۱۴۰۳ تیر ۸, جمعه

کتاب شهیدان مجاهد قائم شهر قسمت ششم - زندگی ورزم وشهادتقهرمانان مجاهدی چون دانشمند مجاهد ابوذر ورداسبی - فاطمه فرشچی-سمیه نقره خواجا سید عقیل میرمحمدی- فاطمه یا رویا رحیمی- سیمین طهماسبی - درویشعلی قصاب - شهرام اسماعیلی- عین الله پور علی -حسينعلي حاجيان برنجستانی - يارعلي حاجيان برنجستانی - مفید محمدی -جواد محمدی- محمود قلی زاده - مسعود فرمانبردار- فتحعلی سعادت نژاد- قنبر علی سعادت نژاد- خانعلی هاشم خیلی- محمد رضا پورولی زارعی - محمد رضا ذبیحی- وسه برادر تنی از خانواده داربر یحیی محمد پور- حسن داربر(فرنام )

 کتاب شهیدان مجاهد قائم شهر قسمت ششم - زندگی ورزم وشهادتقهرمانان مجاهدی چون دانشمند مجاهد ابوذر ورداسبی- فاطمه فرشچی-سمیه نقره خواجا سید عقیل میرمحمدی- فاطمه یا رویا رحیمی- سیمین طهماسبی - درویشعلی قصاب - شهرام اسماعیلی- عین الله پور علی -حسينعلي حاجيان برنجستانی - يارعلي حاجيان برنجستانی - مفید محمدی -جواد محمدی- محمود قلی زاده - مسعود فرمانبردار-   فتحعلی سعادت نژاد- قنبر علی سعادت نژاد-   عیسی رزاقی -خانعلیهاشم خیلی- محمد رضا پورولی زارعی - محمد رضا ذبیحی- وسه برادر تنی از خانواده داربر یحیی محمد پور- حسن داربر(فرنام )






«آن یکی یعنی شاه، دیکتاتوری و استثمار و ارتجاع مدرن رو نمایندگی می‌کرد و این یکی یعنی خمینی مظهر ستم و تجاوز در اشکال سنتی و قدیمی آن است، سمبل ارتجاع ضدتاریخی است. ارتجاع ضدتاریخی یعنی چه؟ یعنی نه‌فقط تلاش می‌کند که جریان انقلاب، چرخ انقلاب را به عقب برگرداند، بلکه مذبوحانه تلاش می‌کند و می‌خواهد که چرخ تاریخ و چرخ زمان را هم به عقب ببرد و به عقب برگرداند. در یک کلام سمبل و ثمره روابط و مناسبات و رسومات و اخلاقیات ماقبل سرمایه‌داری است. مادون سرمایه‌داری است، سمبل ارزشهای مادون تمدن جدید است. و به همین جهت جانی‌تر، و وحشی‌تر و پلیدتر و ناپاکتر است. و لاجرم ناحق‌تر و نامشروع تراست».) ابوذر ورداسبی)
ابوذر ورداسبی نویسنده مجاهد و گرانقدر، متفکر و محقق مجاهدی که سالها در دفاع از اسلام انقلابی و توحیدی قلم زد و سرانجام نیز با شوری بس انقلابی و عارفانه برای شتافتن به میدان نبرد با دشمن‌ترین دشمنان دین خدا، سر از پا نشناخت و رسالت قلم را با خروش سلاح در نبرد بزرگ فروغ جاویدان درهم آمیخت.
ابوذرورداسبی نویسنده محقق و مجاهد شهید از جمله نویسندگانی است که نام و خاطره‌شان همواره تعهد نویسنده و حرمت کلمه، و مسئولیت عنصر آگاه جامعه را برای همیشه در دفتر زندگی جامعه و تاریخ حک کرده و به آیندگان یادآوری می‌کند. نویسنده‌ای که تنها به نوشتن حقایق و شرح آنها بسنده نکرده بلکه در راه تحقق آرمانها سالها مجاهدت نموده و سرانجام در میانه شعله‌های نبردی حماسی و سهمگین در سنگر مجاهدان شرف و آزادی خلق و میهنش علیه پاسداران رژیم خمینی جنگیده‌ و سرانجام در صفوف رزمندگان آزادی میهن به‌خون غلطیده است.
چنین نویسندگانی به‌حق تا ابد موجب فخر صاحبان قلم و بیان و تحقق حقیقت و موجب فخر نسل مجاهد و مبارز امروز هستند. و البته باید گفت که ارج‌گذاری و تقدیر شایسته از چنین نویسندگانی رو بعد از پیروزی مقاومت ایران و در حاکمیت ملی و مردمی، حتماً بسا بیش از اینها خواهیم دید و شاهد خواهیم بود.
حمید اسدیان در یادنامه‌ای برای ابوذر ورداسبی نوشت:
«یک نویسنده اگر بر حقیقت زمانه خود گواهی ندهد شرف حرفه‌ای خود را باخته است و اگر تفنگ بر کف در راه حقیقت بجنگد و به خاک افتد ماندگاری است که به قلم آبرو می‌دهد… و ابوذر از تیره آن نویسندگان بود که خدا به قلمشان سوگند خورده است.
از تک‌تک کلماتش معلوم بود که پایش چنان در عشق فروست که پای مرد در گلزار خیس. …
سهمگین‌ترین نبردها را همیشه با خودش داشت و بیشتر از هرکس به کلماتی سخت می‌گرفت که از قلمش می‌ریخت. به‌شدت حساس بود که در دام دوگانگی حرف و عمل حق بزرگتری را پایمال نکند اهل جر زدن نبود. حقیقتی را که دریافته بود بیان می‌کرد برایش می‌جنگید و بعد هم اگر می‌فهمید ضعفی دارد یا که اشتباه کرده، بر خلاف بسیاری دیگر، اول از همه با خودش تصفیه حساب می‌کرد و همین دوست داشتنی‌اش کرده بود»
ابوذر ورداسبی مجاهد شهید مطالعات و تحقیقات وسیعی در زمینه تاریخ اسلام انجام داد که حاصل آنها کتابهای «ایران در پویه تاریخ» - علل کندی و ناپیوستگی تکامل فئودالی جامعه ایران- درباره کتاب «اسلام‌شناسی» است. او همچنین جزوه‌ای به نام «بغی چیست و باغی کیست؟» و «مقالاتی در رابطه با انقلاب درونی مجاهدین نگاشت.
ابوذر ورداسبی - تولد، کودکی و جوانی
ابوذر ورداسبی در منطقه جویبار قائمشهر در استان مازندران در سال 1328در خانواده‌یی تهیدست و زحمتکش متولد شد. پدرش سلمان ورداسبی، صاحب قهوه خانه‌ای کوچک بود و به علت طرفداری از مصدق فقید 2سال زندانی شده بود. پدر پیر ابوذر بعد از سرنگونی شاه هم یکبار دیگر توسط مأموران خمینی دستگیر می‌شود و بعد از مدتی از آزادی‌اش به‌دلیل خواندن نامه‌یی که رژیم در آن خبر جعلی اعدام ابوذر را وارد کرده بود، تا فشار بیشتری به خانواده او بیاورد، سکته کرده و چشم از دنیا می‌بندد.
ابوذر دوران کودکی را در محله باقرای مازندران در حالی‌که مجبور بود بدون کفش و با پای پیاده به مدرسه برود درس می‌خواند او تحصیلات دوره دبیرستان را در تهران ادامه داد.
ابوذر ورداسبی و انتخاب مبارزه
ابوذر ورداسبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 1346 زمانی که دانشجوی رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود آغاز کرد‌. شرکت در اغلب فعالیتهای سیاسی دانشگاه منجربه د‌ستگیریش در اردیبهشت 5013 و تحمل یک سال زندان گردید.
ابوذر ورداسبی آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران
ابوذر ورداسبی که در زندان با افکار و آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا شده بود پس از خروج از زندان به دفاع از خط مشی مبارزاتی و حمایت از آرمانهای مجاهدین گام برداشت. در همین رابطه در سال 1353 مجدداً دستگیر و زندانی شد. ابوذر این بار بهنگام دستگیری خودش را به زیر یک اتوبوس انداخت و به‌شدت مجروح شد و از همانجا تحت شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت که تا پایان عمر از آثار این شکنجه‌ها در دستها و پاهایش رنج می‌برد. پس از سپری کردن 3سال محکومیت و آزادی در سال 1356، ابوذر ورداسبی اندوخته‌های سیاسی، تاریخی و آموخته‌های سازمانی‌اش را به‌منظور بالا بردن آگاهیهای سیاسی جامعه به‌صورت کتابهای متعدد منتشر نمود. آثار او بیشتر تحقیقاتی بود حول تاریخ اسلام و جنبشهای ایرانی اسلامی.
ابوذر ورداسبی بعد از سرنگونی رژیم شاه و آغاز حاکمیت خمینی
ابوذر ورداسبی پس از سرنگونی رژیم شاه، چندی در کنار مجاهد شهید احمد طباطبایی، نخستین استاندار مازندران پس از قیام ضدسلطنتی، اقدامات ارزنده‌ای در کمک به کشاورزان ستمدیده شمال و احقاق حقوق آنان صورت داد و در سال 1359 به‌عنوان کاندیدای مجاهدین برای نمایندگی مجلس از قائمشهر وارد فعالیتهای انتخاباتی گردید. در این انتخابات مانند دیگر کاندیداهای مجاهدین، مردم رأی بسیاری به ابوذر دادند اما رژیم خمینی با تقلبات خود مانع ورود او به مجلس شد.
با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، ابوذر نیز در صفوف مجاهدین در مقابل رژیم خمینی ایستاد. ابوذر خود در آن زمان در مورد تحول درونیش صمیمانه می‌گفت:‌ «قبلاً‌با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون با قلبم به آن عشق و علاقه دارم». به‌دنبال عزیمت رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی به جوار خاک میهن در بهار 1365، او نیز روانهٴ پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد.
ابوذر ورداسبی بهنگام عملیات فروغ جاویدان مصرانه خواهان شرکت در عملیات شده بود. مجاهد شهید فاطمه فرشچیان همسر و همرزم ابوذر نیز در این عملیات بزرگ، به نبرد با نیروهای خمینی پرداخت و سرانجام به‌شهادت رسید.
ابوذر ورداسبی در صحنهٴ وداع با مادرش:
در گزارشی از صحنه خداحافظی ابوذر و فاطمه فرشچیان، با مادر ابوذر چنین می‌خوانیم: «ابوذر مادرش را می‌بوسد و به او می‌گوید «این خواهران و برادران مجاهد همه بچه‌های تو هستند اینها می‌روند انتقام می‌گیرند تو دعا کن مسعود و مریم به ایران بروند.
ابوذر سپس دست بچه‌هایش را می‌گیرد و به‌ دست مادر می‌دهد و می‌گوید این حنیف، جای پسرت ابوذر و این گوهر هم جای فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش می‌کنم که دست از سازمان بر نداری حنیف و گوهر را به تو سپردم و ترا به مسعود و مریم. در این‌جا فاطمه می‌گوید: مادر سر نماز ما را دعا کن و ناراحت نباش اگر ما شهید شدیم گریه نکن. خدا را شکر کن».نوشته ای ازمجاهد قهرمان  حمید اسدیان 

به یادمجاهدشهیداباذرورداسبی‌               

 

مجاهدخلق اباذرورداسبی ،نویسنده وروشنفکرانقلابی ،متولدشهرجویباربودکه

 درآنزمان بخش قائمشهر(شاهی)محسوب می شد.

پدراباذردرشهرجویبارقهوه خانه داشت ومادرش بازحمت زیادفرزندانش رابزرگ

 کرده بود.

اباذراز کودکی نبوغ زیادی داشت بطوریک درسالنامه مازندران عکس اورابعنوان

 کودک نابغه چاپ کرده بودند.

دوره اول دبیرستان رادرشاهی وبابل گذراند وبعدابه تهران رفت وبعدازدیپلم

 دررشته حقوق دانشگاه تهران درس خواند.

اباذروقتی سال سوم دبیرستان بود به مدت یک سال درخانه مامستاجربود وچون

 سطح آموزش دبیرستان عالم بابل بالابود سال چهارم رابه بابل رفت وبعدهم به

 تهران رفت .

اباذردردوران دانشجویی اش ازمبارزین دانشگاه تهران بود،هروقت برای سرزدن به

 شهرش ازتهران به شاهی می آمدبه خانه مامی امد وبرایمان کتابهایی که به ماسمت

 وسوبدهی می آورد.اخلاق وکرداراباذرازهمان دوران دبیرستان ،افرادراتحت

 تاثیرقرارمی داد،جوانی پاک وسطح علمی اش بالابود.

یکی ازدفعاتی که ازتهران به شهرش برگشت وطبق معمول ابتدابه خانه ما آمده

 بوداولین باردیدم که وضع ظاهری اش باگذشته فرق می کردوصورتش اصلاح نشده

 بودودرحین صحبتهایش گفت که تهران شلوغ شدومدتی درشهرش می ماندکه

 بعدافهمیدم درجریان بالارفتن قیمت بلیط اتوبوس هاازجمله دست اندرکاران

 اعتراضات سراسری درتهران بود.

مجاهدشهیداباذرورداسبی بدنبال جریان اپورتونیستها ودرحالیکه کشتهای ساواک

 درصدددستگیری اوبودند برای خودکشی وبرای اینکه زنده به دست ساواک

 نیفتدخودرابه زیر اتوبوس پرتاب کرد که مجروح شدولی شهیدنشدویکی ازپاهایش

 تاآخرعمرمی لنگید.

شهیداباذرورداسبی به همراه اشرف نشان صدیق سیف الله کبیریان کاندیدای

 سازمان مجاهدین دراولین دوره انتخابات مجلس بعدازسرنگونی شاه بودکه طبق

 معمول رژیم اجازه ندادکه واردمجلس بشونددرحالیکه تمام شهریکپارجه

 بخاطرسابق شان که هوادارسازمان مجاهدین بودند ازآنها حمایت کردند.

مجاهدشهیداباذروردسبی ازاواخرسال 1359درپایگاههای سازمان درتهران مخفی

 بودکه آخرین باراورادرپایگاه مجاهدشهیدهادی غلامی دیده بودوبعدازآن درخارج

 ازکشوراورادیدم .

مجاهدشهیدمدتی مسؤل کتابخانه سازمان درقرارگاه بدیع زادگان بود.

شهید ورداسبی فرازونشیبهای زیادی بدنبال ضربه اپورتونیستهای چپ نما به

 سازمان مجاهدین ،داشت ولی عشق زیادش به برادرمسعود،سرمایه دنیاوآخرتش

 بود،نام یکی از فررندانش رابخاطرعشق به برادرمسعود،مسعودگذاشت واسم

 دخترش رابه یادمجاهدمقدس گوهرادب آواز،گوهرگذاشت .

اباذرسرانجام به همراه یاران همرزمش درعملیات کبیرفروغ جاویدن به شهادت

 رسیدوهمسرش خواهر مجاهدفاطمه فرشچی نیز درعملیات فروغ جاویدان به

 شهادت رسید.


مجاهد قهرمان فاطمه فرشچی همسر وهمرزم ابوذر ورداسبی که در عملیات کبیر

 فروغ جاویدان بشهادت رسید


مجاهد دلیر فرشته فرشچی از افسران شهید ارتش آزادی در عملیات عقیدتی

 میهنی فروغ جاویدان


برادرمسعوددریکی ازنشست ها وقتی ازشهیدورداسبی صحبت می کردآه کشیدو....

نوشته ای ازهاشم کوچکسرائی  27خرداد1400

ابوذر ورداسبی دانشمند ومحقق مجاهداز جویبار قائم شهر مازندران


 تولد، کودکی و جوانی

ابوذر ورداسبی در منطقه جویبار قائمشهر در استان مازندران در سال 1328در خانواده‌یی تهیدست و زحمتکش متولد شد. پدرش سلمان ورداسبی، صاحب قهوه خانه‌ای کوچک بود و به علت طرفداری از مصدق فقید 2سال زندانی شده بود. پدر پیر ابوذر بعد از سرنگونی شاه هم یکبار دیگر توسط مأموران خمینی دستگیر می‌شود و بعد از مدتی از آزادی‌اش به‌دلیل خواندن نامه‌یی که رژیم در آن خبر جعلی اعدام ابوذر را وارد کرده بود، تا فشار بیشتری به خانواده او بیاورد، سکته کرده و چشم از دنیا می‌بندد.
ابوذر دوران کودکی را در محله باقرای مازندران در حالی‌که مجبور بود بدون کفش و با پای پیاده به مدرسه برود درس می‌خواند او تحصیلات دوره دبیرستان را در تهران ادامه داد.

ابوذر ورداسبی و انتخاب مبارزه

ابوذر ورداسبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 1346 زمانی که دانشجوی رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود آغاز کرد‌. شرکت در اغلب فعالیتهای سیاسی دانشگاه منجربه د‌ستگیریش در اردیبهشت 5013 و تحمل یک سال زندان گردید.

ابوذر ورداسبی آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران

ابوذر ورداسبی که در زندان با افکار و آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا شده بود پس از خروج از زندان به دفاع از خط مشی مبارزاتی و حمایت از آرمانهای مجاهدین گام برداشت. در همین رابطه در سال 1353 مجدداً دستگیر و زندانی شد. ابوذر این بار بهنگام دستگیری خودش را به زیر یک اتوبوس انداخت و به‌شدت مجروح شد و از همانجا تحت شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت که تا پایان عمر از آثار این شکنجه‌ها در دستها و پاهایش رنج می‌برد. پس از سپری کردن 3سال محکومیت و آزادی در سال 1356، ابوذر ورداسبی اندوخته‌های سیاسی، تاریخی و آموخته‌های سازمانی‌اش را به‌منظور بالا بردن آگاهیهای سیاسی جامعه به‌صورت کتابهای متعدد منتشر نمود. آثار او بیشتر تحقیقاتی بود حول تاریخ اسلام و جنبشهای ایرانی اسلامی.

ابوذر ورداسبی بعد از سرنگونی رژیم شاه و آغاز حاکمیت خمینی

ابوذر ورداسبی پس از سرنگونی رژیم شاه، چندی در کنار مجاهد شهید احمد طباطبایی، نخستین استاندار مازندران پس از قیام ضدسلطنتی، اقدامات ارزنده‌ای در کمک به کشاورزان ستمدیده شمال و احقاق حقوق آنان صورت داد و در سال 1359 به‌عنوان کاندیدای مجاهدین برای نمایندگی مجلس از قائمشهر وارد فعالیتهای انتخاباتی گردید. در این انتخابات مانند دیگر کاندیداهای مجاهدین، مردم رأی بسیاری به ابوذر دادند اما رژیم خمینی با تقلبات خود مانع ورود او به مجلس شد.
با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، ابوذر نیز در صفوف مجاهدین در مقابل رژیم خمینی ایستاد. ابوذر خود در آن زمان در مورد تحول درونیش صمیمانه می‌گفت:‌ «قبلاً‌با مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون با قلبم به آن عشق و علاقه دارم». به‌دنبال عزیمت رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی به جوار خاک میهن در بهار 1365، او نیز روانه پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد.
ابوذر ورداسبی بهنگام عملیات فروغ جاویدان مصرانه خواهان شرکت در عملیات شده بود. مجاهد شهید فاطمه فرشچیان همسر و همرزم ابوذر نیز در این عملیات بزرگ، به نبرد با نیروهای خمینی پرداخت و سرانجام به‌شهادت رسید.

ابوذر ورداسبی در صحنه وداع با مادرش:

در گزارشی از صحنه خداحافظی ابوذر و فاطمه فرشچیان، با مادر ابوذر چنین می‌خوانیم: «ابوذر مادرش را می‌بوسد و به او می‌گوید «این خواهران و برادران مجاهد همه بچه‌های تو هستند اینها می‌روند انتقام می‌گیرند تو دعا کن مسعود و مریم به ایران بروند.
مادر ورداسبی عکس فاطمه وابوذررا نشان میدهد
ابوذر سپس دست بچه‌هایش را می‌گیرد و به‌ دست مادر می‌دهد و می‌گوید این حنیف، جای پسرت ابوذر و این گوهر هم جای فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش می‌کنم که دست از سازمان بر نداری حنیف و گوهر را به تو سپردم و ترا به مسعود و مریم. در این‌جا فاطمه می‌گوید: مادر سر نماز ما را دعا کن و ناراحت نباش اگر ما شهید شدیم گریه نکن. خدا را شکر کن».

اسامی برخی  از این شهدای گرانقدر دیگر


دیار خشم شهیدان سرفراز قائم شهر، قائم شهر  قهرمان


مجاهد شهید سميه نقره خواجا

مجاهد شهید سمیه نقره خواجا از قائم شهر شهید فاز سیاسی که همراه فاطمه رحیمی توسط پاسداران بشهادت رسید 

مجاهد شهید (فاطمه )رويا رحيمي  از قائم شهر میلیشیای خونین بالی که همراه هم تیمش سمیه نفره خواجا در حال پخش نشریه از پشت با ژ۳ پاسداران خمینی برگبار بسته شده وشهید شدند


مجاهد شهید (فاطمه )رويا رحيمي

مجاهد شهید فاطمه (رویا) رحیمی متولد ۱۳۴۴ فرزند محمد قاسم واز میلیشای پر شور دانش آموزی شهر قهرمان پرور قائم شهر بود.

او یک خواهد معصوم وبسیار مهربان بود با هم تیم خودش سمیه نقره خواجا فعالیت میکرد.

این میلیشیای قهرمان از کودکی طعم فقر وفشار را چشیده بود ، پدرش محمد قاسم از کارمندان کارخانه گونی بافی قائم شهر بود پدر فاطمه فردی روشن وآگاه وضد سلطنت بود در کارخانه علیه کارفرمایان معترض بود ساواک او را خیلی تحت فشار قرار داده بود آنقدر که تحت فشارهای روحی وروانی مدتی از تعادل معمول خارج شده ونمیتوانست کار کند واز کارخانه اخراج شد.

 رویا (فاطمه) رحیمی ۱۶ ساله بود که در اول اردیبهشت سال ۶۰ در حالی که با هم تیمش سمیه نقره خواجا در حال توزیع وتبلیغ نشریه مجاهد بودند ،از پشت  با رگبار تفنگ ژ-۳ توسط پاسداران جنایتکار خمینی ، در خون خودشان غلطیدند وپیکرش بر روی زمین افتاد.


سمیه نقره خواجا وفاطمه رویا رحیمی در فاز سیاسی، هنگام کار تبلیغی توسط پاسداران

 برگبار بسته وشهید شدند

روز بعد مردم دلیر قائم شهر تشیع جنازه با شکوهی برکزار کردند ولی دژخیمان وپاسداران خمینی جلاد با انداختن نارنجک در میان تشیع کنندگان پیکر این کبوتران خونین بال ملیشا جمعیت رابه آتش وخون کشیدند که مجاهد شهید عباس فرمانبردار بشهادت رسید وتعدادی هم مجروح شدند .

بهمین خاطر در ۷ اردیبهشت ماه سال ۶۰ تظاهرات مادران در تهران براه افتاد که ۱۵۰۰۰۰نفر در آن شرکت داشتند پدر رویا رحیمی بعد از آن بطور علنی در هر کجا به افشاء ماهیت خمینی و جنایات پاسداران دست میزد البته این پدر دلیر هم براثر فشارهای دژخیمان خمینی دارفانی را پدا گفت ودر گذشت.

جنایات این رژیم در نسل کشی های بعدی خمینی تا قتل عام ۶۷ وتا امروز هم ادامه دارد وسمیه ورویا یک نمونه از سلحشوری ورزمندگی نسلی از خواهران میلیشیا در قائم شهر میباشد وهمین خونهای پاک بود که خمینی را از مشروعیت انداخت وخون ورنج همین نسل بود که مسیر جهانگشائی وجنگ طلبی خمینی را سد کردند وزهر را در مهران به حلقوم خمینی ریختند تا دق مرگ شود.یادشان گرامی وراه سرخشان پر رهرو باد    

بنر عکسهای شهیدان از جمله فاطمه (رویا) رحیمی در تظاهرات سوئد در هنگام برگزاری دادگاه دژخیم حمید نوری

شهیدان قائم شهر تعدادی از بستگان  مجاهد شهید سید عقیل میر محمدی که در محل تضاهرات در سوئد به نمایش گذاشته شد

مجاهد شهید سید عقیل میر محمدی

مجاهد شهید سمیه نقره خواجا از قائم شهر شهید فاز سیاسی

مجاهد شهید سیمین طهماسبی از قائم شهر

مجاهد شهید درویش علی قصابی از قائم شهر

مجاهد شهید درویشعلی قصابی که در فاز سیاسی با شقاوت چماقداران وقمه کش های حزب جمهوری (بهشتی ) وپاسداران خمینی جلاد در قائم شهر به شهادت رسید  وفرزندش که شهیدبعد از ۳۰ خرداد است در گرگان بشهادت رسید



مجاهد شهید محمد علی قصابی قادیکلاهی که در گرگان بشهادت رسید 



مجاهد شهید شهرام اسماعیلی که در فاز سیاسی بدست پاسداران جنایتکار ترور شد

مجاهدان شهید عین الله پور علی وشهرام از قائم شهر قهرمان که توسط

 پاسداران جنایت کار در فاز سیاسی ترور شدند

بنری که ترور مجاهدان قائم شهر عین الله پور علی را افشا میکند

مجاهد شهید عین الله پور علی شهید ترورهای فاز سیاسی از قائم شهر



مجاهد قهرمان حسینعلی حاجیان برنجستانی از قائم شهر ویکی از فرماندهان دلیر هنگ حنیف در تهران که جنگاوریها وفداکاریهایشان خمینی وپاسداران را زمین گیر وعاجز کرده بود

مجاهد شهید حسينعلي حاجيان برنجستانی

حسینعلی قهرمان متولد ۱۳۳۴ دانشجوی سال دومدانشکده حقوق وعلوم دانشگاه تهران واز فرزندان مردم مجاهد پرور قائم شهر میباشد .

حسینعلی در خانواده ای فقیر ودر روستائی در جنگل های قائم شهر بدنیا آمد .او پس از از اخذ دیپلم وطی دوره دیپلم وظیفه در تهران به کار مشغول شد وبا تلاش زیاد درکنکور دانشگاه تهران در رشته حقوق قبول شد.


مجاهد شهید حسينعلي حاجيان برنجستانی از قائم شهر

سال دوم دانشگاه بود که بطور حرفه ای به تشکیلات دانشجوئي تهران وصل شد وفعالیتهایش را هم شروع کرد.

برای ما که کوچکتر بودیم حسین برادر وانسانی مهربان ووالائی بود که مورد علاقه همه ما بود او دوست ویار تمام دوران زندگی عقیل میر محمدی بود وبا هم زندگی میکردند وآنها در کلیه تظاهرات وفعالیتهای سالهای ۵۶ در تهران شرکت فعال داشتند. حسین انسانی آزادیخواه ومعتقد به مبارزه ویک رزماور وفرمانده همه جانبه بود .

مجاهد شهید حسینعلی حاجیان برنجستانی در سال ۶۱ به بخش عملیاتی هنگ حنیف در تهران وصل شد ومدتی تحت مسئولیت مستقیم برادر مجاهد افشین فرجی بود.

در روزهای اول هفته اول آبان ۱۳۶۱ در حالیکه مسلح بود بدلیل نداشتن امکانات استقراری چند ساعتی اجبارا به خانه برادرش در پارکینگی در خیابان لاله زار تهران میرود از آنجا که این امکان لو رفته بود خانه تحت  کنترل ومحاصره پاسداران بود، پاسداران به خانه برادرش میریزند ، او دست به سلاح میبرد ولی بخاطر حفاظت از جان فرزندان وخانواده برادرش از سلاح استفاده نمیکند، حسین قهرمان را بلا فاصله به کمیته ای در لاله زار وبعد از آن به یک خانه امن میبرند وبشدت زیر شکنجه قرار میدهند واین شکنجه چند روز ادامه داشت .

حسین قهرمان که آنزمان حامل اطلاعات مستقیم وغیر مستقیم از سایر رزمندگان یگان رزمی اش بود هرگز لب نگشود وقلب مالامال از عشق وشورش به همرزمانش کانون حفظ اطلاعات شدوراز دارو وفا دار به عهدش باقی ماند .

مطابق پیگیریهای خانواده اش در همان زمان در هفته اول آبان حسینعلی حاجیان قهرمان زیر شکنجه  قرون وسطائی دژخیمان وپاسداران خمینی جلاد بشهادت رسید .

هرگز فراموش نمیکنم جمله طلائی حسینعلی قهرمان را که میگفت:

؛ برای ما فقط اینکه روزی نور آزادی خلق ایران بر مزارمان بتابد کافیست؛ .

او سمبل فرد بی چشمداشت در مباره بود ونوک ستون ونوک پیکان نبرد جانانه وخونین با خمینی وپاسداران در تهران بود ، آری او از فرماندهان یگانهای هنگ حنیف بود.

جای شما خالی نیست  ای جمله‌های همیشه آبی دریا    همهٴ اشگ‌هایم از آن شما!  تا این خاک، این خاک خونی، خونین است   قطره در دریا گم نخواهد بود   و ما در جستجوی شما  فراموش نخواهیم کرد چهره‌های قاتلان را....

یادش گرامی وراه سرخش با کانونهای قهرمان شورشی در تهران وقائم شهر ودیگر شهرهای شورشی ادامه دار وپر رهرو خواهد بود.

مجاهد قهرمان یار علی حاجیان برنجستانی برادر مجاهد شهید حسینعلی حاجیان برنجستانی از قائم شهر از واحدی قهرمان عملیاتی تهران که در یک جنگ گریز بی نظیر از غرب تا شرق تهران که تمامیت رژیم را عاجز کرده بود مورد اصابت قرار گرفت وبه شهادت شد

مجاهد شهید يارعلي حاجيان برنجستانی 

یار علی قهرمان متولد ۱۳۳۶از شهر قائم شهر بود او برادر کوچکتر مجاهد قهرمان حسینعلی حاجیان میباشد یارعلی دیپلمه ودر کارهای ساختمانی وآزاد بکار میپرداخت او در تمامی تظاهرات وفعالیتهای علیه شاه ودیکتاتوری سلطنتی شرکت فعال بود یار علی همچنین در دانشگاه تهران میز کتابهای سازمان را اداره میکرد.


مجاهد شهید يارعلي حاجيان برنجستانی از قائم شهر عضوهنگ حنیف در تهران

او همواره سرشار وباروحیه انقلابی ظاهر میشد یک بار او صدها نوار سرود آزادی را بین مردم توزیع کرده بود وهمزمان ضبط صوتی همراه داشت که با صدای بلند آنرا پخش میکرد وخودش نیز همراه با سرود زمزمه میکرد .

فراموش نمیکنم که در روزسیزده آبان ۵۷ وقتی در دانشکده به صحبتهای شهید عاشوری و...گوش دادیم خبر درگیری ۱۳ آبان جلوی دانشگاه را شنیدیم من وعلی وحسین وعقیل بلافاصله به آنجا رفتیم ودر ادامه جنگ وگریز های آنزمان شرکت کردیم خاطره ای که تا ابد در ذهن من زنده وپر افتخار است.

یار علی قهرمان در فاز سیاسی بعنوان هوادار فعال مجاهدین در افشای ارتجاع هار خمینی وپاسداران وآخونهای خمینی صفت شناخته شده بود بعدها که خمینی مجاهدین را در ۳۰ خرداد به رگبار بست وبین مرگ وذلت وتسلیم مختار کرد زندگی مخفی را برادی ادامه مبارزه برگزید وبعدها از طریق برادر مجاهدش حسینعلی حاجیان  در تهران به هنگ حنیف وصل شد.

او رزمنده ای دلیر وبی باک بود میگفت تا جان در بدن دارم برای رهائی خلقم زیر پرچم هیهات منا الذله امام حسین وآرم پر افتخار وخونین فام سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران به نبرد تمام عیار خواهم پرداخت .

یار علی قهرمان وهمرزمانش ، زمانی که گشتهای چند گانه ورنگارنگ سرکوب گر خمینی از جمله گشتهای مرئی ونامرئی وگشتی های سپاه ضد خلقی به شکار هدف دار یا راندم مجاهدین مشغول بودند به مقابله با آنها پرداختند وبه شکار گشتیهای جنایتکار سپاه ودادستانی و....مشغول شدند.

یکی از همرزمانش توصیف میکرد که یار علی علاوه بر کلت ونارنجک یک کلاش بدون قنداق نیز حمل میکرد .

تیمی که یار علی در آن بود به تیم جسور ودائم درتهاجم  معروف بود .

بارها شاهد بودندکه سپاه وگشت هاتی دیگیر قصد محاصره ودستگیری آنها را دارند آنها با تهاج از قبل طرح آنها را خنثی وآنها را با تهاجم حد اکثر از پا در میاوردند.

در سال ۶۱ یک بار به او گفته بودند تو وصیت نامه نداری بنویس وبگذار که ماندگار بماند .یار علی قهرمان با آن روحیه وعزم جزمش گفت : من تا حدا اقل ۵۰ پاسدار پدژخیم را به سزای اعمال جنایتکارانه شان نرسانم نمیمیرم وچنین خواهد شد ، عزم جزمی که شایسته قهرمانی چون یارعلی بود.

سر انجام در روز ۲۵ اردیبهشت ۶۱ تیم رزمی یار علی قهرمان بعد از یک عملیات موفق در خیابان آذربایجان تهران،به درگیری های بعد با گشتیهای جنایتکار منجر شد .


مجاهدان شهید علی حاجیان وحسینعلی حاجیان برنجستانی شهیدان سر فراز قائم شهر

تیم قهرمان یار علی که سه نفر بودند از غرب تا شرق وتا نارمک وبعد از آن تا نیروی هوائی وتا حوالی میدان شهدا (ژاله) تهران ۱۳ ماشین مصادره کردند وچندین مزدور وپاسدار جنایتکار را بهلاکت رساندند این خود یک رکوردی در جنگ وگریز آنهم در تهران بود.

این واحد دلیر وسر فراز که برای رهائی خلق وآرمان آزادی جانهایشان را بر طبق اخلاص نهاده بودند، نهایتا در منطقه نیروئی هوائی به محاصره چندین ماشین گشت سپاه وکمیته وشهربانی قرار گرفتند ودر یک نبرد خونین ونابرابر این واحد عملیاتی ۳نفره طی یک نبردی قهرمانانه بشهادت رسیدند آری سران بالای رژیم وسپاه کینه حیپانی ای به این قهرمانان داشت زیرا تمامی تهران ازغرب تهران آذربایجان تا خوش وحوالی میدان انقلاب تا خیابانهای اصلی وفرعی مرکزی تهران وتا اطراف میدان امام حسین بسمت جنوب وتا میدان ۱۷ شهریور واطراف نیروی هوائی و... را به میدان جنگ تبدیل کرده بودند وکل تهران را بهم ریخته بودند در تاکسی در اتوبوس وراه آهن تهران مردم از این نبرد دلاورانه صحبت میکردند وتقریبا اکثر مقامات رژیم حتی از دادستان تهران تا رئیس جمهور هم از این عملیات سخن گفتند تا بتوانند به نیروهای وارفته شان روحیه بدهند.

من ویار علی از کودکی با هم بزرگ شده بودیم وبسیار رفیق صمیمی بودیم .از شهادت او من وحسینعلی بسیار متاثیر شدیم وبا عزمی جزم تصمیم به ادامه مسیر با جنگ چند برابر شدیم .

یادم هست چند روز بعد از شهادتش حسینعلی حاجیان برادر بزرگتر یارعلی گفت : این روزها جائی ندارشتم که  بنشینم ودر سوگ یارعلی گریه کنم به او گفتم چرا گریه اوج افتخار وجنگاوری ورشادت به عهدش وفا کرد شهادت شیر آهن کوه مردهای مجاهدی چون یار علی ویارانش پرچم عزم واراده وجنگاوری وافتخار ما را بالا میبرد .

حسینعلی حاجیان برادر بزرگتر قهرمان شهید خلق همانجا بود که گفت راست میگوئی برای ما همینکه روزی بعد از آزادی خلق نوری از رهائی مردمان بر ما بتابد کافیست واضافه کردکه خوشحالیم وسرفراز که برادر مسعود از زیر حاکمیت خمینی خارج ودستشان به او نمیرسید واوست که سازمان را هدایت وبه اوج خواهد برد حتی اگر همه ما بشهادت برسیم الهم لک الحمد ولک الشکر  

آری اینان مصداق ستارگان تابنده ونورانی وراهنما کننده طارق میباشد شب کوب وظلمت سوز که نور امید به آینده ومقاومتهای باز هم بیشتری را رهنمود میشوندوبرای همین هم الگو وراهنما وجاودان شدند.یاد یارعلی قهرمان ودو یار وهم تیم قهرمانشان گرامی وراه سرخشان پر رهرو باد .

مختصری در باره زندگی پر بار مجاهد قهرمان مفید محمدی از فرزندان مردم دلیر قائم شهر

مجاهد شهید مفیدمحمدی کوچکسرائی از فرزندان دلیر مردم قائم شهر

مفید متولد ۱۳۳۵ از فرزندان مردم قهرمان قائم شهر که ساکن خیابان کوچکسرا واز برادران مجاهد پیشتاز در جریان قیام ضد سلطنتی از قائم شهر بود ، برادری بسیار پر شور ، قهرمان دوست داشتنی با روحیه ای سرشار وهمواره صمیمی با برادرانش وهمه مردم مجاهدی تمام عیار بود ومئولی دوست داشتنی بود.

در سال ۵۹ بود که ما یک تیم به ساری رفتیم که من وفرمانده قهرمان وشهید مردم قائم شهرحسن شکری ومجاهدین شهید حجت محسنی قهرمان وابوالحسن موسوی (دانشجو)که بعدها مفید محمدی هم به آنجا آمد مدتی مسئولم بود که در این ۴۰ سال هرگز عشق ومحبتی که از او در دل دارم فراموش نمیکنم .

مفید با اینکه مسئولی دلسوز ومتعهد بود ، رابطه ومناسباتی با همرزمانش بسیار انقلابی وپر محبت بود واین برایش اصالت داشت که برای دیگران مستمر بپردازد وهمین کار را میکرد. بعدها به آمل منتقل شد او فرمانده جنگل آمل بوده ودر همانجا در درگیریها به شهادت رسید.

لازم بیاد آوری است محمودقائم شهر مجاهد دلیر فرمانده محمود مهدوی بدلیل همین رابطه من واو از سال ۶۴ که انقلاب درونی مجاهدین (در فرانسه) شد اسم او را من گذاشت که بخشی از هویت من شد وهیچگاه تغییرش ندادم .

یادم هست که مجاهد حمید ربیع که در منطقه کلار در سال ۶۴ بود کاک سهراب شهید اسم او را هم مفید گذاشت ما با هم سر اسم مشترک به مزاح نکاتی میگفتم او مگفت من مفیدم منهم میگفتم مفید منم  آما وقتی حمید مجروح شده بود وبا آمبولانس داشتند او را میبردند از آمبولانس بالا رفتم وبه او گفتم که مفید واقعی تو هستی واو هم جوابم را بایک لبخند شیرین داد البته نمیدانستم این دیدار آخرما خواهد بود که حسرت دیدارش بدلم ماند.

مفید محمدی در سال ۵۹ مسئول نیروهای میلیشیا وسازماندهی آنها در ساری بود که البته بدلیل لو رفتگی وشناخته شدگی بعدها منتقل شد .

در آن زمان مسئول مفید ومسئول من مدتی برادر مجاهد جواد خراسان بود 

نویسنده مفید محمدی اسرف ۳

گزارش دیگری در رابطه با زندگی ورزم وشهادت مجاهدشهیدمفیدمحمدی :

مفیدبدلیل شرایط خانوادگی اش که مذهبی بودندوپدرش  یک کتابفروشی درخیابان تهران داشت که کتابهای خوب  آن دوره رامی فروخت ،ازابتدافردی سالم ودرجوانی فعال بود،مفیدمتولدکوچکسرای قائمشهربودودرقائمشهرباتاسیس جنبش ملی مجاهدین به مجاهدین پیوست .درفازنظامی مدتی به مشهدرفت و درمشهدبه مسؤلیت  خوددرپایگاههای مجاهدین ادامه دادوسپس درپائیز سال 1360به آمل اعزام شدوبه پایگاه ما درآمل آمدکه از انجا به جنگل اعزام بشود.مفیدبارفتن به جنگل ،فرمانده نیروی مجاهدین درجنگل آمل رابه عهده گرفت.درآنزمان برادرمجاهدمحمودمهدوی که فرمانده شهرهای مازندران وگرگان ونیزفرمانده جنگل بود،درجنگل به سرمی برد.

مفیدطبق برنامه وقرارقبلی برای ماموریتی ازجنگل به شهرآمده بودوازجریان ضربه درشهرخبرنداشت ،پاسداراان اورادرسرقرارش که درمیدان مرکزی  شهربودشناسایی کرده وبه اوحمله کردندکه درحمله ودرگیری ،مجاهدخلق مفیدمحمدی به شهادت رسید.یادش گرامی باد

مجاهد شهید سيدعقيل ميرمحمدي برنجستانكي


 

نام شهید:  سيدعقيل  فامیل شهید‌: ميرمحمدي برنجستانكي

نام پدر:  سید میران  جنسيت شهيد: مرد

تاهل: مجرد   محل تولد: قائمشهر

سال تولد وسن: ۳۳ساله   متولد ۱۳۳۴

تحصیلات: دانشجو سال دومرشته علومسیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران

 شغل: كارمند بانك

محل شهادت:  گوهر دشت کرج    تاریخ شهادت: پاییز ۶۷

نحوه شهادت:   حلق آویز


منابع:

سيد جعفرميرمحمدي،  برادرشهيد- سياوش مقيمي(شهيد) –حسین فارسی – مجيدصاحب جم ،...

اسناد:

نوار ویدئویی آینده  انقلاب که ابتدا محسن رضایی وبعد برادر مسعود سخنرانی داشتند  شهید سید عقیل حفاظت این صحنه بوده است

اعلانهاي بیرونی‌‌

·      کتاب انگليسي ۲۰هزار تاريخ سپتامبر2006: صفحه 308شماره 10177

·      کتاب قتل عام 5015نفره تاريخ سپتامبر2006:  صفحه 154شماره 2672

·      کتاب قتل عام 3210نفره تاريخ مرداد78: صفحه 156شماره 2845


مجاهد شهید عقیل میر محمدی از قائم شهر در متینگ آینده انقلاب

 

خلاصه اي از پرونده مجاهد  شهيد سید عقیل میر محمدی :

عقيل در يك خانواده كم در آمد ( كارگري ) متولد شد و از كودكي طعم فقر و مظالم اجتماعي راچشيده و در  دوره دبيرستان از طريق دوستانش به مطالعه كتب سياسي رو آورد .

عقيل در تظاهرات ضد سلطنتي فعالانه شركت داشت از آنجا كه از دانشجويان دانشكده علوم سياسي بود با انجمن دانشجويان و اتحاديه مشغول فعاليت شد وجز ء كادر اتحاديه شد در سال 58 درحاليكه ترمهاي سال اول حقوق را مي گذراند به عضويت انجمن دانشجويان مسلمان  دانشگاه تهران در آمد و بعد بطور حرفه اي به سازمان وصل شد .در تاريخ 10 اسفند 60 پاسداران به خانه اش ريختند و او  را با خود بردند

در ماههاي اول دستگيري طبق مشاهدات خانواده از شدت فشار و شكنجه يك چهره استخواني و لاغر پيدا كرده بود ولی فضاي او در ملاقات فضاي مقاومت بود . هيچ اطلاعاتي از او كه رد چند مجاهد را داشت لو نرفت شهيد سياوش مقيمی که آن زمان هم بندی بودند گفت: عقيل به اتفاق ديگر زندانيان تشكيلاتي در زندان داشتند و او مورد احترام ساير زندانيان بود و هميشه جز گروههاي زيرفشار و مقاوم بود عقیل را درقتل عام  اعدام كردند و فقط ساعت شكسته اورا به خانواده اودادند واینکه اجازه گرفتن مراسم ختم ندارند.

هم چنین دیگر شهدای فامیل  عبارتند از :


خانواده مفیدی ها وبستگان شهیدانی سرفراز از قائم شهر

دختردايي : فاطمه(رويا) رحيمي-دانش آموز16ساله  شهيد درشليك پاسداران به او بهمراه سميه نقره خواجا درفروش نشريه مجاهدارديبهشت 1360درقائمشهر/



پسرداييهاي مادر  :يارعلي حاجيان 24ساله كتابفروش  شهيد610225  دردرگيري مسلحانه دركوي 13آبان (نزديك ميدان شهدا)تهران . وي فرمانده يك تيم ويژه عملياتي  هنگ حنيف بود /

 حسينعلي حاجيان 26 ساله –دانشجوي رشته حقوق دانشگاه تهران –شهيدزيرشكنجه-در تهران- هفته اول آبان 1361 وي فرمانده خارج صحنه تيمهاي عملياتي هنگ حنيف بود .



 


مجاهد شهید جواد محمدی از فرماندهان دلیر میلیشیای قائم شهر

مجاهد قهرمان جواد محمدی از فرماندهان دلیر میلیشای مردمی مجاهد خلق از قائم شد بودیک باردر تابستان ۶۰ در ساری توسط دوپاسدار موتور سوار دستگیر شد .

مجاهد دلیر جواد محمدی در حین انتقال توسط دوپاسدار جنایتکار به مقر پاسداران سلاحش را کشید وپاسدار راننده موتور را بهلاکت رساند ونفر دوم را هم مجروح کرد وبا این عمل دلاورانه  فاتحانه از محل دور شد . این مجاهد قهرمان در یک درگیری نابرابربا دژخیمان جنایتکار خمینی جلاد در تبریزبه شهادت رسید او یکی از فرماندهان واحدهای عملیاتی بود.  

مجاهد شهید محمود قلي زاده

خانه آنها درچهارراه برادران بود كه درهمان سال 60 دستگير واعدام شد

مجاهد شهید مسعود فرمانبردار


جاودانه فروغ عملیات کبیر عقیدتی – میهنی  فروغ جاویدان 

مجاهد شهید فتحعلی سعادت نژاد از قائم شهر که قهرمانانه در یک موضع ایستاد وبا دلاوری وجنگاوری بی نظیر پاسداران را درو وبهلاکت رساند وبسیاری از هم رزمانش را از صحنه سالم خارج وخود قهرمانانه بشهادت رسید .


او از مسئولین شناخته شده وارزنده ستاد قائم شهر بود در ضمن در میان همه مسئولیتهائی که داشت مسئول چاپخانه اصلی مجاهدین در مازندران بود که در مجله لیلا آباد قائم شهر بود این چاپخانه کاملا مخفی بود .

مجاهد شهید فتحعلی قنبر نژادمسئول چاپخانه اصلی مجاهدین در مازندران بود

مجاهد دلیر فتحعلی سعادت نژاد با اکیپ ویژه اش هفته ای ۲۰هزار نسخه نشریه چاپ وآماده ارسال وتوزیع میکرد ،چاچخانه فوق در هفته های اول فاز نظامی شناسائی شد .

در بهار سال ۶۰ در قائم شهر بین ۱۰ تا ۱۲ هزار نشریه مجاهد توزیع میشد یعنی از ۶۰۰ هزار نشریه سراسری ۱۰تا ۱۲هزار در قائم شهر توزیع میشد این عدر را جعفر میر محمدی در دادگاه دژخیم حمید نوری به ثبت داده شده است .

 مجیدی که چاپخانه با اسم اوبود بلا فاصله همراه همسرش دستگیر وبلا فاصله به زیر شکنجه برده شدند وبعد هم اعدامشان کردند .

مجیدی خودش در آمل کفش فروشی داشت وشغلش را ول کرده بود وعملا با مجاهدین این چاپخانه را اداره ومیگرداند



مجاهد شهید قنبر علی سعادت نژاد از جاودانه فروغ از قائم شهر قهرمان

به یادبرادرشهیدمجاهدم منصورسعادت نژاد                                    

دوست وهمرزم مجاهدم منصورسعادت نژاداهل قائمشهروازجوانان پاک وصادق درزمان حاکمیت دیکتاتوری شاه بودکه بامجامع مذهبی آنزمان رابطه داشت .منصوراز همان دوران جوانی بدنبال درمان فقر ومحرومیت مردم بود وهیچگاه به دنبال زندگی عادی نرفت .

درجریان انقلاب ایدئولوژیک سال 1364به مثابه بالاترین برادرانقلاب کرده مسؤل نهادسازمان شد.مدتی مسؤلیت یکی ازپایگاههای مجاهدین درآلمان رابعهده داشت ،مدتی هم مسؤلیت پست وارتباطات سازمان رادرپایگاه معبودی پاریس بعهده داشت ،بااعزام به منطقه ازفرماندهان ارتش آزادیبخش بود.

منصورنسبت هیچوقت به جاذبه های زندگی دل نمی بست وهمواره درفکر پیش بردن مسؤلیتهایش درسازمان بود .مجاهدشهیدمنصوردرعملیان کبیرفروغ جاویدان به شهادت رسید.

برادرش بنام  فتحعلی سعادت نژادنیزدرعملیات کبیرفروغ جاویدان به شهادت رسید.

یادشان  گرامی باد

هاشم کوچکسرائی ۳آبان1397


مجاهد شهید خانعلی هاشم خیلی از قائم شهر

مجاهد شهید عیسی رزقاقی   از قائم شهرقهرمان

با یاد مجاهد شهید عیسی زرقانی

مجاهد شهید عیسی زرقانی

مجاهد شهید عیسی زرقانی

محل تولد: قائمشهر
شغل: کشاورز
سن: 21
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 5-5-1367
محل زندان: -

 

زندگینامه شهید


عیسی زرقانی 

تاریخ تولد‌: ۱۳۴۶

محل تولد‌: محمودآباد ـ قائمشهر

تحصیلات‌: راهنمایی

شغل: کشاورز

«بسم الله الرحمن الرحیم. فضل الله المجاهدین علی‌القاعدین اجرا عظیما. به‌نام خدا و به‌نام پیامبر رحمت و رهایی حضرت محمد‌(ص)،   به‌نام الگوی مجاهدین مولی‌الموحدین امیر مؤمنان حضرت علی(ع) و به‌نام سرور آزادگان و عشق و ایثار حضرت سیدالشهدا  مولا امام حسین‌(ع)،   به‌نام خلق قهرمان ایران و به‌نام مسعود و مریم راهبران عقیدتی مجاهدین خلق ایران و به یاد شهیدان آزادیخواه صدر اسلام، از حمزه تا حنیف و از حنیف تا موسی و از موسی تا آزادی مطلق…

این‌جانب عیسی زرقانی که در روز ۱۱آذر۶۶ به‌دست دلاوران ارتش آزادیبخش به اسارت درآمدم ، هم‌اکنون در اردوگاه مجاهدین می‌باشم.

با تاتوجه به برخورد مجاهدین از بدو اسارت تا این ساعت که این عرایض را خدمت شما معروض می‌دارم، به حقانیت سازمان و ارتش آزادیبخش پی برده و هم‌چنین چهره پلید خمینی برایم آشکار گشته است.

  از این‌رو خواستار آن می‌باشم که به ارتش آزادیبخش (بپیوندم) و امید است که مورد قبول واقع گردم…» تقاضانامه ـ‌ ۱۹اردیبهشت۶۷

سرباز آزاده عیسی زرقانی در کسوت رزمنده ارتش آزادی در عملیات فروغ جاویدان به مصاف مزدوران خمینی شتافت. دلاورانه جنگید و سرفرازانه به‌شهادت رسید و با نثار خون پاکش گواه عهد و پیمانش شد.

مجاهد شهید محمد رضا پورولی زارعی از قائم شهر


مجاهد شهید محمد رضا ذبیحی از قائم شهر

با یاد مجاهد شهید محمد رضا ذبیحی

مجاهد شهید محمدرضا ذبیحی

مجاهد شهید محمدرضا ذبیحی

محل تولد: آمل
شغل: تعمیرکار تلویزیون
سن: 29
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 5-5-1367
محل زندان:

 

زندگینامه شهید


محمدرضا ذبیحی

تاریخ تولد: 1338

محل تولد: آمل

تحصیلات: دیپلم

شغل  : تعمیرکار رادیو و تلویزیون

سابقه مبارزاتی: 9سال

زندانی سیاسی: 4سال

محمدرضا ذبیحی از سال58  همزمان با  مطالعه کتابها و نشریه‌های مجاهدین با سازمان آشنا شد.

از همان سال فعالانه به همکاری با تشکیلات مجاهدین در آمل پرداخت و  مدتی فرمانده تیم شناسایی و اطلاعات شد.

در سال60 به اتهام نفوذ در نهادهای رژیم دستگیر شد و 4سال در زندان و شکنجه‌گاه بود.   پس از رهایی از زندان درصدد وصل شدن به سازمان برآمد، در بهار سال66 به تشکیلات مجاهدین در خارج کشور وصل شد.

محمدرضا پس از برقراری ارتباط خود، درصدد وصل دیگر هواداران برآمد و با برخورداری از درایت و جسارت انقلابی، توانست گروهی از نیروهای سازمان را نیز به ارتش آزادیبخش برساند.

محمدرضا که از پاسداران جنایتکار خمینی کینه‌ها به دل داشت، در عملیات فروغ جاویدان با آنان چنگ در چنگ شد و شماری از آنها را از پای درآورد.

تا مغز استخوان از رژیم خمینی نفرت داشت و در فکر انتقام شهیدان قهرمان خلق بود، و  در مصاف با دژخیمان  بی‌محابا به آنان حمله می‌برد، و سرب مذاب خشم خلق را در قلب و مغز آنها خالی می‌کرد. ‌

در گرماگرم این نبردها محمدرضای قهرمان به‌شهادت رسید و خون پاکش را فدیه آزادی مردم ایران‌زمین کرد.

با یاد مجاهد شهید محمدحسن فرنام

مجاهد شهید محمد حسن فرنام

مجاهد شهید محمد حسن فرنام

محل تولد: قائمشهر
شغل: افسر پلیس
سن: 42
تحصیلات: -
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 5-5-1367
محل زندان: -

زندگینامه شهید


محمدحسن فرنام

تاریخ تولد: ۱۳۲۵
محل تولد: قائمشهر
تحصیلات: دانشجو
شغل: افسر شهربانی
سابقه مبارزاتی: ۱۰ سال

محمدحسن فرنام از چهره‌های محبوب مردم قائمشهر بود، او افسر شهربانی بود و در دوران انقلاب ضدسلطنتی با مجاهدین آشنا شد.

پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی برای خدمت به خلق به کمیته و سپاه قائمشهر رفت، اما پس از این‌که ماهیت پلید خمینی و اطرافیانش را در

دزدیدن انقلاب به‌چشم دید، به مجاهدین روی آورد و با سازمان ارتباط برقرار کرد.

با توجه به موقعیتی که داشت تلاش می‌کرد توطئه‌ها و اقدامهای سرکوبگرانه دشمن را به اطلاع سازمان برساند.

پس از ۳۰خرداد در تهران، با تهیه خانه و آپارتمان، اتومبیل، کمکهای مالی و دیگر امکانات، به مجاهدین یاری می‌رساند.

در سال۶۱ از ایران خارج شد و به فعالیت در بخشهای مختلف سازمان مشغول بود، پس از تأسیس ارتش آزادیبخش در صفوف پولادین آن به انجام

وظایف انقلابی خود پرداخت و در عملیات چلچراغ شرکت کرد.

آخرین رزم حماسی او در فروغ جاویدان بود که پس از سه روز رزم بی‌امان، در حالی‌که آخرین گلوله‌های خود را بر دژخیم ضدبشر فرو می‌بارید، مورد

اصابت گلوله دژخیمان قرار گرفت و به‌شهادت رسید.

سه مجاهد وسه برادر تنی از خانواده داربر

      به یادمجاهدشهیدحسن داربر(فرنام )

برادرمجاهدحسن داربرکه بعدانام خانوادگی اش رابه فرنام تغیرداده است ،متولدکوچکسرای قائمشهربود.پدرش مردی زحمتکش بودکه درشاهی درمرکزشهرقهوه خانه داشت .

حسن درسختی زندگی کردودرکارخانه نساجی مازندران شماره ۱استخدام شدوبعداپاسبان ونگهبان درب کارخانه شده بود،درحین کاربه تحصیل ادامه دادوبعداافسرشهربانی شاهی شد.

زندگی حسن ابتداعادی ومثل جوانان روز آنزمان بود ولی بتدریج اززندگی عادی کنده شدودرجریان قیام ضدسلطنتی وتصرف شهربانی وشهرداری واماکن مختلف شهرشاهی نقش داشت  وخوداوبعداز انقلاب رئیس شهربانی شاهی (ٍقائمشهر)شدوبه همکاری باسازمان ادامه دادوبعدازدستگیری ها وسرکوب رژیم ضدبشری آخوندها به همراه همسرش که خواهرمجاهدشهیداباذرورداسبی بود،درتهران مخفی شدوسپس به خارج اعزام شد.

حسن مدتی درکشورسوئد،سرپل ارتباطات باداخل کشوربودوبعدازانقلاب ایدئولوژیک به پایگاه سازمان درپاریس منتقل شدوبه مسؤلیت خوددربخش ارتش ادامه داد.

مجاهدشهیدحسن داربر درعملیات فروغ جاویدان به شهادت رسید.

برادی کوچکتراوراکه اسمش مختاربوددرنردیکی کارخانه برق ،بالاترازسه راه ملاوی بطوراتفاقی دیدم که ابتدابخاطرکلاهخودنشناختمش ولی اومراشناخت وباهم صحبت کردیم ،بعدازاین آخرین دیدار،دیگراوراندیدم وبعدافهمیدم که دردرگیری ها بامزدوران به شهادت رسید. یک برادردیگرکه بزرگترازمختابودبنام مهدی بودکه درسال ۱۳۶۰درماموریت های کردستان دردرگیری باپاسداران به شهادت رسید.

هرسه برادر،حسن ،مهدی،‌ومختاردرزندگی شان سختی زیادی کشیدند ولی باعشق به سازمان مجاهدین زندگی شان دگرگون شدوسرانجام رستگاه وجاویدشدند.

مجاهد شهید مختار داربر از قائم شهر

با یاد مجاهد شهید مختار داربر

مجاهد شهید مختار داربر(فرنام)

مجاهد شهید مختار داربر(فرنام)

محل تولد: قائمشهر
شغل:
سن: 31
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 5-5-1367
محل زندان: -

زندگینامه شهید


مختار داربر

تاریخ تولد: ۱۳۳۶

محل تولد: کوچک‌سرا ـ قائمشهر

تحصیلات: دیپلم

سابقه مبارزاتی: ۹سال

مختار داربر پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی به صفوف هواداران مجاهدین پیوست، او از زندگی نسبتاً مرفهی برخوردار بود، اما وجدان بیدار و انگیزه‌های انقلابیش مانع از آن می‌شد که تسلیم شرایط شود و در برابر جنایات رژیم خمینی سکوت کند.

او همواره به مبارزه می‌اندیشید و در پی این بود که خود را به سازمان وصل کند، در سال۶۶ خود را به یکی از کشورهای همجوار ایران رساند.

راههای گوناگونی از جمله رفتن به اروپا در‌پیش رویش قرار داشت، اما او مصمم به وصل ارتباط با سازمان بود و سرانجام موفق شد.

کینه مقدس انقلابیش علیه رژیم خمینی، انگیزه مبارزه و عشق به مردم تحت ستم و علاقه شگفت‌انگیز او به مسعود، چنان پتانسیل انقلابی در او به‌وجود آورده بود که موانع متعددی را توانست قاطعانه حل کند و به صفوف خط مقدم نبرد بپیوند.

او در مقابل پیشنهاد اطرافیانش ـ‌که به‌وی گفته بودند برای تهیه پول به ایران برگردد یا به اروپا برود‌ـ گفته بود، تصمیم خودم را گرفته‌ام و هرگز دست از تلاش برای وصل به‌سازمان بر‌نمی‌دارم.

سرانجام در آستانه عملیات فروغ جاویدان خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش رساند، در اولین و آخرین عملیات خود شرکت کرد و با نثار خون پاکش در حماسه کبیر میهنی و عقیدتی فروغ جاویدان، نامش را برای همیشه در دفتر مقاومت سرفراز ایران به‌ثبت رساند.

مجاهد شهید مهدی داربر از قائم شهر




مجاهد شهید محمد حسن فرنام از قائم شهر



مختار ومهدی ومحمد حسن سه برادر بودند که همه چیزشان را برای آزادی ورهائی والبته برای تحقق آرمانهای جامعه بی طبقه توحیدی فدا کردند محمد حسن بدلایلی فامیلی خودش را عوض کرد وفرنام گذاشت.

محمد حسن قهرمان افسر شهربانی بود واز همین زاویه هم چه در فاز سیاسی وچه در فاز نظامی برای تهیه استقرار وپایگاه های مجاهدین تضادهای زیادی حل وخدمات شایانی نمود

مجاهد شهید محمد حسن فرنام سرانجام بعد از ۷سال جنگاوری بی وقفه وبی چشم داشت در اوج صدق وفدا وپاکباختگی که از ویژیگی های مجاهد خلق است، به عهدش با خدا وخلق وفا کرد ودر عملیات عقیدتی میهنی فروغ جاویدان به کهکشان جاودانه فروغهای آزادی پیوست یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد

مجاهد شهید یحیی محمد پور قائم شهر

یحیی محمد پوراز افسران ارتش آزادیبخش واز اعضای گشت حفاظتی قرارگاه بدیع بود این مجاهد قهرمان در یک حمله تروریستی توسط مزدوران عراقی سپاه قدس در اتوبان نزدیک ابوغریبدر نقطه ایست صفر مورد شلیک قرار گرفت وبه شهادت رسید بهمراه او مجاهد دیگری از قائم شهر بنام نصرت باهو در همان درگیری بشهادت رسید این مجاهد قهرمان در زمان شاه مدتی برای آموزشهای نظامی به فلسطین رفته بود.

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

احمدرئوف بشری دوست قهرمانی که در نسل کشی وقتل عام ۶۷ خمینی علیه مجاهدین بدست پاسداران خمینی در انتقال از زندان ارومیه در تپه الیاس آباد سلاخی ومثله وقتل عام شد

  احمدرئوف بشری دوست قهرمانی که در نسل کشی وقتل عام ۶۷ بدست پاسداران خمینی در انتقال از زندان ارومیه در تپه الیاس آباد سلاخی ومثله وقتل عام ...