۱۳۹۴ دی ۱۷, پنجشنبه

علیرضا شاهمنصوری شهید سرفراز خلق از شهسوار (قسمت اول )قهرمانی که خون پاکش را برای آرمان آزاری آگاهانه فدا نمود.

علیرضا شاهمنصوری شهید سرفراز خلق (قسمت اول )قهرمانی که خون پاکش را برای آرمان آزاری آگاهانه فدا نمود.

نام :علیرضا
نام خانوادگی: شاهمنصوری
محل تولد:شاقوزکتی
شغل: راننده
سن: حدود 24سال
محل شهادت: شهسوار
محل دفن :در زیر پله خانه وکنار باغچه خانه شان تا بدین وسیله کینه آخوندی پاسداریشان را با شکنجه لحظه مره روی مادر وخواهران وبرادران شهید تخلیه نمایند 
نحوه شهادت : شکنجه وتیرباران

علیرضا شاهمنصوری از قهرمانانی است که زندگی 

ومقاومت وشهادتش سراپا آگاهی انتخاب وفدای آگاهانه

از همه چیز بود تا امنیت وآزادی کسی سلب نشود .
او دریک خانواده زحمت کش بدنیا آمدپدرش کارگری میکرد ومادرش درشیطانبازارشهسواردست فروشی میکرد ومحصولات باغش را برای امرار معاش وتحصیل فرزندانش میفروخت.
علیرضا چون امکان تحصیلات بیشتررا نداشت برای کمک هزینه خانواده اش مقداری پول قرض کرد ویک وانت نیسان خرید تا از طریق آن هزینه های خود وخانواده اش را تامین نماید.
اما یک حادثه مسیرزندگی اش را عوض کرد وتصمیم گرفت که یک مجاهد تمام عیار شود که بتواند با زور ظلم وکهنه پستی وارتجاع که پاسداران وآخوندهای حاکم در حال گسترش آن بودندمبارزه کند.
نجات یک خواهر میلیشیا ونشریه هایش وحرفه ای شدن
روزی علیرضا با خودو در حال عبور از فلکه ایستگاه گلیجان شهسوار بود که با کمال تعجب دید که 3فالانژ دور یک خواهر میلیشای 16 ساله را گرفته وبا توهین وتکه پرانی های لمپنی پاسداری مزاحم آن خواهرشدند.
خواهرمیلیشیا هم از خود دفاع میکرد وبا صدای بلند افشاگری میکرد .
علیرضا میگوید دیدم آن خواهر میگوید که ما انقلاب نکردیم که شاه وساواک بروند وآخوندها وفالانژهای لمپنی مثل شما آزادی های ما را سلب کنند .
خواهر میلیشیا صدایش را بالاتر برد وگفت "اگر فکر میکنید شما سه حیوان انسان نما میتوانید حریف یک میلیشیای انتخاب کرده شوید اولا کور خواندید دوما میتوانید امتحان کنید سوما آنقدر فریاد میزنم واز آرمان آزادی دفاع میکنم تا یک غیرتمندی پیدا شود که حساب شما را برسد".
علیرضا اضافه کرد که من با ماشین نزدیک شدم ودر حالی که شیشه ماشین را پائین کشیده بودم گفتم آقا چه کار به این دخترجوان دارید ولش کنید خوب نیست.
یکی ازفالانژها که پاسدار وچماقدار لباس شخصی بود با توهین غیر قابل بیانی روبمن کرد وگفت اولا آقا نه، برادر، دوما شما خفه سوما همین یک قلم دختر بچه یکماه است که حیثیتی برای ما نگذاشته افشاگری میکند ومثل بلبل برای مردم علیه ما تبلیغ میکند نشریه میفروشدکه مال جنبشی ها است وهمینجوری از افشاگریهای این خواهر میلیشیای 16 ساله میسسوخت ومیگفت وخیلی جاها هم از سوزش بیش از حد عربده میکشید.
نفر بعدی نزدیک من شد ودرحالی که پنجه بکسش را نزدیک صورتم گرفته بودگفت:
" نمیترسی با این روی صورتت رانقاشی کنم وعبرت تاریخ شوی؟".
علیرضا اضافه کرد که من یک لحظه دیدم که منهم مثل این خواهر جوان دو خواهر تنی در خانه دارم اگر اینها همینجوری پیش بروند دیگر کسی از جمله خواهران من نیز ممکن است مورد تعرض قرار گیرندمعطل نکردم کمی جلوتررفتم از ماشین پائین آمدم واز سه پاسدار لباس شخصی وچماقدار متجاوز ولمپن مودبانه خواستم که خواهررا ول کنند.
سرم را برگرداندم دیدم که یک پاسدار دیگر درحالی که هنوز حرفهایم تمام نشده بود به سمت خواهر تهاجم کرد ونشریه ها را سعی کرد که از دست خواهر میلیشیا برباید بکش بکش بین خواهر وپاسدار چماقدار ادامه داشت که من تصمیمم را گرفتم من مجاهدین را میشناختم اما سرم تو کار وزندگی خودم بود حواسم به ناموس وخواهران خودم بود هوادار عاطفی جنبش هم بودم اما مشغول خودم، بطرف ماشین رفتم ویک دسته جک بلندی که همیشه کنارم بود برداشتم وسراغ چماقداری که نشریه راازدست خواهر میلیشیا میکشید رفتم ،از او خواستم که کنار برود ناگهان از زیر کاپشنش یک چماق میخ دار بیرون کشیدوبر پشتم کوبید فقط یک لحظه احساس سوزش کردم ولی خون از پشتم فواره میزد ناچاربا دسته جک از خود دفاع کردم ولحظه بعد چماقدارنقش زمین شد وخواهر میلیشیا هم که نشریه های مچاله شده را کماکان دردست داشت در پشت سرم پناه گرفت ،با تهاجم بطرف چماقدار دوم مردم وزنان وجوانان هم بطرف آنها حمله ورشدند ویک پاسداررادستگیر وگوش مالی دادند وپاسدار سوم هم پا به فرار گذاشت.

آری علیرضا بعدا بمن گفت که نشریه مجاهد چقدر مهم بود واین خواهر 16 ساله چقدر عمیق این را میفهمید که سر آن با چماقدار میجنگید وحتی نشریه مچاله شده هم برایش مرز سرخ بود که پاسدار از دستش برباید ،از این نقطه من تصمیم گرفتم که یک مجاهد حرفه بشوم .
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...