مادر خسروی یار بزرگ جنبش دادخواهی به فرزندانش پیوست ادامه کتاب شهیدان مجاهد از قائم شهر
اسطوره هائی که پنجه در چهره هیولا ودژخیم ودیکتاتور مذهبی قرن ، خمینی کشیدندواو را از ماه به فعر چاه رساندند ورستگار وجاودانه شدند
خانواده سرفراز مجاهد خلق خانواده خسروی از قائم شهر
شهیدان قائم شهر از جمله خانواده دلاور خسروی ها که بدست خمینی جلاد بشهادت رسیدند
مادر خسروی لحظهای از افشاگری علیه قاتل فرزندانش دست نکشید
مطلع شدیم که در ۵مرداد ۱۴۰۲ مادر زهرا حقیقیمنش معروف به «مادر خسروی» از میان ما رفت و به این ترتیب جنبش دادخواهی یکی از مادرانش را از دست داد.
مادر خسروی متولد سال۱۳۱۴، مادر مجاهدین شهید نیره، زرین، نسرین و پروین خسروی بود که بعد از عمری رنج و مبارزه در رویارویی با دیکتاتوری شاه و شیخ در ۵مردادماه در شهر قائمشهر بر اثر کهولت سن به فرزندان شهیدش پیوست.
مادر خسروی که از دوران شاه در جریان مبارزه مردمی حضور داشت در فاز سیاسی از حامیان مجاهدین بود و در هر فرصتی علیه ستمگری رژیم دست به افشاگری میزد. این مادر دلیر در فاز نظامی نیز با شهادت ۴دختر قهرمانش داغ آنها را بر دل داشت و تا روز آخر از راه و رسم آنها دفاع میکرد. بهخاطر همین فعالیتها مستمراً مورد کینتوزی آخوندها بود. بارها او را دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار دادند اما این مادر دلیر هرگز در برابر فشارها و تضییقات رژیم سرخم نکرد و همواره حامی راه فرزندانش بود.
مادر خسروی علاوه بر چهار دختر، دو دامادش مجاهدان دلیر ابراهیم ملک افضلی و عزتالله محسنی و ۳خواهر زادهاش مجاهدان خلق مجید مداح، غلامرضا فریدی و عبدالرضا فریدی را نیز تقدیم آزادی خلق و میهنش کرد. او برغم داغ بزرگی که در سوگ فرزندانش داشت هرگز فراموش نمیکرد که خشم و کیناش را باید متوجه خامنهای و دستگاه سرکوب اهریمنیاش کند. به همین دلیل لحظهای از افشاگری علیه قاتلان فرزندانش دست نکشید.
آخرین ملاقات با مادر خسروی در شهر مجاهد خیز قائم شهر
یادم هست وقتی در معیت دوستی قرار شد به دیدار مادر و پدرخسروی برویم، هردوی آنها را در جلوی خانه و مغازه کوچک چسبیده به خانه منتظر دیدیم. دیدار با ما برای پدر و مادرخسروی مثل دیدار با فرزندانشان بود. سخت در آغوشمان کشیدند و به درون حیاط خانه بردند.
خانهای که برای هردوی آنان یاد آور تولد و بزرگ شدن نیره، زرین، نسرین و پروین بود و از در و دیوارش خاطره حضور آنان میبارید، حالا سوت و کور بود و جز دو یار دیرین کسی در کنارشان نبود. اما این همه داستان نبود.
وقتی به هال خانه پا میگذاشتی تازه حضور فرزندانش را بیشتر حس میکردی. تمام در و دیوار خانه از عکس دختران و فرزندانش پر شده بود. خانه مادرخسروی شبیه نمایشگاهی بود که هر تازه واردی با اشتیاق داستان هر عکس و هر تصویری را از زبان مادر یا پدر خسروی میشنید. مادر وقتی داستان دخترانش را بخصوص وقتی داستان شهادت شان را شرح میداد، برغم اندوه بزرگی که سینهاش را میفشرد اما مادر لبش خندان بود و از چشمانش افتخار و غرور میبارید.
پدرخسروی وسط داستان طولانی مادر کمکش میکرد و باهم داستانهای هرکدام را تکمیل میکردند.
مادر خسروی: حالا دیگر دوران ماست
پرسیدم: مادر! این فالانژها ترا بخاطر افشاگری هایت اذیت نمیکنند؟
گفت: یه روزگاری میکردند اما حالا دیگر روزگار روزگار ما شده. حالا دیگر حزباللهیها و فالانژهان که از ما فرار میکنند.
بعد با همان شوخ طبعی مادرانهاش شروع کرد به تعریف یک داستان:
هفته پیش برای کمی خرید و تهیه داروی آقای خسروی رفته بودم توی پاساژ خیابان تهران. غلغله بود و خیلی شلوغ. از پله پاساژ داشتم بالا میرفتم که ناگهان حس کردم کسی به من نزدیک شد. یک دختره چادری از همین جنس دخترای ابن ملجم بود کیفم را کشید از دستم و در رفت. نمی دانم دزد پول من بود یادنبال مدرکی توی کیف من بود .
در همین زمینه
من که قدرت دویدن نداشتم. تازه خیالم هم راحت بود که توی کیف ام چیز بدردبخوری نداشتم. اما فرصت را غنیمت شمردم و کف پاساژ نشستم و داد و بیداد راه انداختم. جمعیت انبوهی دورم جمع شده بود. فریاد می زدم: بوردنه و بکوشتنه!( بردند و کشتند) جمعیت هاج و واج نگاهم می کرد. بازهم داد زدم : بوردنه و بکوشتنه!
دختر جوانی با مهربانی بلندم کرد و گفت: چی را بردن و کشتند؟
همه جمعیت به من خیره شده بود.
داد زدم: دخترانم را . نیره و زرین و نسرین و پروین را بردند و کشتند.
دامادهایم را کشتند. خواهر زادههایم را کشتند و حالا میآیند مال مرا میدزدند.
بیشتر بدانید
یکی از خواهر زاده هایش ابوطالب است .یل وشیراوژنی از گرمسار آگاه ودلیر مهربان وشجاع از جنس طارق ، ازستارگان شب کوب وظلمت سور
با یاد مجاهد شهید ابوطالب فریدی
- زندگینامه شهیدان
- 1394/06/22
محل تولد: گرمسارشغل:سن: 0تحصیلات:محل شهادت: سمنانتاریخ شهادت: 11-10-1367محل زندان:
خواهر زاده دیگرش غلامرضاست برادر بزرگتر ابوطالب در هنگام سربازی طوفانها بپا کرد،محور جذب نیرو وامکانات بود رشید ودلاور پشتیبان برادر کوچک ترش ابوطالب بود با هم جنگیدند وبا هم خون پاکشان بدست دژخیمان خمینی در جنوب شرقی خیابان گرگان تهران بر زمین ریخت وجاودانه شدند
با یاد مجاهد شهید غلامرضا فریدی گرامی
- زندگینامه شهیدان
- 1394/06/22
محل تولد: گرمسارشغل: -سن: 0تحصیلات: -محل شهادت: سمنانتاریخ شهادت: 11-10-1367محل زندان: -
زندگینامه شهید
با یاد مجاهد شهید مجید مداح
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: قائمشهرشغل: دانش آموزسن: 17تحصیلات: متوسطهمحل شهادت: قائمشهرتاریخ شهادت: 1-7-1360محل زندان: -
زندگینامه شهید
مجید مداح در سال۱۳۴۳ در قائمشهر به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در همین شهر گذراند و در دوران تحصیلات متوسطه در جریان انقلاب ضدسلطنتی با خواندن زندگینامه و دفاعیات مجاهدین با راه و آرمان مجاهدین آشنا شد.
مجید اولین فعالیتش را در هواداری از سازمان مجاهدین در انجمن دانشآموزان مسلمان در دبیرستان رازی قائمشهر در سال۱۳۵۸ شروع کرد. وی با اینکه یکی از دانشآموزان ممتاز دبیرستان بود، اما بهدلیل فعالیتهای افشاگرانهاش علیه انجمنهای باصصلاح اسلامی که نقش جاسوسی و چماقداری را در دبیرستان و سطح شهر داشتند از دبیرستان اخراج کردند که اخراج وی مورد اعتراض معلمین مترقی و دانشآموزان انقلابی و مبارز قرار گرفت. پس از آن مجید برای ادامه فعالیتهای انقلابیاش به دبیرستانی در شهرستان ساری رفت.
این مجاهد پرشور در تمامی تظاهرات و اعتراضاتی که در قائمشهر علیه چماقداران و مرتجعین برگزار میشد شرکت فعال داشت و به همین دلیل مورد خشم و کین آنها قرار داشت. یکبار در همین اعتراضات در خیابان بابل قائمشهر دستگیر و به کمیته ضدخلقی منتقل شد و تحت شکنجه شدید قرار گرفت. اما این شکنجهها در عزم آهنینش خللی ایجاد نکرد.
او بعد از آزادی از زندان میگفت: «آنچه که به من روحیه و قدرت ایستادگی در برابر شکنجه وحشیانه را میداد یادآوری مقاومت مجاهدین از جمله گل سرخ انقلاب مهدی رضایی و اصغر بدیع زادگان در زندانهای شاه بود».
مجید برای گسترش فعالیتهایش و مشخصاً توزیع نشریه مجاهد در سطح شهر و بین اقشار مختلف مردم اقدام به تهیه یک موتور کرد.
روحیه سرزنده و شاد مجید که ناشی از ایمان خللناپذیر وی به آرمانش بود در هر جمعی تاثیرگذار بود. تمامی سرودها و ترانههای سازمان و انقلابی و محلی را حفظ کرده بود و در ورزش میلیشیا که هر روز صبح در خیابانهای قائمشهر با یارانش برگزار میکرد یا هنگام رفتن به کوه، آنها را با شور و شوقی انقلابی میخواند.
مجید که در تظاهراتهای قبل از سی خرداد حضور فعالی داشت در ۲۵خرداد سال۱۳۶۰ در مجاهدمحله قائمشهر توسط یکی از چماقداران معروف شهر به نام ارسلان که مجید را تعقیب میکرد دستگیر و به زندان شهربانی قائمشهر منتقل شد.
مجید با رفتار و منش انقلابی خود روی زندانیان عادی که در این زندان بودند تأثیر زیادی گذاشت و مشخصاً در جریان آتشسوزی که در همان سال در زندان شهربانی پیش آمده بود، با مایهگذاری بسیار، باعث نجات جان بسیاری از زندانیان شد.
پس از پرواز بزرگ ۷مرداد برادر مجاهد مسعود رجوی از پایگاه شکاری یکم تهران به پاریس، دژخیمان خمینی به خیال خود برای تضعیف روحیه مجید به وی گفتند که سر و فرمانده شما از ایران فرار کرد. مجید قهرمان بهمحض شنیدن این خبر با گذاشتن دست روی قلبش گفت: «آن سر و فرمانده در قلب من هست».
پس از این واقعه وقتی خانواده وی به ملاقاتش رفته بودند این موضوع را با افتخار و شوق برای آنها تعریف کرده بود.
بعد از مدتی دژخیمان خمینی مجید را به زندان کمیته ضدخلقی منتقل کردند. در آنجا نیز مزدوران رژیم با شکنجه و انواع اذیت و آزار و محدودیت در زندان تلاش زیادی کردند، تا او از آرمان مجاهدین دست بکشد، اما مجید بهرغم سن کم، استوارتر از همیشه به آرمانش وفادار ماند و داغ تسلیم را بر دل دشمنان خدا و خلق گذاشت.
نهایتا این مجاهد قهرمان در حالیکه تنها ۱۷سال داشت در روز اول مهر سال۱۳۶۰ به همراه چند تن دیگر از یاران مجاهدش در محلی در جاده شیرگاه شهر قائمشهر موسوم به انجیردار تیرباران شد و بهشهادت رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
میبینید چقدر حرف است اما داستان مادر خسروی را ادامه میدهیم
مادر خسروی در ادامه شرح داد که چگونه آن روز در
پاساژ خیابان تهران قائم شهر جمعیت زیادی را به فکر کردن و تامل کردن واداشت. چگونه در باره اعدام فرزندانش افشاگری کرد. چطور در مورد قتل عام ۶۷ در همان شهر کوچک قائم شهر روشنگری کرد و اینکه سرانجام چطور پزشکی که نگران سلامت مادر شده بود برای معاینهاش آمد. چگونه زنان و دختران قائم شهری مادر را در آغوش کشیدند و دلداری دادند و به خمینی لعنت فرستادند و چگونه جوانی با خودروی شخصی همراه با همسرش مادر را به خانه رساند و شماره تلفن داد که مادر : مرا پسر خودت بدان و هر وقت کاری داشتی به من زنگ بزن…..
مادر خسروی زبان گویای فرزندان مجاهد شهیدش بود و حالا به آنها پیوسته است. اما یاد و نامش همیشه همراه ما خواهد بود.
از دامادهای مادر خسروی چه میدانید
مجاهد شهید محمود ملک افضلی
با یاد مجاهد شهید ابراهیم (محسن) ملک افضلی
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: قائم شهرشغل: مهندسسن: 28تحصیلات: -محل شهادت: مشهدتاریخ شهادت: 4-4-1361محل زندان: -
مجاهد شهید آمنه ملکافضلی خواهر کوچکتر ابراهیم ملک افضلی
با یاد مجاهد شهید عزت الله (عزیز) محسنی همسر مجاهد شهید آمنه خسروی
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: قائمشهرشغل:سن: 28تحصیلات: دانشجومحل شهادت: ساریتاریخ شهادت: 18-12-1363محل زندان: -
با یاد مجاهد شهید قدرت الله محسنی برادر مجاهد شهید عزت الله محسنی
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر