۱۴۰۳ تیر ۳, یکشنبه

کتاب شهیدان مجاهد از قائم شهرقسمت چهارم- ارسلان حق پرست- اسحاق اولادي- اصغرحق پرست - پیمان اكبر توسلي- مولا جبلي - فرهاد جبلي - فرشته جعفرزاده - عبدالله جعفرزاده -خانواده شكري حسن وحسین وقاسم)

کتاب شهیدان مجاهد از قائم شهرقسمت چهارم-  ارسلان حق پرست- اسحاق اولادي- اصغرحق پرست - پیمان اكبر توسلي- مولا جبلي -  فرهاد جبلي -  فرشته جعفرزاده - عبدالله جعفرزاده -خانواده شكري حسن وحسین وقاسم)


کتاب  شهیدان مجاهد خلق از قائم شهر - مجاورمحله محله قتل عام شده عکس شهیدان

موتور خلقي =ارسلان حق پرست :

مجاهد شهید ارسلان حق پرست از قائم شهر

سال ۵۹ در« چهارراه برادران » مجاورمحله بساط كتاب ونشريه فروشي داشتيم  وكليشه ۱۰متري عكس مسعود رجوي را هم ، روي درخت خيلي بزرگي كه درگوشه اين چهارراه بود ، آويزان كرده بوديم.

اين عكس را صبح ها با ۳۰ نفر ازميليشيا ها به مركز شهر درميدان طالقاني برده ونصب ميكرديم وهمين ۳۰ نفر محافظين اين كليشه بودند تا چماقداران دستشان به آن نرسد، بعدازظهرعكس را بازكرده مجددا درمحله روي درخت نصب ميكرديم. زير اين درخت هميشه يك موتور هوندا پارك بود كه به آن موتور خلقي ميگفتيم هركدام از ما براي كارهايمان اگر نياز پيدا ميكرديم آنرا سوارشده ومي رفتيم بعداز اتمام كارمان به زيرهمان درخت بر ميگردانديم. موتور هوندا   ۱۲۵  متعلق به ارسلان حق پرست بود ، ارسلان موتورش را بما ميداد وفقط براي تردد به كارخانه نساجي كه خودش كارگر آنجا بود استفاده ميكردوبقيه ساعات موتوردراختيار ما بود . ارسلان عاشق آهنگ هاوسمفوني هاي كلاسيك بود وبخاطر گوش كردن به آن نوارها به او« ارسلان نواري » مي گفتند . ارسلان بشدت عاطفي بود وآنقدر مهربان ودوست داشتني بود كه كمتر كسي دراولين برخورد با اوعاشق صداقت ومعصوميتش نشود .ارسلان را درهمان اوايل سال ۶۰ اعدام كردند جرمش اين بود كه فقط گفت من هوادار سازمان مجاهدين هستم . اوحتي جز‌‌ء ميليشيا ها هم نبود وفقط هوادار بود . اودرپاكي خش نداشت .

خاطره موتور خلقي ارسلان حق پرست بهمراه فدا وصداقت ارسلان  همچنان به بلندي آن درخت چهاراه برادران درياد محله تا جاويدان ماندگارست .

میلیشیای دلیر مجاهد شهید اسحاق اولادي:


مجاهد قهرمان میلیشیای پور شور وفدا کار اسحاق اولادی از قائم شهر

اسحاق يكي از فاميلهاي نسبتا نزديك ما بود .

اوفردي كوتاه قد اما ستبر وقوي ، پرشور وخستگي ناپذيربود  وانگاري همه خوبي هاي عالم را يكجا باهم داشت

يادم هست كه خانه شان نزديك پل هوايي درورودي به محله بود ، بهمين خاطر انگار حفاظت ازمحله را بعهده داشت ودرهرحمله ايي كه چماقداران به محله ميكردند درصف اول وازاولين نفرات بود كه درجلوي صف ِ مقابله با آن چماقداران قرارداشت وواقعا هم زير آنهمه فشارو بگير و ببندهاو شليك ژ – 3 وضربات با تخته هاي ميخ دار بربدن مجاهدين توسط حزب الهي ها وچماقداران، خم به ابرونمي آورد ونياورد .

درسالهاي ۵۹ و۶۰گله هاي چماقدارهرروز به مجاهدين حمله ميكردند وسلسله حملات آنها كه بصورت متفرقه درچندين نقطه شهر برعليه مجاهدين شكل ميگرفت درادامه اش بدون استثناء به اين محله حمله ميكردند كه با شليك با سلاح ژ – 3 وحمله موتورسواران همراه بود .

يادم هست كه اسحاق يكي از آن ميليشياهايي بود كه با جنگ وگريز خيلي ازآنهارا به عقب نشيني وا ميداشت .

اسحاق درفازنظامي مخفي شد.اويكي از مجربترين افرادتيم هاي عملياتي برعليه پاسداران تا دندان مسلح بود.

اودرنهايت يكروز دريك سلماني درشهر بابل شناسايي ودستگير ودرشهريورسال۶۱درهمان بابل با جرثقيل حلق آويز گرديد .

 استقامت وتسليم ناپذيريش هميشه مايه انگيزش وموتورمحرك ما درادامه راه تاسرنگوني جانيان عمامه بسر  خواهد بود.

مجاهد شهیداصغرحق پرست از جاودانه فروغهای عملیات عقیدتی –میهنی فروغ جاودان :


مجاهد شهید اصغر حق پرست از افسران شهید فروغ جاویدان

مجاهد شهید اصغر حق پرست از قائم شهر از شهیدان عملیات کبیر فروغ جاویدان

اومدتي مسولم بود ازقاطعيت وصلابتش هميشه انگيزه ميگرفتم .يكي از فرمانده ميليشياهايي كه زلاليت وصلابت وپاكي ودلسوزي ومهرباني را  همزمان باهم داشت . درهمه درگيريها وفشارها جلويمان حركت ميكرد وهميشه بيشترازهمه ما ها زير ضرب وشتم بوده  وسنگ به سروپيشاني اش ميخورد .                        

با شروع فازنظامي اومخفي شده بودوديگر اورا نديدم امادركمال ناباوري ، بعداز۷ سال  قبل از شروع عمليات فروغ دراشرف همديگررا ديديم.  درديداراول ازخوشحالي درپوست خود نمي گنجيدم. هيهات كه ديداركوتاه بود .

اودرعمليات فروغ با جاودانه فروغهاي ديگرتضمين آزادي خلق ايران زمين ازشرجنايتكاران وقاتلان ، شدندوجاودانه شدند .

مجاهد شهید ووفادار به پیمان اكبر توسلي:


مجاهدپیمان  شهید اکبر توسلی میلشیای قائم شهر

فردي بي نام ونشان وخاكي بود ، خانه اش نزديك خانه ما بود وتقريبا اكثرمواقع اورا ميديدم مجاهدی جنگاور با روحیه ، شوخ طبع وبذله گو بود ، شخصيتي آرام درعين حال پروغني ايي داشت ، گاهاسوالم ميشد كه اين اكبر توسلي چگونه اينهمه علم را يكجا درخودش جاداده وكسب كرده است ، يادم هست كه سالهاي ۵۸ و۵۹ كه بحث هاي خياباني دركنار روزنامه فروشي شهرمان هرروز داير ميشد ازجمله كساني كه  حزب الهي ها  و  توده ايي ها   راكيش ومات ميكرد اكبر توسلي بود.

 بهمين خاطر چهره شناخته شده ايي براي چماقداران شده بود وباالطبع سوژه ضرب وشتم وچماقداري.

دست آخر دراولين روزهاي دستگيريش ، اورا به جوخه اعدام سپردند ومحله را ازيك بلبل سخنور محروم كردندآري  اينچنين قتل عام محله را شكل دادند.

خانواده جبلي:

میلیشیای جنگنده مجاهد شهید فرهاد جبلي :


اسم اومترادف بود با مبارزه وجنگ وچريك وفلسطين وسلاح و...

سال ۵۷ وقتي شنيدم ازمحله ماهم چريكي هست كه به فلسطين رفته وسه سال درآنجا بوده ، انگار همه چيز را بما داده اند تامدتها ما نوجوانان محله فرهاد را بهمديگر نشان ميداديم. سال ۵۸ چند بار به خانه اورفتم وبراي اولين بار تابلوهاي خطاطي به سبك نستعليق ونسخ خيلي عالي كه روي ديوار اتاق ها وراهروهاي خانه دوطبقه شان چسبيده و اكثر آنها شعرهاي حافظ را خطاطي كرده بودند، را ديدم  .

فرهاد خيلي سبكبال وراحت بود واين خاكي بودنش خيلي مارا مجذوب خود ميكرد.

 اوازخاطرات فلسطين برايمان تعريف ميكرد اينكه چگونه آموزش ديده وتمرينات سختي كه دربيروت داشته را بازگوميكرد.

 فرهاد آنقدر روح بزرگي داشت كه درچارديواري محله نمي گنجيدوعواطفش را نثار همه ميكرد وبهمين خاطرتقريبا اكثر مردم شهر بعدازانقلاب اين چهره گندمگون را مي شناختند وبا خاطرات اوخودرا پيدا ميكردند كه بله ميشد جورديگري فكر كرد وزندگي خود وديگران را تغيير داد.

فرهاد سرشار از انگيزه جنگاوري براي « خلق قهرمان وستمديده مردم ايران» بود . بهمين خاطرفرهاد را درهمان سال ۶۰ بعد از دستگيري بلافاصله اعدام كردند چريكي كه تمام وجودش فداكاري براي مردم عزيزش بود با مشتي گره كرده خونش را تقديم اثبات تعهداتش كرد واينچنين وفاي به عهد را درمداري بالا بلند به پيش برد.

 مجاهد شهید مولا جبلي :

مجاهد شهید مولا جبلی از شهیدان سرفراز قائم شهر

مولابرادركوچكتر فرهاد جبلي شهيد بود. مولا از خوش سليقه ترين وخوش ذوق ترين نفرات محله بود. اودرزير پل هوايي مجاورمحله مغازه ميني ماركت داشت ، كه خيلي تميز وشيك وبا سيستمي بودآنقدر كه يكي از مغازه هاي شلوغ محله محسوب ميشد مولا زن وبچه داشت ودريك خانه پر درخت زندگي ميكرد ، آنقدر درختان ميوه عالي درحياط خانه اش پرورش داده بود كه وقتي وارد حياط ميشديم مبهوت ذوق وسليقه اوميشديم والبته حريص نسبت  به ميوه هاي عالي كه روي درختان بما بيا بيا مي گفتند.

مولا بخاطر مناسباتي كه با پيرامون خود ايجاد ميكرد خيلي قابل احترام بود .مردم محله خيلي خيلي هم بخاطر اينكه برادر كوچكتر فرهاد جبلي شهيد بودوهم بخاطر خصلتهاي  مردم داريش اورا دوست داشتند واحترامش را داشتند ، مولا درارتباط با مجاهدين قرار داشت ودرسال هاي ۶۶ و۶۷ جزء هسته هاي مقاومت داخل ايران بود و قبل از قتل عام هاي ۶۷دستگير شد وبهمراه 30000 اعدامي آن سال به جوخه اعدام سپرده شد ، مولا با آن چشمان بادامي اش همچنان برما ناظر وحاضر است تا براي رسيدن به  تعهد سرنگوني آخوندهاي خون آشام سرازپانشناسيم .

 خانواده جعفرزاده:

 

مجاهد قهرمان وفرمانده میلیشیا فرشته جعفرزاده :


مجاهد شهید فرشته جعفر زاده از قائم شهر

اوازخواهران مبارز درايام انقلاب ضدسلطنتي بود كه بعداز انقلاب ازاعضاء جنبش ملي مجاهدين بود ، ازخواهران شيري كه فرماندهي زنان ميليشياآن ساليان را بعهده داشت وخستگي ناپذير مي تاخت.


مجاهد دلیر فرشته جعفر زاده که در زیر شکنجه بشهادت رسید

مجاهد دلیر فرشته جعفر زاده درهمان اوايل فازنظامي دستگير واعدام شد .فرشته خواهرِ مجاهد صديق عبدالله جعفرزاده بود كه درسال ۹۷ درآلباني بدليل بيماري فوت كرده است.


مجاهد شهید فرشته جعفر زاده فرمانده میلیشیای مجاهد خلق از قائم شهر

مجاهد صدیق و سرفراز عبدالله جعفرزاده:

اوازمبارزين دوره شاه بود كه درجنبش دانشجويي آن سالها فعال بود عبدالله ازاعضاقديمي جنبش ملي مجاهدين بود كه مبارزه اوازآن سالها تاآبان سال۱۳۹۷ ادامه داشت.خانواده اش از وسع مالی خوبی برخوردار نبودواز اقشار زحمت کش جامعه ایران بودند این مجاهد دلیر از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بودبطوری که بلافاصله بعد از قبولی دیپلم در رشته مهندسی دانشگاه فنی تهران هم با رتبه بالا قبول شد .

عبدالله جعفر زاده فوق ليسانس مكانيك ودبير دبيرستانهاي تهران  وقهرمان كشتي دانشگاه تهران وزنداني سياسي زمان شاه بود .

باعبدالله ساليان دراشرف وليبرتي وآلباني ازنزديك بوده ونام او خاطرات زيادي را درما زنده مي كند ازصفا وسادگي وازعميق بودن عشقش نسبت به مجاهدين بعنوان تنها سرمايه هاي آزادي خلق تحت ستم ايران وهمچنين بي نام ونشان بودنش درهمه كارهاوخضوع وخشوع اوزبان زدهمه مجاهدين دراشرف بود.

عبدالله جعفرزاده پروسه خيلي سخت وسنگيني را دراشرف وليبرتي وبعد درآلباني گذرانده بود كه درنهايت بدليل بيماري دربيمارستاني درآلباني درگذشت وبهمراه بقيه صديقين مجاهد خلق به جاودانه فروغهاي خلق براي روشن نگه داشتن مسير آزادي ايران زمين ، پيوست .

 دوست وهمرزم ما،دوست مردم قائمشهرمجاهدصدیق عبدالله جعفرزاده به دیاررفیق اعلی شتافت وجاودانه شد .

عبدالله برادری وارسته ،سنگین وباوقاربود.هیج ادعایی نداشت،سرهرکاری بی چشمداشت واردمی شد.مناسباتش باعشق وعلاقه بود،باهرکس برخوردمی کرد،راحت بود ن ووقارش رامی گرفتند.علیرغم سابقه زیاد،هیجوقت از اواشعه کرسی وطلب ندیده بودم .مدتی تحت مسؤلش بودم وبی توقعی ومایه گذاری اش برایم آموزش بود.درهرکاری قانع وبی چشمداشت بود.راحت صفرصفرمی کردواشعه ای از دنیای بورزژوازی درآلبانی از اوندیدم .باکارش چفت بودودرخواست کاروپست ونگهبانی بیشترمی کرد.

قهرمان اول کشتی دانشگاههای  کشور دردوران دانشجویی بود ولی هیجوقت آنرا خرج نمیکردوادعایی نداشت.درکمک کردن به دیگران خاضع وداوطلب می شد.از اواشعه انقلاب می گرفتم وگاه به گاه وقتی پست بود بااوصحبت می کردم ازخواهرشهیدش که درقائمشهر، دوست خواهرزهرامریخی بودصحبت می کردونسبت به خواهرزهرا افتخارمی کرد.از صحبت صادقانه اش لذت می بردم.نسبت به شعائرمنظبط بودوبهای آنرامی پرداخت.

یادش به خیرووظیفه ومسؤلیت او بردوش مااست.خدایااورابه نیکی بپذیرکه دل به راه تو وانقلاب داشت. هاشم کوچک سرائی

 

خانواده شكري سمبل خانواده قتل عام شده درمحله

حسن ، حسين ، قاسم  شكري سه برادري كه اعدام شدند، منوچهر ودوخواهرديگر ومادر وپدرش همه دستگيرودرزندان بودند:

خانواده شكري ها سمبل خانواده ومحله قتل عام شده مي باشند ، خميني سه پسر آنهارا قتل عام كرده وپدر خانواده را به زندان انداخته ودختران وپسر باقيمانده را درحبس هاي طولاني نگه داشته وبالاخره درپاسخ اعتراض مادر پير آنها، دستش را شكسته وهزار توهين به اوروا داشتند.

مجاهد شهید وفرمانده دلیر حسن شكري:

اواز دانشجويان زمان شاه و از جمله فعالترين دانشجويان ضد شاه وپيشتازان تظاهرات ضد سلطنتي بود . حسن ازفرماندهان و اعضا جنبش ملي مجاهدين درقائم شهر بود ودرمحله كمترديده ميشد . هر وقت هم پيدايش ميشد دورش را مي گرفتيم ومحو صلابت وشادابي اش مي شديم ،ازجمله افرادي بود كه دوست داشتيم كه فقط به تماشاي او بنشينيم .

 حسن را آخرين بار درشهرساري دستگير واعدام كردند وجسدش راهم به خانواده اش ندادند .كسي ازمحل قبر او مطلع نيست ومادر پيرش هم با هزاران مراجعه به بيدادگاههاي ضدخلقي آخوندها موفق به اطلاع ازمحل دفن فرزند بزرگ خودش نشد بلكه درعوض فقط توهين شنيد وناسزا.

حسن يكي ازسرداراني بود كه بي نام ونشان تمام وجودش را براي خلقش فدا كرد سرداراني كه بي آيندگي خميني را با خون خود مهر كرده ورفتند ودراوج بي نام ونشاني ، نام ونشان خودرا درقلبها ثبت كرده اند كه خاموشي ندارد

توضیحات مفید میر محمدی در باره مجاهد قهرمان حسن شکری قادیکلا

مجاهد قهرمان حسن شکری متولد۱۳۳۶ از مجاور محله (مجاهد محله) قائم شهر بود  این مجاهد قهرمان بسیار دوست داشتنی با لبخندی مهربان بر لب ، فدکار وارسته وبسیار پر و مطلع بود کم حرف میزد ولی غنی در کلامش موج میزد او دانشجوی دانشسرای ساری بود .

دو برادر کوچک ترش حسین وقاسم شکری نیز در سال ۶۰ به شهادت رسیدند مادرش که از مادران قهرمان قائم شهر بود تمام شهر با عکس بچه هایش میگشت وافشاگری میکرد بارها بارها مورد ضرب وشتم وتوهین ودستگیری قرار گرفت ولی هیچگاه کوتاه نیامد.

این مادر قهرمان سالین بعد بعد از فشارهای زیادی که متحمل شد به فرزندان شهیدش پیوست واین دنیای فانی را ودا کرد .

مجاهد شهید حسين شكري : 

حسين شكري سال سوم رشته رياضي فيزيك  بود ودريك دبيرستان باهم درس ميخوانديم.

دبيرستان رازي قائمشهر ، اين دبيرستان ، دبيرستان اصلي ومعروف شهر بود كه بدليل اينكه رشته رياضي فيزيك وعلوم تجربي تدريس ميكرد باهوش ترين نفرات شهر درآن درس ميخواندند، جالب اينكه اكثريت افراديكه درآن سالها درآن دبيرستان درس ميخواندند هوادار مجاهدين بودند ودبيرستان تحت تسخير آنها بود .

يك روز دراوج بگير وببندهاي چماقداران كه دبيرستان ماهم ازدست آنها درامان نبود ، چماقداران ، حسين را گرفته وحسابي كتك زده بودند بطوريكه تمام بدنش كبود شده بود  اوبعداز فرار ازدست چماقداران به سالن بزرگ دبيرستان آمد وباهمان وضع دربالاي پله ايستاد وداد كشيد كه ما نه اينجا ونه جاي ديگر اجازه نميدهيم كه اين چماقداران ميدان داري كنند وزير مميز آنها نميرويم ( اولين باركلمه مميز را آنجا شنيدم ) برافروختگي حسين باعث شورش دردبيرستان شد ، شور انقلابي حسين آنقدر بالا بودكه تمام دبيرستان ومحله را دربرمي گرفت . بهمين خاطر از دوست داشتني نفرات محله بود واز بودن دركنار او سير نميشديم .

حسين را درهمان اوايل فازنظامي سال ۶۰ دستگير وكمتراز ۵ روز بعداز دستگيري به جوخه اعدام سپردند، چهره سرخ شده او با آن صداي غرايش درسالن دبيرستان هنوز درگوشم طنين دارد كه زير مميز آنها نميرويم واو نرفت .آري  اين رسم همچنان جاريست : هيهات مناالذله

 میلیشای دلیر ومجاهد قهرمان قاسم شكري :

چهره معصوم نوجواني اوهيچ وقت ازيادم نميرود .پدرشان خيلي تلاش  ميكرد كه پسرانش منظم ومرتب واطوكشيده باشند ، قاسم بخاطر تحميل پدرش مجبور به پوشيدن كت بود ودرهر دور كه به مدرسه ميرفتيم اورا درهيئت كت وشلوار ويقه سفيد ميديدم وما اورا بخاطر يقه سفيدكتش  دست مي انداختيم ، آنقدر صميمي بود كه انگار ونه انگار داريم اذيتش ميكنيم .

 قاسم آنقدر معصوم ودوست داشتني بود كه وقتي اعدام شد انگار نيزه به گلوي علي اصغر امام حسين فروكرده باشند .خبر اعدام او همه محله را درسوگ قتل علي اصغر خود فرو برده  بود .

هنوز بعد ۴۰ سال اسم ويادقاسم بغض هايمان را مي تركاند . اوهنوز ۱۸سالش تمام نشده بود كه رگبار گلوله بر معصوميت او باريدن گرفت . كار البته دراين نقطه تمام نشد . بعداعدام ، او وبرادرش حسين را درقبرستان بزرگ سيد نظام قائمشهر درقسمت اعدامي ها دفن كردند اما اجازه گذاشتن سنگ قبر به خانواده اش را ندادند  ، مادرش براي اينكه محل قبرهارا گم نكند يك تكه سنگ توي خاك فروكرده بود وميگفت اين قبر قاسم است ، اين قبر حسين است و... اما يك روز پاسداران تحمل همين  شاخص سنگي راهم نداشتند وانبوهي گوسفند را داخل محل اعدامي ها بردند تا آثار قبرهاراكامل پا ك كنند وسنگها راهم كنده بودند ، مادر بيچاره ازآن پس هر وقتي ميخواست محل قبر پسرانش را پيدا كند از يك درختي درآن نزديكي قدم شمار ميكرد وعلامت ميزد ،بعد مي نشست ودرآن محل بي اثر شمع روشن ميكرد وهر پنجشنبه فاتحه ميخواند .

برادر ديگري از آنها كه اعدام نشد ولي به زندان افتاد ودراثر فشارهاي خيلي زياد رواني شده بود اسمش منوچهر بود ، درزندان باهم دريك بند بوديم . ابتدا فكر ميكردم كه بخاطر اينكه رژيم دست از سرش بردارد حالت رواني هارا دارد اما ديدم نه واقعا دراثر فشارهايي كه به اوآورده بودند :از دستگيري پدرش كه درداخل بند كنارخودم مي خوابيد تا مادرش كه دستش را دركنار بيدادگاه شكسته بودند وتا خواهرانش كه همه بجز يكي درزندان بوده وبرادرانش كه همه اعدام شده بودند ، همه تاثير رواني شديد ي براو وارد كرده بود ورواني شده بود.

خانواده آنها سمبل محله قتل عام شده بود ، حياط خانه باغي آنها كه زماني شلوغ ترين خانه ها بود ، درقتل عام ها،همهمه را درسكوت خود جاي داده بود كه ترانه خشم وعصيان را فرياد مي زد والبته اميد به سرنگوني ونابودي آخوندها.

يادم مي آيد يكروز درسال 66 آنموقع كه تاسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران اعلام شد مادر شكري با خوشحالي عجيب وبا چشماني پراز اشك بالحن غليظ شمالي دركوچه باريك خانه شان بمن گفت كه ازاين پس انتقام قاسمم را ديگر ميگيرند وحساب اين آخوندهاي جاني را مي رسند .

مادر شكري سالهاي بعد دراثر فشارهاي وارده بيمار شده

 وبه ديدار فرزندان شهيدش شتافت .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود

مجاهد شهید رویا وزیری ومجاهد شهید بهمن مقدس جعفری ومادر گرامی مادر مقدس تهرانی چند خاطره ویاد بود مجاهد قهرمان رویا وزیری شغل ماما از تنکابن...