کتاب شهیدان قائم شهر ،یاد نامه برخی از شهیدان سر فراز مجاهد خلق
شهیدان خانواده خسروی همراه با دیگر مجاهدان قائم شهرکه برای آزادی میهن اسیر تا آخرین نفس با خمینی جنگیدند وبشهادت رسیدند
لیست برخی از شهیدان سرفراز مجاهد خلق از قائم شهر که در دفاع از خلق ومیهن ،بدست خمینی وپاسدارانش بشهادت رسیدند
فهرست مطالب کتاب:
کروکی مجاور محله، محله قتل
عام شده
آشنائی با مجاور محله ،
محله قتل عام شده
جرقه هاي قيام برعليه شاه
فاز سیاسی
اشرف رجوي )ربيعي(درمجاورمحله
فازنظامي ( بعداز 30 خرداد 1360)درمحله قتل
عام شده
اسامي قتل عام شدگان درمحله : مجاورمحله
موتور خلقي =
مجاهد شهید ارسلان حق پرست
مجاهد شهید صدیقه مجاوری مشعل فروزان آزادی
مجاهد شهید سردارمازندران محمود
قائم شهر محمود مهدوی
مجاهد شهید اسحاق اولادي
مجاهد شهید اصغرحق پرست
مجاهد شهید اكبر توسلي
خانواده جبلي:
مجاهد شهید فرهاد جبلي
مجاهد شهید مولا جبلي
خانواده
جعفرزاده:
مجاهد شهید فرشته جعفرزاده
مجاهد شهید عبدالله جعفر زاده
مجاهد شهید خانواده شكري سمبل خانواده قتل عام شده
درمحله
مجاهد شهید حسن شکری قادیکلا
مجاهد شهید حسین شکری
مجاهد شهید قاسم شکری
خانواده
فلاحپور:
مجاهد شهید بهروز فلاحپور
مجاهد شهید انوش فلاحپور( نادعلي)
خانواده مقيمي
مجاهد شهید سياوش مقيمي
مجاهد شهید فرامرز مقيمي
مجاهد شهید داريوش يزداني
مجاهد شهید سيروس فلاحتي
مجاهد شهید شعبان مهدي پور
مجاهد شهید عباس اسدي
مجاهد شهید عباس توكلي
مجاهد شهید عباس روحاني
مجاهد شهید علي مريخي
مجاهد شهید عيسي دارايي
مجاهد شهید محمود سروري
مجاهد شهید مصيب نيكويي
مجاهد شهید جمشيد رضايي( منصور)
مجاهد شهید مهران سليمي
مجاهد شهید ناصرحسيني
مجاهد شهید حميد حق پرست
مجاهد شهید سيد كمال الدين كيا
مجاهد شهید عباس فرمانبردار
مجاهد شهید فرمان زمانيان
مجاهد شهید رسول عالي نژاد
مجاهد شهید تقي احمد زاده
مجاهد شهید مهدي عبدي
مجاهد شهید محمود قلي زاده
مجاهد شهید مسعود فرمانبردار
مجاهد شهید سميه نقره خواجا
مجاهد شهید سمیه نقره خواجا از قائم شهر شهید فاز
سیاسی
مجاهد شهید رويا رحيمي
مجاهد شهید سمیه نقره خواجا از قائم شهر شهید فاز
سیاسی
فتحعلی سعادت نژاد از جاودانه فروغهای از قائم
شهر
قنبر علی سعادت نژاد از جاودانه فروغ از قائم شهر
قهرمان
مجاهد شهید خانعلی هاشم خیلی از قائم شهر
مجاهد شهید درویش علی قصابی از قائم شهر
مجاهد شهید شهرام اسماعیلی که در فاز سیاسی بدست
پاسداران جنایتکار ترور شد
مجاهدان شهید عین الله پور علی وشهرام از قائم
شهر قهرمان که توسط پاسداران جنایت کار در فاز سیاسی ترور شدند
مجاهد شهید عین الله پور علیشهید ترورهای فاز سیاسی
از قائم شهر
مجاهد شهید سیمین طهماسبی از قائم شهر
مجاهد شهید عیسی از قائم شهرقهرمان
مجاهد شهید محمد رضا پورولی زارعی از قائم شهر
مجاهد شهید محمد حسن فرنام از قائم شهر
مجاهد شهید محمد رضا ذبیحی از قائم شهر
مجاهد شهید محمد رضا ذبیحی از قائم شهر قهرمان
مجاهد شهید مختار اربر از قائم شهر
مجاهد شهید مهدی داربر از قائم شهر
مجاهد شهید یحیی محمد پور قائم شهر
کروکی مجاور محله قائم شهر
محله قتل عام شده قائم شهر
قائم شهر و
پرندگان عاشق محله مجاهدان شهیدی که پر کشیدند |
- محله قتل عام شده = مجاورمحله
- خواستم ازاستمرار ياد محله قتل عام شده درجنگ سرنگوني قاتلان قتل عام هاي خاموش ، شعله هايي درشورش وقيام برافروزم .
- قتل عامي كه درزيرخاكسترزمان ، خاموش نمانده ودرانتظارروز شعله ورشدن انتقام هاي ناگرفته ،گرماي خود را براي انفجارحفظ كرده است، هرچند كه دنيا خبردارنشد كه يكي ازجاهايي كه چه برآن گذشت ،همين محله بوده است
- محله قتل عام شده ، محله ايي فقير نشين وكارگري درقائمشهر است .
- قائم شهر همان شاهي سابق ، يك شهر كارگريست كه بدليل داشتن پنچ كارخانه صنعتي درآن چهره اش چروكيده وآكنده از فقرورنج وخون دونظام شاه وشيخ است
- اين شهرتشكيل شده از محله هايي كه حول مركزش شكل گرفته اند با خيابانهاي پيچ درپيچ وبعضاباريك ، با خانه هاي كوچك وحقيرش.
- محله ها با اسامي خاص مانند كبريت محله وترك محله وگوني بافي وچهاراه حسن آباد،شانزده متري ومجاورمحله وپشت راه آهن ومخابرات و.... باهم شاهي را تشكيل ميدهندكه البته درهركدام از اين محله ها شهداي زيادي براي آزادي مردم ايران فديه كرده اند كه براي نمونه گوشه ايي از جنايت وقتل عام صورت گرفته دريكي از محله هاي آن به تصوير كشيده ميشود
- محله قتل عام شده : مجاورمحله
- اسم محله قتل عام شده= مجاورمحله
ياهمان مجاهد محله ( يا محله حنيف)
- محله ای فقیر نشین و زحمتکش ولی روشن و آگاه که از شروع انقلا ب ضد سلطنتی نوک ستون مبارزه با رژیم شاه بود ه و دربرپایی تمامی تظاهرات ضد شاه از گرداندگان ودست اندرکاران اصلی ان بوده است ....
- يك سراين محله به شهر وسرديگر آن به آخرين محله ايي وصل است كه بعدازآن باغ ها وشاليزارها وروستاهاي خيلي خيلي قشنگ ميگذرد وبعدبه جنگل ختم ميشود.
- جاده پيچ درپيچ اصلي كه ازقلب اين محله ميگذشت ، خانه هاي محله را دركنارخود بشكل نامنظم بخط كرده ، با كوچه پس كوچه ها وبن بستهاي اجباريش ، نماي خاصي داشت
- اين محله را يك ريل آهن وپل هوايي ازمركز شهر جدا كرده بود
- دراين محله آنچه كه تعطيل نميشد فوتبال بود كه درهر رده سني درگوشه هاي اين محله داير بود ، فوتباليست هايي همچو اسي ،عباس ،شهرام ،بهروز ، داريوش، عبدالله، صفدر و....ازهمان بچگي با لباس هاي پاره وپابرهنه با توپ « پلاستيكي دوتايي» بي وقفه صداي پاس پاس بده آنها ازمحله بگوش ميرسيد
- آنچه كه به اين محله زيبايي خاصي ميداد اين بود كه دربهار ، شكوفه درختان كه ازديوار خانه ها بسمت خيابان سرك ميكشيد وبهارنارنج عابرين را سرمست از عطر زندگي خود ميكرد
- بادوستان درتابستان با آن لطافت هواي نمناكش درتعطيلي سه ماهه مدارس كولاك ميكرديم ودرپائيز با اضطراب رفتن به مدرسه وبرگ ريزان درختان كه خيابانهارا درباد وطوفان خود درمي نورديد وبالاخره درزمستان پرآب وبا برف سفيدش كه همراه با تيركمان ( رزين ) براي شكار پرندگان ازجمله « ايا وتيكا » به باغها وتپه ها ي پربرف مي رفتيم با عباس ومصيب وبا عيسي وبهمن كوچولو وبا قاسم ، آري با بچه محله هايمان .
- زندگي اينچنين پرشورادامه داشت وپيش ميرفت دنيايي كه حاضر به عوض كردن با چيزي ديگري نبوديم.
- جرقه هاي قيام برعليه شاه :
- وقتي 12 سالم بود روزي درسال 56 نفراتي ناشناس ولي جوان وسرزنده وزبل (همچون نيكزاد مشهدبان )، سروكلة شان درمحله پيدا شد ، بهمديگه نشانشان ميداديم وسوال ميكرديم كه اين ناشناس ها كيستند وچرا بصورت پراكنده درمحله ايستاده اند ؟ تونگو كه دركمين كركسي نشسته اند .....
- پاسباني بود بنام « پاسبان بهاري» كه نقاب دروغ پليس خوب را برچهره اش داشت، ولي پشت آن نقاب ،يكي ازاعضاي اداره آگاهي شهرباني وازعناصر اصلي سركوب اعتراضات وشكنجه گراصلي شهرباني ، پنهان بود.
- يكي ازمبارزين درزيرشكنجه توانسته بود نقابش را كنار بزند واورا بشناسد.
- آن روز آن جوانان شورشي دركمينش نشسته بودند ودرحين تردد گيرش انداخته و16 كارد به سينه اش نشانده بودند .
- اومرد واينچنين شورشِ كانونهاي شورشي درشاهي گر گرفت
- وقتي جوانان سركار بهاري را كشتند روح عصيان وشورش را هم درجوانان ونوجوانان اين محله كاشته ورفته بودند.
- درتشيع جنازه پاسبان بهاري انبوهي تيمساروسرهنگ با زنگوله هايي كه اسمش مدال بود برسينه ،شركت كرده بودند من اولين بارآنهمه درجه داروساواكي را يكجا درخانه اوديده بودم
- فازسياسي :
- آن عصيان وشورش درجوانان باعث شد كه محله بصورت يكپارچه دربيايد وسمپاتي شديد به مسعود رجوي كه آنموقع نماينده جوانان نسل انقلاب وشورش بود ، پيدا كردند
- جوانان متولدين سال ۳۶ تا ۴۴ اصلي ترين اين نفرات را تشكيل ميدادنديعني اكثرا ۱۵ تا ۲۱ساله بودند وهمين جوانان محله را دردست داشتند ودومسجد وتكيه محله دردست آنها بود ، درورودي محله هم يك دكه فروش كتاب ونشريه مجاهد داير كرده بودند
- درتهاجم وسركوب آن سالها ( ۵۸ و۵۹ و۶۰ ) بيشترين حمله ودستگيري وتخريب برعليه اين محله صورت گرفت ، تقريبا وبدون اغراق بخصوص ازاواسط سال ۵۹ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بدون استثناء هرروز به اين محله ازطرف چماقداران حمله مسلحانه وچماقداري صورت مي گرفت ودراين حملات دوخواهرنوجوان ما بنامهاي رويا رحيمي وسميه نقره قاجابا گلوله هاي ژ_3 پاسداران ، ويك خياط بنام عباس فرمانبردارو( نادعلي) انوش فلاحپوروفرمان زمانيان درمحله بقتل رسيده وافرادي مانند يعقوب دارايي بودند كه جمجمه اش رابا قنداق ژ-3 خرد كردند كه تامدتها درحالت كما بسر برده بود ويا مثل شعبان مهدي پوركه چماقداران قائمشهر درميدان طالقاني قائمشهر اورا محاصره كرده وبا قمه فرق سرش را شكافتند كه 18 بخيه خورد ويا همچوجوادو محمود سروري را دستگير ودرخانه امن بشدت شكنجه وشلاق كش كرده بودند .
- ازقضا درتمام اين حملات پشتيبان جوانان محله ، مادران وپدران پير محله بودند كه درطي روزهاي درگيري ، درهرخانه بساط پانسمان وبخيه مجروحين وسماور وكتري چاي براي نفس تازه كردن دردرگيريهاي مستمر ، برپابود ودرهر عقب نشيني وفرارازدست ژ-3 بدستان وچماقداران درب هر خانه ايي برروي شورش گران ميليشيا باز بود.
- اشرف رجوي سمبل زن انقلابی مجاهد درمجاورمحله:
- روزي درهمان فازسياسي بما گفته شد كه ازيك خانه ايي درمجاورمحله بايد محافظت كنيد ميليشياهارا تقسيم بندي كردندوورودي وخروجي محله را تحت كنترل درآورديم من ومحمد (برادر علي مريخي شهيد)را باهم درنزديكي خانه شان ودرانتهاي خياباني كه به راه آهن ميخورد ، گذاشته بودند ازمحمد سوال كردم چه خبراست گفت نميدانم خانه ايي كه بايد ازش محافظت كنيم خانه ماست ولي مراهم ازخانه بيرون كردند ، باهمين كنجكاوي سمت راه آهن نگهباني ميداديم تا مورد حمله چماقداران قرارنگيريم ولي تمام ذهن من بسمت خانه محمد بود
- كمتراز يك ربع بعدديدم خوروي استيشني جلوخانه متوقف شد فاصله ما كمتراز 10 متر بود، به محمد گفتم اينهايي كه به خانه تان ميروند را ميشناسي ؟ گفت بگذارپياده شوندتا ببينم كيستند ، دركمال ناباوري اولين نفربا مانتوي آبي نسبتابلند ازخودروپياده شد وسبكبال وتيزوتند به داخل رفت در نگاه اول اورا شناختيم مات ومبهوت محو تماشاي اوشديم. زبانم بند آمده بودودرهمان زمان كوتاه ميخواستم تمام آنچيزي كه از اوشنيده وخوانده بودم را يكجا ببينم ، چشم وگوش ودست آسيب ديده اودراثر انفجاررا بوئيده وبوسه بزنم
- اصلايادمان رفته بود كه ماموريت ما چه بوده به محمد گفتم اينكه اشرف ربيعي است چطور توخبر نداشتي كه دارند به خانه شما مي آيند .اوبداخل رفت و دلمان را هم باخود به داخل خانه برده بود . تا آخربرنامه، ما درپيچ جاده كشيك ميداديم با انگيره وقدرتي كه باديدن اشرف( ربيعي) رجوي كسب كرده بوديم به تنهايي ميتوانستيم جلوي هزاران چماقدار بايستيم
- اولين باروآخرين باراورا ازنزديك درآن محله ديده بودم فاصله زماني خيلي كوتاه بود ولي درازي ياداين لحظه تا الان امتداد يافته وتا جاودان درخاطرم باقيست
- اشرف شهيدان به خانه خواهرزهرا مريخي آمده بودندوبرنامه درخانه آنها بود.
- اوبهمراه مجاهد شهيد منصوربازرگان وچندتن ازمجاهدين براي شركت درمراسم ازدواج فرمانده ارتش آزادي محمود مهدوي ومجاهد شهيد مهري شيرنگي به خانه سردارصبر وظفر خواهر زهرا مريخي آمده بودند
- فازنظامي ( بعداز 30 خرداد 1360)درمحله قتل عام شده :
- سايه سرد وسياه قتل عام ، بي رحمانه وقسي، اينبار اما با پايي كه نعلين پوشيده بود درمحله هم گسترده شدونفس مرگش ازسرتا انتهاي محله را درنورديد وجواناني كه تا ديروز درخيابانها فوتبال ميكردند وصداي پاس بده پاس بده آنها هرشام به گوش ميرسيد دركام ونيستي خود كشيد ، خميني تشنه بخون نونهالان بود، تشنة خون .
- خبرها تكاندهنده بود بجاي فكر روي اعداميان ابتدا سراغ زنده مانده هارا مي گرفتيم كه چه كسي زنده مانده وخداراازبابت زنده بودن آنها شكر ميكرديم ، انگار درب دنياي جهنمي اش باز شده ونو نهالان را مي سوزاند .خميني تحمل زيبايي ها را نداشت
- اسامي قتل عام شدگان درمحله :
مجاورمحله
- اينها نام جوانانيست كه جسم داشتند وجان ، خميني ازخونشان بخشي از تشنگي اش به خون را رفع كرده بود
- حسن شكري ، قاسم شكري، حسين شكري، بهروز فلاحپور ،انوش (نادعلي) فلاحپور ، سياوش مقيمي، آيت مقيمي، فرامرز( كريم الله) مقيمي ، فرهاد جبلي ،مولا جبلي ، فرشته جعفرزاده ، عبدالله جعفرزاده، عيسي دارايي، عباس توكلي ،عباس روحاني زاده ، مصيب نيكويي، سيروس فلاحتي، اسحاق اولادي ، مهران سليمي ، اصغرحق پرست ،جمشيد( منصور) رضايي،داريوش يزداني ، محمود سروري ،اكبر توسلي ، ، علي مريخي،شعبان مهدي زاده ، عباس اسدي ،ناصرحسيني، محمودقلي پور ،ارسلان حق پرست ، حميد حق پرست، مسعود فرمانبردار ، سيد كمال الدي كيا، عباس فرمانبردار ( خياط فازسياسي دراثر نارنجك )، فرمان زمانيان ، رسول عالي نژاد،تقي احمد زاده ، مهدي عبدي، سميه نقره خواجا ،رويا رحيمي .
- صدیقه مجاوری مشعل فروزان آزادی
- مجاهد شهید صدیقه مجاوری از مشعل های فروزان وسوزاننده کودتای ۱۷ ژوئن
مجاهد شهید ربابه بوداغی ازجویبار قائم شهر قهرمان
شکنجه واز افسران شهید ارتش آزادیبخش ملی ایران
که در عملیات کبیر عقیدتی میهنی فروغ جاویدان به
عهد با خدا وخلق وفا کرد
- مجاهد قهرمان ربابه بوداغی متولد ۱۳۳۸ودر جویبار قائم شهر بدنیا آمد اولین بار او را باتفاق خواهر وچند برادر دیگر از جمله مجاهد شهید نیکزاد مشهدیان در تهران به خانه اجاره ای مان آمده بودند هدف شهرگردی به سنت هواداران سازمان بود.از خیابانهای شمال شهر شروع کردیم وتا خزانه وگمرک وراه آهن ونازی آباد وتا بازار تهران را طی کردیم وفاصله های طبقاتی را دیدیم وحس کردیم . یکی دو شب نزد ما بودند وهرگز فراموش نمیکنم لحظاتی که مثل خواهر خواهران وبرادران تنی ومحرم خودمان تضادهای استقراری را حل کردیم ، واز این رابطه پاک وانقلابی مفتخر بودیم .ودر سال ۵۶ و۵۷ که میز کتاب وجزوه ها و... آزادشدو در مدارس راه افتاد ربابه با خواهر هوادار دیگری در مدارسشان بسیار فعال وپر شور فعالتشان را شروع کردند....بطوریکه بعد از تشکیل جنبش ملی مجاهدین توسط سردار مازندران محمود قائم شهر از اولین خواهرانی بودکه که به آن پیوست وبطور حرفه ای با سازمان فعالیتش را آغاز کرد.بدلیل تحولات وجابجائی های سازماندهی در سال ۶۱ به رشت منتقل شد . ودر همان سال ۶۱ صبح روز سه شنبه اول یا دوم دیماه ۱۳۶۱در تهاجم به پایگاهشان در هشتپرطوالش بشدت مجروح ودستگیر شد اما در سال ۶۴ در یک مرخصی برای درمان در حالیکه بشدت ضعیف وبدنش غیر نرمال بود با خواهر قهرمان مجاهد انسیه گلدوست که فرزندشیر خوارش را نزد خانواده بجای گذاشت با پیک سازمان در سال ۶۴ به خارج منتقل شدندودر بخش اجتماعی سازمان در فرانسه اقدام به اعزام بسیاری از نیروهای داخل کشور از استانهای مختلف نمود زیرا اطلاعات زیادی از نیروها در استان های مختلف داشت . مجاهد شهید ربابه بوداغی یک از یاران وهمرزمان خواهر مجاهد زهرا مریخی بود.در سال ۶۴ مجاهد قهرمان همراه تعدادی از همرزمانش به عراق منتقل شد ولباس رزم ارتش آزادی را به تن نمود این مجاهد قهرمان مشتاقانه در عملیات کبیر فروغ جاویدان شرکت کرد وبعد از یک نبرد جانانه تا آخرین نفش به عهدش با خدا وخلق وفا کرد وبه جاودانه فروغها پیوست . نوشته جعفر میر محمدی مفید
- گزارش خواهر مجاهد ربابه بوداغی را در زیر میخوانید که بسیاری از ماجراها که ما نتوانستیم بگوئیم مفصل نوشته است .یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو بود
- سلسله خاطرات، گزارشات و
نوشتههايي اززندانها و شكنجهگاههارژيم ضدبشري خميني نشريه مجاهد شماره : 239( گزارش نهم : زندانهاي گيلان و مازندران
)( الف : گزارش تكاندهنده ـ
خواهرمجاهدربابه بوداغي اززندان رشت ـ قسمت اول )
- آغاز ماجراصبح روز سه شنبه اول یا دوم دیماه ۱۳۶۱، هنگام اجرای مراسم صبحگاه، حدود ساعت ۷ یا ۳۰/۷ صبح بود که صدای زنگ درِ پایگاه ما که در چند صد متری خارج« هشتپرطوالش» قرار داشت به گوش رسید. دیده بان خبر داد. خواهری برای بازکردن درب رفت. پاسدار مزدوری با مسلسل جلویش ظاهر شد. خواهر فریاد بلند کشید و به طرف ساختمان دوید ومزدور مزبور هم بدنبالش دوید.بچه ها همزمان خبر حمله به پایگاهکه ۸ رزمندهی مجاهد را در خود جای داده بود. لحظه ای برق آسا گذشت، پایگاه در محاصرهیکامل بود. به اجرا درآوردن طرح فرار هم غیرممکن می نمود. لحظهی وفا به عهد وپیمان، گذاشتن جان در طبق اخلاص وبه دیدار خدای یگانه شتافتن، فرا رسیده بود.هریک به سوئي دویدیم وسلاح ها را برداشتیم، قرص ها را دردهان گذاشتیم وخداحافظی کردیم ( بدلیل اینکه قرار بود پایگاه تخلیه شود هیچ مدرکی درآن باقی نمانده بود) پاسداران ومزدوران خمینی پلید، فریاد می زدند؛« تسلیم شویددرمحاصره هستید»... جواب عربده کشی های آنها را با اولین گلوله وشلیک به سویشان دادیم، به نشان اینکه ماهیچ رابطه ای جز نبرد با یکدیگر نداریم واگر غیر از این بود ازقبل تن به تسلیم واسارت وآرامشهای مبتذل ميدادیم. ما جز گلوله جوابی دیگر نداشته ونداریم که بدهیم .مزدوران با دریافت این جواب، باران گلوله را فرو ریختند. در چهار طرف تیربار مستقر کرده بودند، لحظه ای غرش رگبارها قطع نمی شد، بچهها با تیراندازی مختصر راه خودرا برایشتافتن به سوی خداوند دنبال نمودند.صدای «شهلا» (خواهر شهید شاهرخ کارگر) در گوش من می پیچید.اوداد می زد: ”وای بچه ها چرا من تمام نميكنم“هنوز قرصش عمل نکرده بود ولی او خیلی عجله در وفای به عهد می نمود. «آذر» (خیرالنساء مراد رستمی) فریاد می زد: « بچه ها به من کارد بدهید مثل اینکه خون ازدهنم نیامده » وبعد خاموش شد. «معصومه»، «شیوا» هرکدام در گوشه ای آرام خوابیده وچند لحظهی بعد صدای آی خدا، آی خدا وشهادتین گفتن هایشان خاموش شد. صدای «حمید»و«محسن» (مجاهد شهید محسناصفهانی) دیگر به گوش نمی رسید. صدای سرفه های تند «محمود» (مجاهد شهید محمد علی کریمی که قرصش عمل نمی کرد) وناله های خودم که نه قرص عمل کرده بود ونه گلوله طپش قلبم را ازکار انداخته بود، این ناله وصداها وشهادتین گفتن ها درهم می پیچید. گوئي رستاخیز فرا رسیده است وهمه لبیک گویان به سوی محشر در حرکتند.ـ خدایا تو شاهد بودی درآن روز، فریاد الله اکبر ومرگ بر خمینی توام با صفیر گلوله ها را زبان وقلم یارای بیان آن لحظات وآن احساس های شورانگیز درفصل سرد زمستان را هرگز ندارد. سرم به شدت گیج و چشمهايم سیاهی می رفت قرصم عمل نمی کرد. وشکمم از آتشگلولهها می سوخت ولی جانم تسلیم نمی شد. من شاهد همه چیز درآن روز بودم.آنروز همانند روزهای دیگر در طی ۵ سال انقلاب باز شاهد حماسه آفریدن ها وتجلی ایثار و ارادهی مصمم عنصر مجاهدخلق بودم. تنهائي برایم بسی دردناکتر ازهرچیز دیگر بود. آخر می دیدم دیگر برادران وخواهرانم ازمن پیشی گرفته اندو من هنوز درراه مانده ام. با همهی تیروترکش هائي که اصابت کرده بود نیمهجان مانده بودم، هرچندگاهی از هوش می رفتم ومجددا شاهد صحنه بودم،«آذر» و«معصومه»، «شهلا» و«شیوا» چقدر آرام به خواب رفتند. مسئولیت خطیری بردوش من سنگینی می کرد: نبردی دوباره ورساندن پیامشان،ـ رَبـَّنٰا لاتُوٰاخـِذْنٰا اِنْ نَسینٰا اَوْاَخطَاْنٰا رَبـّنٰا وَلا تَحـْمـِل عـَلَینٰا اِصْراًکَمٰا حـَمـَلتـَهُ عـَلَی الَذینَ مـِنْ قَبلـِنٰاـ رَبـّنٰا اَفرِغ عـَلَیـْنٰا صَبراً...دیگر برادرانم «محسن اصفهانی »،«حمید»، «محمدعلی » (محمود) دراتاق های دیگر به خاک افتاده بودند. خلاصه بعد ازمدتهاكوبيدن پايگاه و فروريختن آور(آنرا با آرپيجي) ميكوبيدند، پايگاه يكپارچه درآتش ميسوخت ومن آن شعلهها را ميديدمكه چگونه زبانه ميكشد و به ياد آتش انقلاب فردا ميافتادم.
سردارمازندران محمود قائم شهر محمود مهدوی
به یادیاردیرینم مجاهدصدیق محمودمهدوی کوچکسرائی هاشم 28خرداد1400
محمودمتولدسال 1334درکوچکسرای قائمشهربود.درزمانی که هنوزکوچک بودیم وبزرگترها برای مامسابقه فوتبال ترتیب میدادند،محموددردفاع تیم کوچکسراءبازی می کرد.بازیکن خوبی بودولی بیشترازبازی خوبش ،اخلاق خوبش بود.بتدریج که بزرگترشدیم درحوالی 15سالگی جذب مجامع مذهبی وسیاسی آندوران شهرمان شدیم که اشرف نشان صدیق سیف الله کبیریان جلودارمابود.آقای کبیریان راآن موقع دبیرصدامی کردیم .نشست وبرخاست ورابطه باآقای کبیریان بتدریج باعث شدکه چشم مان به مسائل مذهبی وسیاسی بیشتربازبشود.
درمیان جمع نوجوانان وجوانان آنموقع برادرصدیق محمودمهدوی پرجنب وجوش ترین نفربود.محمودخیلی زودمتوجه شدکه ازمجامع مذهبی آندوران ،جنگ بادیکتاتوری سلطنتی درنمی آیدوکتابهای امثال بازرگان وشریعتی پاسخگوی دردمردم نیست که درصحبتی که باهم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که اینها مارابه سرچشمه نمی رسانند.
محمودبعدازاخذدیپلم ،درکنکور،دردانشکده اقتصادبابلسرکه تازه تاسیس شده بود،پذیرفته شدودانشکده جایی بودکه اوتوانست فارغ از عوامل محدودکننده درشهروخانواده،دست به عمل بزند.ابتداتعدادزیادی ازدانشجویان راجذب کردکه ازجمله مجاهدین شهیدناصررشیدیان،سیروس هژبر،جهانبخش ....،ناصرجانی و.....بودندکه باترتیب دادن نشستهاوبرنامه کوهنوردی وتهیه نشریه بنام ((به روح بزرگ کوچک جنگل ))که بنام میرزاکوچک خان نام گذاری شد،یک جمع بسیاررزمنده همگون بوجودآورد.این جمع دریک حرکت اعتراضی که محمود آنراهدایت می کرد،رئیس ساواکی دانشکده اقتصادبابلسرراگوشمالی وبشدت مجروح کردندکه درروزنامه های آنزمان انعکاس سراسری پیداکرد.
بدنبال این حرکت متهورانه عده ای ازهمرزمان محموددستگیروخودمحمود مدت زیادی مخفی شده بودکه سرانجام توسط ساواک دستگیرودرزندان ساری زندانی شد.
محموداز همان سال 1350که رژیم ضدبشری شاه ،درروزنامه هایش مجاهدین رامارکسیست اسلامی نامیده بود ،هوادارسازمان مجاهدین شده بود،بعدازآزادی اززندان به رزم ومجاهدت خودادامه دادوازجمله به بارفتن به شهرهای مختلف مثل مشهدوگرگان و....باهمرزمان دیگرش آشنامیشدودرقیام قائمشهردرزمان دیکتاتوری شاه نقش برجسته ای ایفاء می کرد.
محمودبدنبال سرنگونی رژیم دیکتاتوری شاه خائن ،مسؤلیت تاسیس وراه اندازی جنبش ملی مجاهدین رابعهده گرفت ومرکزآن درقائمشهربودکه شهرهای مازندران وگرگان راتحت پوشش خودداشت .
حماسه های جانانان هواداران وکادرهای جنبش ملی مجاهدین درسایه جسارت انقلابی محمود،درمازندران وبطورخاص درقائمشهرطوفان بپاکرده بود بطوریکه تمام اماکن شهرمثل فرمانداری ،شهرداری،شهربانی دردست هوادارن مجاهدین که باجنبش ملی مجاهدین بودندقرارداشت .
بدنبال تغییرشرایط وبسته شدن جنبش ملی مجاهدین درقائمشهر،محمودمخفی شدوسازماندهی نیروهارادرسراسرمازندران بادرایت بالاپیش می بردوباورود سازمان به شرایط نظامی بعداز۳۰خرداد،عملیات بسیاری توسط تیم های عملیاتی مجاهدی درشهرهای مختلف انجام شد،محمودعلاوه برفرماندهی شهرهای استان ،تیم های عملیاتی به جنگل اعزام کردومدتی بعدخودش نیزبه جنگل رفت .
درجنگل یاران وهمرزمان محمود،نام میرزاراروی اوگذاشته بودندومیرزاصدایش می کردند.
بدنبال خط سازمان جهت اعزام کادرهابه خارج کشور،محمودنیزبه خارج منقل شدومدتی درترکیه مستقرشدوسپس به پاریس منتقل شد.درپاریس مسؤلیت پایگاه معبودی رابعهده داشت که یکی ازپایگاهها بخش اجتماعی سازمان بودکه باداخل ایران ارتباط برقرارمی کردند.بدنبال تشکیل ارتش آزادیبخش درعراق ،محمود یکی ازفرمانده هان ارتش آزادیبخش ودرعملیات فروغ جاویدان یکی ازفرماندهان محورهای پنجگانه بودکه باجسارت وطراحی توانست نیروهایش راازمحاصره دشمن خارج کند.
برادرصدیق محمودمهدوی براثربیماری درتاریخ 29آذر1379به دیاررفیق اعلی شتافت .
از ویژگیهای برجسته محمود عشق به برادرمسعودوعشق به همرزمانش بود،هرجاکه محمودحضورداشت ،همرزمانش دراطراف اوحلقه می زدند.
مجاهدشهیدمهری شیرنگی ،همسرمحمودمهدوی ،درحین ماموریت به جنگل ودربازگشت از قرارش درجنگل ،به همراه یک خواهردیگر،توسط ژاندارمها ی ژاندارمری موردشک قرارگرفته ولی هنگام انتقال شان به ساری ،دریک موقعیت مناسب یک از ژاندارمهاراکه درماشین به خواب رفته بودزخمی کرده وماشین رابه سمت دره واژگون کردندکه دراین ماموریت به شهادت رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر