۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

پرویزشاهپوری شهید قهرمان خلق از شهسوار


پرویزشاهپوری شهید قهرمان خلق از شهسوار

نامه دریافتی از شهسوار
پرویز شاهپوری شاید بتوانم بگویم کهکشانی از ستاره های دنباله دار بود کهکشانی که در زیر شکنجه های طاقت فرسا هم لب نگشود و شرافت را در خون شست و رفت ٬ همیشه پرویز را در همان خیابان فردوسی میشد دید همین طور در کتاب طالقانی اولین خاطره ی با پرویز شاهپوری برمی کردد به زمانی که استاد جلال گنجه ای به شهسوار آمده بود مصطفی نیک کارشهید قهرمان وکاندیدای سازمان را هم همانجا دیده بودم .
یادمان هست آرم سازمان را از پرویز گرفتیم و روی ستون های مسجد جامع چسباندیم ٬ چند نفر آمدند و گفتند این که داس دارد و سندان پرویز گفت این فرق می کند بالایش را ببینید آیه ی قرآن هست این آرم سرخ فام سازمان مجاهدین خلق ایران است ٬ استاد گنجه ای آمدند وسخنرانی کردند ان روز درگیری های لفظی بسیاری بین عناصر مرتجع وابسته به مسجد و مجاهد خلق پرویز درگرفت ٬ بعدها که در جنبش ملی مجاهدین آمد ومن هم او را آنجا میدیدم شد که با برادرمسئول گفتگو داشت و بعدها با مجاهد شهید فیروزرحیمیان که مسئول جنبش شهسوارکه از رشت امده بود٬ او را میدیدم روزها به سرعت گذشت و پرویز در همان کوران حوادث بین سالهای ۵۶ تا ۶۰ با مهران سوره ازدواج کرد پس از درگیری های سال شصت اجبارا به زندگی مخفی روی اورد در آن زمان همسرش شش ماه حامله بود ٬ پرویز به منطقه ی کوهستانی دوهزار شهسوار رفته بود و در آنجا برای مدتی ماندگار شده بود ٬ اما یک بار که برای کاری نیمه شب به شهسوار برگشت و مخفیانه وارد منزل شد و مورد سناسائی قرار گرفت و پس از دقایقی خانه به طور کامل محاصره و پرویز دستگیر شد تنها یک بار ما موفق به دیدن پرویز شدیم آن هم در بند زندان اطلاعات که او را به انفرادی بردند و پس از ساعتی هم انتقال دادند به مکانی دیگر ولی در همان نگاه رد و بدل شده در سالن باریک زندان که دیگر بچه ها نگران بودند چنان نگاهی به همه ما انداخت که نگران نباشید هیچ نگفته ام و اگر دهان باز میکرد به طور حتم تعداد بسیار زیادی از هواداران به جوخه اعدام سپرده می شدند.
میگویند آنقدر شکنجه اش کرده بودند که قابل شناسائی نبود اما زبان وقلب رازدارناگشوده ماند ودژخیمان وشکنجه گرها را هم عاجز وبزانو در آورده بود.
 پس از بردن پرویز به مکان نامعلوم کسی دیگر را وارد بند ما کردند به نام نامدار دوهزاری که از چوپانان همان منطقه دوهزار بود و تجهیزات پرویز را در آن مکان پیدا کرده بودند و البته بعد از مدت شش ماه نامدار دوهزاری آزاد شد پس از مدتی تعدادی از ما به دادگاه انقلاب برای محاکمه انتقال پیدا کرده بودیم که در آنجا خبر تیر باران و شکنجه های وحشتناک پرویز را شنیدیم ٬ همزمان خبر شهادت محمد صائب و همینطور پرویز شاهپوری که پس از شکنجه های وحشیانه پول گلوله را از خانواده طلب کردند ٬ این پول توسط فامیل های ما تهیه شد چون پرویز از بستگان نزدیک مابود .
این پول تهیه و جسد تحویل گرفته شد ٬ مکانی برای دفن پیکر پرویز به جز انتهای قبرستان در کنار دریا نبود .
شکنجه های جنایتکارانه ووحشیانه ،با اینحال دژخیمان حتی از پیکر پاک وبی جان پرویز هم وحشت داشتند ونگذاشتند در گورستان عمومی محل به خاک سپرده شود

زمین را آماده کردند و جسد را از وانت پایین آوردند و با کمال تعجب و ناباوری دیدند که تمام بدن با سیگار سوزانده شده و نام منحوس خمینی جلاد با سیگار بر بدن او سوزانده شده دست چپ پرویز با ضزبات التی برنده همچون داس یا قمه تکه تکه شده بود و استخوان از گوشت بیرون زده بود جمع کردن جسد بسیار سخت بود آن هم در تاریکی گورستان و باد و باران و نیمه شب پس از خاک سپاری تعدادی از عناصر حزب الللهی و بسیجی به سمت بچه ها هجوم اوردند و نیمه شب ایجاد درگیری شد ٬ و سر انجام متاسفانه جسد را از خاک بیرون کشیدند و با بنزین پیکر پرویز را به اتش کشیدند٬ و با درگیری های پی در پی جسد نیم سوخته داخل پتو پیچیده شد و به وانت انتقال داده شد و قرار شد به کبود کلایه برای دفن برده شود اما انجا نیز تیروهای بسیجی با خشونت هر چه تمامتر از تدفین او جلوگیری کردند و یکی از شاهدان که پشت وانت نشسته بود گفت که صورت پرویز می خندید و با تمام وجود میگفت در آن نیمه شب بارانی صورت پرویزمیخندید.
دفن پیکر شهید در باغچه خانه تا خانواده اش را روزانه شکنجه روانی کنند
 نهایتا پیکر پرویز به منزل مسکونی مادری انتقال پیدا کرد و همانجا در باغچه به خاک سپرده شد خانواده پرویز تا بیست سال بعد لباس سیاه را از تن بیرون نیاوردند...اما فرزند پرویز بدنیا آمد و نمی شد نامی دیگر بر او نهاد خانواده پرویز به من گفت همان اسم پرویز را روی این بچه میگذاریم و پرویز دوباره زاده شد و پرویزها دوباره زاده می شوندو
آری او از نسل انقلاب از نسل ملیشیای مجاهد خلق ووفادار به خلق بود او ستاره شد وبه کهکشان ستارگان شب کوب وستم سوز پیوست آری او از ستارگان دنباله دار وهمیشه تابان است.
یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...