۱۴۰۴ آذر ۱۲, چهارشنبه

**«شمالِ تحریف‌شده افشای مستند و فصل‌به‌فصلِ کتاب جبهه شمالیِ پاسدار مهدی محمدی‌فرد فصل ۱»**؛

 

**«شمالِ تحریف‌شده افشای مستند و فصل‌به‌فصلِ کتاب جبهه شمالیِ پاسدار مهدی محمدی‌فرد فصل ۱»**؛

مقدمهٔ فصل «جبههٔ شمالی» برای کتاب خروش جنگل

میخواهید بدانید در چند سال اول فاز نظامی لااقل در ۴ سال اول چهخ گذشت چه قتل وجنایتی توسط خمینی سپاه وقرارگاه ابوالفضل چالوس مرتکب شد روس لینک زیر کلیک کنید واز سایت خروش جنگل واقعیتهای کمیاب وتایاب را بخوانید 

یکی از فرماندهان ارشد سرکوب در سپاه و مسئول قرارگاه ابوالفضل؛ قرارگاهی که مأموریت اصلی‌اش سرکوب تمام‌عیار مقاومت‌ها در مازندران و گیلان بود.
محمدی‌فرد در این کتاب تلاش کرده است روایت رسمی حاکمیت از «جنگل» را بسازد:
روایتی که هدفش فقط یک چیز بود
تطهیر دستگاه سرکوب و پنهان کردن واقعیت جنگ داخلی‌ای که خود خمینی بر مردم و مقاومت تحمیل کرد.

اما همین کتاب، درست مثل اعترافات ناصر سرمدی پارسا و فرماندهان امنیتی دیگر، ناخواسته در دل خود اسنادی دارد که حقیقت را لو می‌دهد:
ترس رژیم از جنگل، گستردگی مقاومت در شمال، و بسیج بی‌سابقهٔ همهٔ ارگان‌های حکومتی برای خاموش کردن آن.

جبههٔ شمالی، فقط یک درگیری محلی یا چند عملیات پراکنده نبود؛
بلکه تمرکز همه‌جانبهٔ دستگاه سرکوب خمینی علیه یکی از گسترده‌ترین مقاومت‌های سازمان‌یافته در سراسر شمال کشور بود.
از قائم‌شهر تا رامسر، از رضوانشهر تا آمل و منگلم—درختان جنگل شاهد جنگی بودند که رژیم آن را «امنیتی» نام گذاشت،
اما در حقیقت جنگ داخلی تحمیلی خمینی علیه خلق و مجاهدین بود.

در این فصل، تاریخ پنهان‌شده و اعترافاتی که سال‌ها در پرونده‌های امنیتی خاک خورده‌اند، کنار یکدیگر قرار می‌گیرند:
تا نشان دهند چرا رژیم با بسیج سپاه، کمیته، ژاندارمری، اطلاعات، گروه التقاط، باندهای محلی و صدها مزدور،
باز هم نتوانست ریشهٔ مقاومت جنگل را قطع کند؛
و چرا «جبههٔ شمالی» همچنان یکی از پرونده‌های ممنوعه در حافظهٔ حکومتی باقی مانده است.

این فصل بازخوانی همان جنگ است
جنگی که خمینی آغاز کرد، اما هرگز نتوانست روایت آن را مصادره کند.

میخواهید بدانید در چند سال اول فاز نظامی لااقل در ۴ سال اول چه گذشت چه قتل وجنایتی توسط خمینی سپاه وقرارگاه ابوالفضل چالوس صورت گرفت  روس لینک زیر کلیک کنید واز سایت خروش جنگل واقعیتهای کمیاب وتایاب را بخوانید 

**«بناب؛ شهر کوچک، پیشتاز بزرگ روایت سیاوش سیفی و شهیدان مجاهد خلق آذربایجان»**

 

**«بناب؛ شهر کوچک، پیشتاز بزرگ روایت سیاوش سیفی و شهیدان مجاهد خلق آذربایجان»**

مقدمهٔ کتاب

«بناب؛ شهر کوچک، پیشتاز بزرگ
روایت سیاوش سیفی و شهیدان مجاهد خلق آذربایجان»**

آذربایجان همیشه زادگاه آتشفشان‌های اجتماعی بوده است
از مشروطه تا انقلاب ضدسلطنتی،
و از مقاومت ۳۰ خرداد تا جنگل‌های مازندران و کردستان.
اما در دل این تاریخ عظیم،
شهری کوچک و کم‌نام،
شکوهی آفرید که کمتر درباره‌اش گفته شده:

بناب — شهر کوچک، پیشتاز بزرگ

میخواهید واقعیتها را از بناب ودر شمال وشمال شرقی وغربی ایران حماسه ها را بدانید همین لینک زیرا کلیک کنید وبه بیشتر از آه برسید https://khoroshjangal.com/2025/11/19/

شهری که جمعیتش کم بود
اما قلبش بزرگ‌تر از بسیاری از استان‌های کشور.
شهری که ده‌ها جوانش،
از میان خانه‌های گلی و کوچه‌های تنگ،
راهی بزرگ‌ترین نبرد قرن ایران شدند:
نبرد آزادی علیه تمامیت‌خواهی ولایت فقیه.

این کتاب روایت همین نسل است
نسلی که سیاوش سیفی، فرماندهٔ پیشتاز سازمان مجاهدین خلق،
از دل آن برخاست و بعدها یکی از ستون‌های مقاومت سراسر کشور شد؛
نسلی که شاه و ساواک نتوانست آن را در زندان‌ها خاموش کند،
و خمینی نیز نتوانست با تیرباران ۶۰ و ۶۱ آن را به‌زانو درآورد.

در این کتاب، ما به بناب بازمی‌گردیم؛
به کوچه‌هایی که نوجوانانش،
با دست‌های خالی اما با قلب‌های پر،
در برابر دو دیکتاتوری ایستادند.
از نسلی می‌گوییم که جنگ اصلی را شناخت:

«جنگ واقعی، جنگ خمینی با خلق بود

جنگ علیه فرزندان مجاهد و آگاه مردم ایران

این کتاب، روایت سیاوش سیفی است
اما نه فقط او:
روایت همهٔ آن‌هایی که از بناب برخاستند،
به تبریز، تهران، گیلان، مازندران، جنگل‌ها، کردستان و اشرف رفتند،
و پیکرشان بر خاک وطن یا خاک غربت افتاد،
اما پرچم آزادی را زمین نگذاشتند.

بناب در جغرافیا کوچک است،
اما در تاریخ مقاومت ایران،
یکی از «نقاط کانونیِ نبرد» است
شهری که سهمش را نه با تعداد،
بلکه با کیفیت و عمق مبارزهٔ فرزندانش ادا کرد.


**فصل:

سیاوش سیفی؛ فرمانده‌ای از بناب که خطوط مقاومت ایران را نگه داشت**

۱پیش‌درآمد — بناب: شهر کوچک، مرد بزرگ

بناب شهر کوچکی است؛
اما گاهی یک شهر کوچک،
برای آفریدن یک قهرمان بزرگ کافی است.
در تمام جغرافیای ایران،
کمتر شهری به اندازه بناب
سهم درخشان در مقاومت معاصر دارد؛
و مرکز این سهم،
نامی است که نسل‌ها آن را زمزمه خواهند کرد:

سیاوش سیفی — فرزند آذربایجان، فرمانده مقاومت، پیشتاز نبرد علیه شاه و شیخ.

او محصول خاک بناب بود،
اما روحش، اندیشه‌اش، و قدم‌هایش
به وسعت تمام ایران گسترده شد.
این فصل روایت زندگی اوست:
روایت جوانی که از یک شهر کوچک برخاست
و در سخت‌ترین سال‌های تاریخ ایران
ستون اصلی مقاومت داخلی شد؛
روایتی که با نام ۱۰ مرداد ۱۳۶۱
به اوج خونین اما جاودانه خود رسید.


۲ریشه‌های یک پیشتاز — از بناب تا دانشگاه تهران

سیاوش در خانواده‌ای مذهبی، اصیل و شریف در بناب رشد کرد.
محیطی ساده، اما سرشار از روحیه عدالت‌خواهی و غیرت آذربایجانی.
همان روحیه‌ای که در سال‌های بعد
او را به قلب جنبش دانشجویی و سپس مقاومت سازمان مجاهدین خلق رساند.

میخواهید واقعیتها را از بناب ودر شمال وشمال شرقی وغربی ایران حماسه ها را بدانید همین لینک زیرا کلیک کنید وبه بیشتر از آه برسید https://khoroshjangal.com/2025/11/19/


یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد

 

یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد

نویسنده: مصطفی نیکار(شهرام)

تقدیم


به آنان که ایستادند
نه برای دیده‌شدن
بلکه برای این‌که
زمین از امید خالی نماند.

https://khoroshjangal.com/2025/11/06/

به یاران شهیدی که در جنگل، در ستادهای شهر،
در زندان شاه و زیرزمین‌های خمینی
بدن‌شان را گرفتند
اما روح‌شان را ندادند.

به بهار
نه فقط به نشانی یک نام
بلکه به نشانی ادامه‌ی عهد.

و به نسل امروز
که هنوز در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها و زندگی‌های روزمره‌شان
در سکوت، در جسارت، در انتخاب،
پرسش را زنده نگه می‌دارند:

«چگونه باید زیست که انسان بمانیم؟»

این کتاب
نه یادگاری گذشته
که امانت آینده است.

یادآوری مهم


یدالله آبهشت از پیشتازان نبرد علیه هر دو دیکتاتوری زمانهٔ خود بود؛
دیکتاتوری شاه و دیکتاتوری خمینی.

شاه، با ساواک و شکنجه‌گاه‌های قصر و کمیته، او و نسلش را زیر ضرب برد.
اما کار ناتمام ماند.

دیکتاتوری خمینی — ولیعهد حقیقی سلطنت در لباس دین — ادامه همان پروژه بود:
همان سرکوب، همان سرنیزه، همان زندان، همان حذف. فقط با نام و لباس دیگر.

هدف خمینی نه مبارزه با یک سازمان، بلکه ریشه‌کنی نسل آگاه‌شده بود؛
نسلی که راه را از مسعود رجوی، رهبر مقاومت، آموخته بود.

نسل یدالله می‌دانست آزادی هزینه دارد؛
اما این هزینه انتخاب بود — نه اجبار.

و چون او و یارانش ایستادند،
ستون انقلاب و انسانیت باقی ماند.)

درآمد کتاب خاطرات

یدالله آبهشت ، او تنها یک نام نبود؛ «رفتار» بود.
یک روش زیستن.
یک «بودنِ سربلند» که در دل هر کس که به او رسید، اثر گذاشت.

ما در جلد نخست، زندگی و قامت تاریخی او را نوشتیم؛
اما قامت انسان فقط در متن تاریخ دیده نمی‌شود 
در نگاه یاران دیده می‌شود.
در کوره زندان، کنار پتوهای سربازخانه قصر.
در پله‌های سرد باشگاه افسران سپاه.
در راهِ سبزِ پیچ‌درپیچ لاهیجان به رشت، وقتی او پشت فرمان نبود اما سخن می‌راند و قلب‌ها را روشن می‌کرد.

این جلد، روایت‌هایی است که هرکدام پنجره‌ای است به یک بُعد از یدالله:مطلب کامل

https://khoroshjangal.com/2025/11/06/

**«شمالِ تحریف‌شده افشای مستند و فصل‌به‌فصلِ کتاب جبهه شمالیِ پاسدار مهدی محمدی‌فرد فصل ۱»**؛

  **«شمالِ تحریف‌شده افشای مستند و فصل‌به‌فصلِ کتاب جبهه شمالیِ پاسدار مهدی محمدی‌فرد فصل ۱»**؛ مقدمهٔ فصل «جبههٔ شمالی» برای کتاب خروش جنگل...