستاد و از شکنجهگران
هیچ ابایی نداشت، و رابطهٔ خیلی نزدیکی
با بچههای هوادار داشت و آنها را مانند فرزندان خودش دوست میداشت».
همبند دیگرش نوشته است: «یکبار در اوین تا نیمههای شب بیدار بود،
بهاو گفتم آقاجان چرا بیدارید، بخوابید.
گفت آقاجان خوابم نمیبرد تو نمیدانی این بیشرفها
در زمان شاه افتخارشان بود که پشت مسعود رجوی نماز خواندهاند، حالا خدا را بنده
نیستند».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر