کتاب برخی ازشهیدان سر فراز مجاهد خلق از شهرستان بندرگز وحومه از استان گلستان قسمت اول -فهرست مطالب - لیست شهیدان براساس منطقه بندی - لیست واسامی ومشخصات شهیدان - مقدمه ومعرفی منوچهر متکی واحمد توکلی قاتلان مردم بندگز و...
جنگل
گز- بندرگز - استان گلستان ومزار شهیدان
شهرام بهزادی
کتاب شماری از شهیدان سرفراز مجاهد خلق در
بندرگز وحومه
فهرست مطالب:
الف-نقشه بندر گز گز شرقی وغربی واطراف
ب- آشنائی مختصر با منطقه وتعداد شهدای
هر منطقه
ج- افشای باندهای جنایت کار پاسداران حزب
جمهوری سیاه جامگان منوچهر متکی واحمد توکلی
د- اسامي شهدای مجاهد ( هواداران سازمان مجاهدين) در روستاي گز ۲۰ شهید
۱- رمضان متکی
۲-محمد رضا متکی
۳-حسینعلی ترابی
۴-محمد رضا ترابی
۵-علیمحمد ترابی
۶-سید حسین هاشمیان
۷-محمد آقا(سید محمد)هاشمیان)
۸-عیسی سقائی
۹-فیض الله اکبری
۱۰-جعفر کوهستانی
۱۱-علی جعفری
۱۲-علی حسین ترکمان غلامی
۱۳-عطاالله قره دشتی
۱۴-علی حسین طاهر دشتی
۱۵- واحد غریب دشتی
۱۶-پرویز کشیری
۱۷-اسماعیل شمالی
۱۸-سید محمد(آقا)میر غفوری
۱۹-قدرت الله مهاجر لیوانی
۲۰-حنیف امامی
ه- اسامي شهدای مجاهد ( هواداران سازمان مجاهدين) در
بندر گز ۱۵شهید
۱-حبیب ملک پور
۲-احمد رضا صابری
۳-میر نبی عابدینی
۴-شاهپورعطاریان
۵-علیرضاآهنگری
۶-غلامرضاآهنگر
۷-غلامرضا(رضا)شمالی
۸-مهری(مهرانگیز)علیان
۹-پروانه مقربیان
محمد کردرستمی
-بهزاد کردجزی
-فردوس سراج
-صمد سراج
-صالح خواجه
۱۵-بهنام(یوسف)مخدومی
و- اسامي شهدای مجاهد ( هواداران سازمان مجاهدين) در
روستاي نوکنده ۹شهید
۱-اسحاق ملاحی
۲- اکبر ملاحی
۳-کریم ملاحی
۴-اسدالله ملاحی
۵- علینقی جهانساهی
۶-رحمان جهانشاهی
۷- احمدکردنوکنده
۸-محمد تقی مازنی
۹-عیسی مازنی
ز- اسامي شهدای مجاهد ( هواداران سازمان مجاهدين) در
روستاي ولفراه ۲ شهید
۱- علی حسین بابائی
۲- سعادت خاری
ح-اسامي شهدای مجاهد ( هواداران سازمان مجاهدين) در
روستاي سوته ده ۱شهید
سعدالله حسینی
الف-نقشه بندر گز گز شرقی وغربی واطراف
ب- آشنائی مختصر با منطقه وتعداد شهدای
هر منطقه
۱-لیست شهیدان بندر گز
واطراف
لیست شهیدان گز از بندر گز گلستان۱
اسامي شهدا ي
منطقه بندرگز
( شهر بندرگز ، روستاي گز ، روستاي نوكنده ، روستاي سوته ده
،روستاي ولفراه ،روستاي جفا كنده ) :
تهیه و جمع آوری اطلاعات : از عبدالحميد امامي پیام ومحمد تقی
ریاحی وبرادران لیوانی و....
تاريخ : اواخر 1395 و تكميل آن در1-1-1397 ؛آخرین تغییرات
مکمل: 24 اردیبهشت 1400
تعداد شهدای کتاب حاضر : 47 نفر تدوین وتنظیم شهرام بهزادی
توضیحاتی در رابطه با منطقه بندر گز
دراين منطقه از سال
1360 حدود 50 مجاهد ، شهيد شده و
بدست پاسداران آدمكش اعدام شدند ،همه اين نفرات بجز يك نفر ، همه شان در حياط خانه
شان و يا بعضي در زمين هاي كشاورزي و یا دل جنگل و یا نزدیک ساحل دریا بخاك سپرده
شدند وفقط يك مجاهد در قبرستان عمومي آنهم در روستاي محل تولد ما يعني گز شرقی
بخاك سپرده شد كه اسمش مجاهد شهيد سعادت خاري از اهالی روستای ولفرا مي باشد ،
لازم به ذكر است كه اين برادرمان ، در يكي ازروز هاي تير ماه از تهران كه محل كارش
بوده براي ديدن خانواده اش آمده بود ، كه مواجه شد با درگيري سپاه با هواداران
مجاهدين ، در آنجا بدون اينكه او دخالتي در موضوع درگيري داشته باشد ، اما از
آنجايي كه او را بعنوان هوادار مجاهدين مي شناختند ، با تبر و داس که به سرش زده بودند بطرز فجيعي بشهادت
رساندند .
قبل از هر چیز برای اینکه ابعاد جنایت علیه
بشریت روشن شود واینکه صحبت یک یا ده و۱۰۰...اعدام نیست .
خمینی تصمیم گرفته بود که نسل مجاهدین را
پاکسازی وبا نسل کشی از دست آلترناتیوی که مسلمان فعال ونفوذ اجتماعی گسترده ای
بویژه در شمال کشور هم بدست آوردند راحت شود برای همین علاوه بر حزب جمهوری که حزب
رسمی چماقداری وسرکوب بود وعلاوه بر سپاه وبسیج ، باندهای جنایتکار ، فاسد وآدم کش
را فعال کرد ودست باز داد وسپاه هم تمام
قد پشت آنها بودکه این نسل کشی وپاکسازی عقیدتی را انجام دهد در این رابطه مجاهد
صدیق حمید اسدیان مطلبی تهیه کرده که یک کار دقیق وتحقیقاتی است وبه کتاب ما که
مربوط به شهیدان سرفراز بند گز میباشد ربط دارد در ابتدای این کتاب میاوریم.
افشای باندهای جنایت کار پاسداران حزب جمهوری
سیاه جامگان منوچهر متکی واحمد توکلی
گلستان
:
منوچهر متكي: شكنجهگري كه
تروريست و بعد وزير شد
مجاهد صدیق حمید اسدیان
منوچهر متكي وزير خارجه كابينه هزار تيران
است. او از لو رفته ترين چماقداران، شكنجهگران و تروريستهايي است كه ساليان
متمادي دست اندر كار قتل و جنايت بوده است.
قبل از اين كه به معرفي سوابق او بپردازيم
بهتر است او و مسئوليتهاي گذشتهاش را مختصري شرح دهيم.
منوچهر متكي متولد ۱۳۳۲، در بندر گز، است.
او از دانشجويان انجمن اسلامي بود كه در دانشگاه بنگلور هند در رشته علوم اجتماعي
درس ميخواند. با پيروزي انقلاب در سال۱۳۵۷ به ايران بازگشت و از نوچههاي احمد
توكلي (وزير كار و نماينده مجلس كه در ضديت با مجاهدين از همان آغاز شهره بود)
گرديد.
بنا به نوشته خودش در سال ۱۳۷۰ از دانشگاه تهران مدرك كارشناسي ارشد روابط بين الملل گرفت.
در سوابق شغلي او آمده است كه متكي وقتي به
ايران بازگشت ابتدا به معلمي پرداخت سپس نماينده مجلس شد و از آن جا به استخدام
وزارت امور خارجه درآمد. بعد سفير ايران در تركيه (۱۳۶۴تا۶۸) و در سالهاي بعد(۱۳۷۳)
سفير ايران در ژاپن شد.او در سالهاي در سال۱۳۶۸ مدير کل اروپا، معاون امور بين
الملل، معاون حقوقي کنسولي و امور مجلس بود.
اما اگر بخواهيم واقعيت مشاغل او را ذكر
كنيم خوب است به نشريه مجاهد (شماره۲۶۷ ـ ۲۴آبان۶۴) استناد كنيم. در اين شماره
نشريه ليستي حاوي نام ۳۷۷۱ تن از شكنجهگران و 576زندان از مجموعه زندانها و شكنجهگاههاي
رژيم منتشر شده است.
در رديف شماره ۳۱۲۲ اين ليست نام منوچهر
متكي آمده است. در آن ليست علاوه بر نماينده مجلس بودن اشاره شده كه وي پاسدار،
عضو جوخه اعدام و شكنجهگر از بندرگز بوده است.
منوچهر متکی رئیس باندسیاهه جامگان پاسدار،عضو جوخه
اعدام شکنجه گر بندر گز وگلستان
اما براي شناخت دقيقتر بهتر است به نامه
يكي از نزديكان او به نام «محمدحسين متكي» كه در نشريه مجاهد۷۶۳ (۱۵شهريور۸۴) به
چاپ رسيده، اشاره كنيم. نويسنده كه از بستگان متكي است و او را شخصاً ميشناسد
درباره او نوشته است: « من محمدحسين متكي رزمندة ارتش آزاديبخش ملي ايران هستم. از
آنجا كه قرار است منوچهر متكي جنايتكار وزيرخارجة كابينة احمدينژاد شود و از آنجا
كه اين مهرة پليد و جنايتكار نسبت خويشاوندي با من دارد، ميخواستم اطلاعاتي را در
اختيار هموطنان عزيز قرار دهم. البته من از مواردي كه قبلاً گفته شده و همه از
آنها خبر دارند، مانند نقش منوچهر متكي در تروريسم خارج كشوري صحبت نميكنم و
صرفاً از مواردي كه عمدتاً مربوط بهاولين سالهاي نشو و نماي اين گرگ درنده است و
شخصاً از آنها اطلاع دارم، حرف ميزنم.
منوچهر متکی از شدت کشتار وجنایت ارتقاء پیدا کرد وسفیر ووزیر شد
منوچهر متکی جنایتکاروشکنجه گرو قاتل
مجاهدین در بندرگز
منوچهر متكي متولد بندرگز در ۴۵كيلو متري شهرستان گرگان از استان گلستان است. او تا قبل ازانقلاب ۵۷ در هندوستان دانشجو بود و در مقطع انقلاب ضدسلطنتي بهايران آمد و تقريباً از همان ابتدا جذب دارودستههاي مرتجع شد. منوچهر متكي درفروردين سال ۵۸بهاتفاق آخوند اسماعيل جهانشاهي. هادي نبوي و عباس محمدي، حزب جمهوري اسلامي را در بندرگز تأسيس كردند. او در فاز سياسي سردمدار عناصر چماقدار واوباش حزب اللهي در بندرگز بود و بههمراه عباس محمدي كه فرمانده سپاه پاسداران بندرگز بود، درحمله وهجوم بههواداران مجاهدين و خانههاي آنها در بندرگز و بخشهاي تابعه نقش اصلي را داشت. منوچهر متكي همچنين با سخنرانيهايي كه در تجمعات بسيجيان و چماقداران در مساجد و در نماز جمعه بندرگز ميكرد، از عوامل اصلي تحريك و هدايت آنها بود. او در جريان بهاصطلاح انقلاب فرهنگي، در تصفيه و اخراج فرهنگيان و معلمين آگاه و هواداران مجاهدين در مدارس بندرگز و بخشهاي تابعه نقش تعيينكنندهاي داشت.
منوچهر متکی هم زمان نماینده حزب ونماینده امام جمعه فاسدونماینده احمد توکلی برای نسل کشی مجاهدین بود
منوچهر متكي درسال
۱۳۶۰ بهعنوان نمايندة امامجمعة فاسدالاخلاق و جاني بندرگز، آخوند اسدالله
رباني، از سال ۱۳۵۷ هجري شمسي از بدو پيروزي انقلاب ضد سلطنتی بفرمان
خمینی وبعد خامنه ای به مدت ۱۹ سال امام جمعه و نماينده خمینی جلاد وخامنه ای
جنایت کار (ولي فقيه) در اين شهرستان بود که بهاتفاق احمد توكلي ( داديار وقت و وزير
كارسابق) و يعقوب هاشمي يكي از فرماندهان سپاه پاسداران بهشهر جزء
نفرات ثابت هيأت محاكمهكنندة هواداران مجاهدين در شهرهاي بندرگز، گلوگاه، كردكوي
و بهشهر در دادگاه انقلاب بهشهر بود».
منوچهر متکی در کشتار نماینده اسدالله ربانی نماینده خمینی در بندرگز ونماینده سپاه واحمد توکلی بود
در
ادامه اين نامه افشاگرانه به برخي از جنايتهايي كه منوچهر متكي به صورت مستقيم دست
داشته است اشاره شده: «منوچهر متكي در شكنجه و اعدام تعدادي از مجاهدين بهطور
مستقيم شركت داشت. از جمله شخصاً مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را مورد بازجويي و
شكنجه قرار داد و در اعدام وي بههمراه پنج نفر ديگر از هواداران مجاهدين در يكي
از باغهاي اطراف بندرگز شركت داشت. اين جنايتكار بهاتفاق همدستانش جسد مجاهد شهيد
عليرضا آهنگري را بعد از اعدام پشت درِ خانة پدريش گذاشتند. وقتي پدر پير اين
مجاهد شهيد با جسد غرقه بهخون پسرش روبهرو شد سكته كرده وكمتراز دوماه بعد فوت
كرد.
- يك نمونة ديگر مربوط بهاواخر سال۱۳۶۰
بود كه منوچهر متكي شخصاً مجاهدشهيد حبيب ملكپور را كه معلم بود، مورد بازجويي
وشكنجه قرار داد. بعد از اينكه حبيب پيشنهاد همكاري با مزدوران رژيم را رد كرد،
منوچهر متكي گفت كه سزاي همكاري با منافقين اعدام است. سرانجام حبيب ملكپور را در
پشت يك مرغداري نزديك دريا در بندرگز همراه با تعدادي ديگر از هواداران مجاهدين
اعدام كردند .
- در يك مورد ديگر هنگامي كه خانوادة
مجاهد شهيد محمدرضا ترابي كه دانش آموزي ۱۶ساله بود از منوچهر متكي پرسيدند كه چرا
فرزندمان را آزاد نميكنيد؟ در جوابشان ميگويد: «پسرتان منافق است، من از او
خواستم توبهكند ولي او جواب داد امام (بخوانيد خميني دژخيم ) بايد توبهكند.
بنابراين حق اوست كه اعدام شود». بعداز چند روز محمد رضا ترابي ۱۶ساله را همراه
چند مجاهد ديگر اعدام كردند.
منوچهر متکی وهمدستان جنایتکارش امام جمعه اسدالله ربانی واحمد توکلی اجازه دفن شهیدان مجاهد، در مزارهای عمومی شهر را ندادند
- منوچهر متكي جنايتكار درسالهاي پس
از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، همراه با همكاران جنايتكارش دهها نفر را در محوطة سپاه پاسداران،
لب دريا، در جنگل، در زمينهاي كشاورزي و باغهاي اطراف شهرستان بندرگز اعدام كردند.
همچنين بايستي يادآوري كنم كه او يكي از كساني بود كه بعد از اعدام مجاهدين از
دفن پيكر اين شهدا در قبرستانهاي عمومي جلوگيري ميكرد. در نتيجه خانوادههاي شهدا
ناچار آنها را در باغچه خانة خودشان يا در باغ و جنگل دفن ميكردند. از جمله
مجاهدين شهيد نبي ميرعابديني، صمد سراج، فردوس سراج، غلامرضا آهنگري، حبيب ملك و
ساير شهدا كه بيش از ۹۵درصد شهداي مجاهد خلق در آن مناطق را تشكيل ميدهند، در
حياط منازل، در باغهاي اطراف و درجنگل دفن شدهاند.
- منوچهر متكي درموضع نمايندگي مجلس
با استفاده از تريبونهاي نمايش جمعه، مساجد و مراسم رسمي از كشتار هواداران
مجاهدين فعالانه و بهصورت علني دفاع ميكرد.
دراوائل سال ۱۳۶۱ منوچهر متكي بهاتفاق
عباس محمدي و يك آخوند از شهرستان كردكوي، گروهي بهنام سياه جامگان تأسيس كرده
بود. اين جنايتكاران لباس سياه ميپوشيدند و شبانه با چند خودرو براي ايجاد رعب و
وحشت و قتل و غارت بهخانههاي هواداران مجاهدين حمله ميكردند. آنها كار را بهجايي
رساندند كه بعداز مدتي، بهدليل اعتراضات مردم وشكايت بهدادستاني تهران، كار اين
گروه متوقف شد.
درسالهاي ۶۰ و ۶۱ منوچهر متكي جهت دستگيري
هواداران فعال وشناختهشدة مجاهدين در بندرگز تيمهاي شكار تشكيل داده بود. اين
تيمها درشهرهاي مختلف شمال مأموريت انجام ميدادند. محمد متكي (برادر منوچهر متكي
) هم در يكي از اين تيمها عضويت داشت».
هرچند محتويات اين نامه به اندازه كافي
گويا است تا وزير خارجه كابينة هزار تيران را بشناسيم اما بد نيست به يكي ديگر از
جنبه هاي اقدامات او، اين بار در خارج كشور، يعني اقدامات تروريستي متكي اشاره
كنيم.
متكي در سال۱۳۶۴ به عنوان سفير رژيم در
تركيه منصوب شد. ولي كار اصلي او پشتيباني ازتيمهاي ترور و ايجاد تسهيلات با پوشش
ديپلماتيك براي آنها بود. در آن ايام تيمهاي ترور رژيم در تركيه دست به ترور
تعدادي از مخالفان زدند. به چند نمونه از «تك زني»هاي آنان (اصطلاحي كه بين خودشان
رايج بوده است) اشاره ميكنيم:
ـ ۱۱خرداد۱۳۶۴ ترور سرهنگ بهروز شهورديلو
در استانبول
ـ ۲دي۱۳۶۴ ترور سرهنگ عزيز مرادي در
استانبول
ـ ۲ آبان ۱۳۶۵ ترور سرهنگ احمد حامد منفرد،
در آنكارا
ـ۱۰ آذر ۱۳۶۶ ترور جواد حائري يك مخالف
رژيم در منزلش در استانبول
ـ ۳ مرداد ۱۳۶۶ ترور محمد حسن منصوري و يكي
از دوستانش در استانبول
ـ شهريور۶۵حمله به كنيسة يهوديان در
استانبول
ـ قتل يك ديپلمات سعودي. روزنامه حريت چاپ
تركيه در ۶ خرداد ۱۳۶۸ گزارش داد يك گروه ۱۴ نفره هنگام نفوذ به خاك تركيه از ايران
براي انجام كار تروريستي دستگير شدند. رئيس اين گروه در قتل ديپلمات سعودي در
آنكارا دست داشت.
علاوه براين عده تعدادي از شهروندان تركيه
نيز قرباني «تك زني»هاي تيمهاي تروري شدند كه در پشت پرده همه شان متكي نقش اول را
داشت. از جمله آنان ميتوان ا ز افراد زير نامبرد:
ـ ۳۱ ژانوية۹۰ (۱۱بهمن۶۸): پرفسور معمر
آكسوي رئيس جمعيت حقوقدانان تركيه و وكيل سابق مجلس تركيه مورد اصابت گلوله قرار
گرفت.
ـ ۱۶ اسفند ۶۸: ترور چتين اِمَچ: روزنامهنگار
ترك
فلاحيان وزير اطلاعات رژيم در سال۷۱ در يك
مصاحبه تلويزيوني با صراحت گفته بود: « ما رد پای آنها (مخالفین رژیم) را در خارج
نیز تعقیب می کنیم. ما آنها را تحت نظر داریم و سال گذشته موفق شدیم که ضربه های
سنگینی به اعضای برجسته آنها بزنیم» اين حرف شامل عملكرد گذشتة رژيم نبود. بلكه در
سالهاي بعد از سفارت متكي نيز ادامه يافت. مثلا در ۱۴خرداد۷۱ علي اكبر قرباني از
اعضاي مجاهدين را در استانبول دزديده و بعد از شكنجه هاي وحشيانه به شهادت
رساندند.در ۷بهمن۱۳۷۱ يك روزنامه نگار ترك به نام اوگور مومجو، و در ۵ارديبهشت۱۳۷۲
يك روزنامه نگار ديگر به نام حكمت ستين ترور شدند. وزير داخله تركيه و همچنين پليس
اين كشور بر دست داشتن يك گروه حزب الله كه در ايران آموزش ديده بودند و يك شبكه
تروريستي رژيم در انجام اين ترورها تأكيد كردند.
منوچهر متكي در مدتي كه ظاهراً سفير بود در
كليه موارد تروريستي مسئوليت تهيه پاسپورت و ويزا و حل وفصل مسائل مربوط به تردد
تروريستها را به عهده داشت. او همچنين مراكز پوششي، از قبيل چلوكبابي و آرايشگاه و
دفتر فرهنگي براي استقرار تروريستها ايجاد ميكرد.
يك نمونه رسواكننده:
در آبان۱۳۶۷ تروريستهاي سفارت رژيم در
استانبول مجاهدي را ربودند و پس از شكنجه قصد انتقالش به ايران را داشتند. اين فرد
كه ابوالحسن مجتهدزاده نام داشت موفق شد با استفاده از يك موقعيت استثنايي از
چنگال تروريستها فرار كند. اين فرار پرده از چهره متكي و ساير ديپلمات تروريستهاي
سفارت آخوندي در استانبول برداشت. هنگامي كه پليس اتومبيل تروريستها را متوقف كرد(
در حالي كه مجتهدزاده را در صندوق عقبش مخفي كرده بودند) كار به تيراندازي كشيده
شد و نهايتاً پليس با زور صندوق عقب را باز كرد و ابوالحسن مجتهدزاده را كه سراسر
بدنش را با چسب ضدآب بسته بودند، پيدا كرد.
مجتهدزاده در مصاحبه هاي متعددي شركت كرد و
به طور مفصل داستان آن چه را متكي و بقيه تروريستها برسرش آورده بودند توضيح داد.
روزنامه هاي تركيه نيز گزارشهاي مشروحي در اين مورد منتشر كردند. مثلاً روزنامه
ترجمان در گزارشي به نام «گزارش ترور، ستاد فرماندهي ناتو در تركيه زنگها را به
صدا در آورد» نوشت: توجهات به ايران در گزارش ستاد فرماندهي ناتو. در دو سال اخير
اقدامات تروريستي بين المللي رژيم تهران نسبت به قبل افزايش يافته است. بمبهاي
ساعتي
سؤال روز در آنكارا: متكي از تركيه ميرود
يا نه؟»
مجتهدزاده در اول اسفند۸۴ در پارلمان اروپا
شركت كرد و مقداري درباره دزديده شدن خودش توضيح داد. او گفت: « من در اكتبر ۱۹۸۸
در تردد به محل كارم سوار ماشين بودم كه ۴ خودروي رژيم با ايجاد يك تصادف ساختگي
جلوي مرا گرفتند و مرا ربودند. آنها مرا به زور در پشت يك ماشين انداختند و به يك
خانه امن بردند. در آنجا با چسب نواري سراسر بدن مرا بستند و شروع به شكنجه كردند.
به اين شكنجه به اصطلاح فوتبال ميگفتند. بعد از چند روز مرا به كنسولگري رژيم در
استانبول بردند و در يك قفس آهني كمتر از يك متر مربع حبس كردند. در آنجا شكنجه من
ادامه داشت و در يكي از همين روزها بود كه من منوچهر متكي سفير وقت رژيم در تركيه
را ديدم كه به من گفت ميخواهي همسر و پسر كوچكت را كه در آن يكي اتاق زنداني
هستند، بياوريم تا ببيني؟ متكي ادامه داد كه امروز عمرت تمام است. متكي را ساير
مزدوران رژيم حاجي آقا صدا ميكردند».
منوچهر متکی رئیس باند سیاه جامگان ،پاسدار،عضو جوخه اعدام وشکنجه گر بندر گز
وغرب مازندران
منوچهر متکی رئیس باند سیاه جامگان وشکنجه گر وقاتل مجاهدین دربندر گز وغرب مازندران
منوچهرمتکی اول یک دانشجوی از هند برگشته بود بعد
بزور وارد شغل معلمی شد بعد حزب جمهوری یعنی حزب بهشتی یعنی حزب چماقدران را راه
انداخت بعد شکنجه گر وبازو شد و....رفت بالا چون خمینی هم همینها را میخواست که
شکنجه کنند ودست وپا ببرند وخون بریزند.
اگر
بخواهيم واقعيت مشاغل او را ذكر كنيم خوب است به نشريه مجاهد (شماره۲۶۷ ـ ۲۴آبان۶۴)
استناد كنيم.
در
اين شماره نشريه ليستي حاوي نام ۳۷۷۱ تن از شكنجهگران و ۵۷۶زندان از مجموعه
زندانها و شكنجهگاههاي رژيم منتشر شده است.در رديف شماره ۳۱۲۲ اين
ليست نام منوچهر متكي آمده است. در آن ليست علاوه بر نماينده مجلس بودن اشاره شده
كه وي پاسدار، عضو جوخه اعدام و شكنجهگر از بندرگز بوده است.
احمد توکلی یا ایرج باجو که دادیار دادستانی ضد خلقی بهشهر بود شخصا زندان وجوخه مرگ هم داشت گزارش یک شاهد از زندان عباس آباد بهشهر
مشاهده مستقیم
اعدام دو گروه 4 نفره مجاهدين در زندان عباس آباد بهشهر در تير ماه سال 60:
مجاهد خلق عبدالحمید امامی از زندانیان عباس آباد بهشهر
درتير ماه سال ۱۳۶۰ كه من با شهيد فيضل الله اکبری در
زندان عباس آباد بهشهر زنداني بوديم در
اتاقي بوديم كه تعدادمان 6 نفر بوده ، كه
از اين ۶ نفر ، ۳ نفرشان از بچه هاي هوادار سازمان مجاهدين از شهر بندرگز بودند و
3 نفرمان از بچه هاي هوادار سازمان مجاهدين از روستاي گز بوديم ، ضمنآ هر ۶ نفرمان
تقريبآ در يكي دو سه روز فاصله از هم دستگير شده بوديم. اين صحنه اعدام بچه هاي
مجاهد را كه مي خواهم براي شما و بينندگان
تعريف كنم مربوط به زمان ماه رمضان
سال ۶۰ و دقيقآ سحر گاه ۱۸ تير و ۲۱ تير بوده ، موضوع
به اين شكل بود كه ما براي سحري بلندشديم و سحري را خورديم ، همه بچه ها بعد از
خواندن نماز صبح طبق معمول هر روزه خوابيدند ، من هميشه بعد از خوردن هر وعده
غدايي بدليل مشكل ناراحتي معده نيم ساعت
تا 45 دقيقه در اتاق قدم مي زدم ، بعد از سحري روز۱۸ تير من در حال قدم زدن بودم
كه ناگهان از پشت پنجره صداي ماشين را شنيدم كه به سمت ساختمان زندان نزديك مي شد
فورآ و بسرعت رفتم سمت پنجره ، بيرون و مسير راه منتهي به زندان را نگاه كردم و
ديدم چند تا ماشين پشت سرهم به سمت ما مي آيند ،من در لحظه گفتم بچه ها بلند شويد
يك خبري است .همه بچه ها بلند شده و ما مسير خودروها را دنبال كرديم كه 4 ماشين
بوده كه در فاصله حدود ۱۰۰ نا ۱۵۰ متري ساختمان زندان پارك كرده بودند ، موقعيت
زندان طوري بوده كه يك ساختمان ال شكل كه يك محدوه حياط در اطرافش داشت محيط و
احاطه شده در دل جنگل بود ، يعني دور تا دور ساختمان از جنگل انبوه پوشيده بود و
ضمنآ فاصله اش از جاده اصلي و شهر بهشهر حدود ۱۰ كيلو متر بود.
موقعیت زندان عباس آباد که گاو داری فرح زن شاه بود ومجاهدین را در آنجا شکنجه واعدام میکردند
وقتي كه ما صحنه را
اينطوري ديديم ، من به بچه ها گفتم كه همه
پتو ها و كتاب ها را جمع كنيد ، وبا اين ها
يك بلندي درست كرديم تا بتوانيم بيرون اتاق و محوطه زندان را ببينيم ، ما
از طريق پنجره بيرون را نگاه مي كرديم ، صحنه به اين صورت بود ، ۴ نفر از بچه ها
را از داخل ماشين استيشن در حالي كه چشمانشان بسته بود و دستانشان هم از پشت بسته
بود بيرون آوردند ، بچه ها را روي زمين نشاندن و جنايتكاران پاسدار و شخص خوشخوي ديو سيرت هم كه باصطلاح
دادستان بوده جزء همين اكيپ بود و حضور داشت ودپر بچه های ما حلقه زده بودند، بعد از دقايقي
ديديم كه اين جنايتكاران بلند شده و دست بچه ها را گرفته و بلندشان كردند و بچه ها
را بشكل صف بخط كرده و 4 نفر از پاسداران آدمكش هم روبروي بچه ها ايستادند و
سلاحشان را به سمت بچه ها نشانه گرفتند ،
ناگهان صداي رگبار مسلسل بگوش ما رسيد و ديديم كه بچه ها بر زمين افتادند( من
دقيقآ صحنه در حال به زمين افتادن بچه ها را با چشم خودم ديدم) ،سحر گاه ۲۱ تير هم
درست همين صحنه درهمين نقطه تكرار شد .از آن سال تا به الآن من هر سال در سحر گاه ۱۸
و ۲۱ تير به ياد آن قهرمانان بيدارمي شوم و بيدار مي مانم و با آنان تجديد عهد و
پيمان مي كنم ، در همين دوره از زندان كه من با فيضل الله شهيد هم اتاق بوديم ، يك
مهندسي بوده كه در اتاق بقلي ما زنداني بود، من دريكي از شب ها صداي باز شدن درب
اتاق بقلي را شنيدم ، من بيدار بودم و مشكوك و بعد از مدتي صداي شليك را شنيدم ،
صبح كه شد من با كوبيدن مشت به ديوار نفر اتاق بقلي را به سر پنجره شان آورده و از
او موضوع شب گذشته را پرسيدم كه در جوابم گفت مهندس را بردند و تير بارانش كردند .
فیض الله اکبری ،مجاهد قهرمان از سربداران قتل عامی است که خمینی جلاد ضد بشر فتوای آنرا برای نسل کشی مجاهدین داده است
مجاهد سر موضع وسربدار قتل عام خمینی ساخته ۶۷ که جنایت علیه بشریت است از بندرگز
نام : فیض الله نام خانوادگی : اکبری سال تولد ۱۳۳۶
سال شهادت : تابستان ۶۷ سن: ۳۱سال
محل شهادت گرگان
فیض الله قهرمان در
پیامی گفته بود مگر هیولای خونریز خمینی را جز با مشی امام حسین ووفا داری وفدای
حد اکثر میشد خار وزبون کرد سازمان ما وما میلیشاهای نسل انقلاب آرمانی جز جامعه
بی طبقه توحیدی نداریم که ازبرادر مجاهد مسعود رجوی آموختیم مگر ما هم مثل بقیه
میخواهیم نسل نفرین شده باشیم هرگز وهیهات منا الذله ما با آرمانهای دفاع از خلق
وآرمانهای آزادی برادر مسعود پیمان بستیم من چون مجاهدم از نام واز راه مجاهد دفاع
خواهم کرد آری اووفا دار وسرفراز در مقابل
هیئت مرگ ایستاد وجاودانه شد
یادش گرامی وراه سرخش
پر رهرو باد
مجاهد شهید فیض الله اکبری شهید قتل عام جنایتکارانه
خمینی در سال ۶۷
زندگی منوچهر
متکی از زبان یک شاهد
من نویسنده این
یادداشت با منوچهر متکی باهم فامیل بودیم او دریک خانواده نسبتا فقیر بزرگ شده
دوسال ازمن بزرگتر بود باهم در دبیرستان شاهپور بندرگز درس میخواندیم مادرش ملا
بود پدرش یک دکان سبزی فروشی بسیار فقیرانه دربندرگز داشت کار میکرد من یک سالی
تنگاتنگ با او درخانه شان مستاجر بودم ازنزیک شاهد زندگی بسیار تهیدستی که داشتند
بودم او دردبیرستان تقریبا هرسال شاگرد ممتازبود وبچه مذهبی بود با خانواداه آخوند
شهر وپسرش بنام نبوی رفت وآمد داشتند بعد ازمدتی من برای کاربه تهران رفتم سال
۱۳۴۹ اورا دیگر نمی دیدم تا اینکه دربهمن سال۱۳۵۶به شهرمان منتقل شدم ودرآذر ۱۳۵۷
فکرکنم ۵ آذر بود شبانه یک تظاهرات برعلیه شاه دربندرگز راه انداخته بودیم که
ازمسجد بالا نزدیک پمپ بنزین شهر بود راه انداختیم حدود ۴۰نفربودیم آن شب تا آنجا
که میدانم ازبهشهر یک یکان ژاندرم به بندرگز اعزام شدند که درابتدا حرکت به سمت
داخل شهر این ژندارمها ازپشت ما می آمدند ما شعارمیدادیم که درورودی یا مدخل شهر
که باید ازریل راه آهن عبور میکردیم وارد شهرشویم منوچهر متکی گفت که ازروی راه
آهن به سمت ایستگاه راه آهن برویم من باو گفتم اشتباه است برویم توی شهر مردم به
ما می پیوندند هرچه اصرارکردم قبول نکرد همینکه آخرین تیربرق بعدازراه اهن ردشدیم
به صورت گازانبری این ژندارمها به ما حمله کردند تعدادی دستگیر شدند . (جالب
اینجاست بعد از اینکه خمینی قدرت را قبضه کرد منوچهر متکی توسط احمد توکلی وحزب چماقداران
ونماینده فاسد خمینی در بندر گز وسپاه بندرگز تشکیل باند داد وقدرت گرفت وتعدادی
از همین مبارزان زمان شاه را دستگیر واعدام کرد مثلا مجاهدشهید نقی جهانشاهی یا یک
نفربود بنام کردرستمی که یکی ازبازیکنان بنام درفوتبال شهر بود اورا هم اعدام
کردند) همان شب بعد ازپراکندگی مجددا وارد شهر شدیم روبروی مسجد شهر شعار شاه تو
را می کشیم می دادیم تعدادمان حدودآ زیر ۲۰ نفر بودیم که آخوند شهر که ازدوستان
منوچهر متکی بود وارد شد گفت ای جوانها اگر هوسه همین یکی بسه ،کافیه بروید خانه
هایتان . ازفردای آنروز منوچهر متکی فرصت طلب ترسید ورفت هندوستان برای ادامه
تحصیلاتش تا اینکه پیروزی انقلاب از هند برگشته دربندرگزیک دفترکوچک سرچهارراه
نرسیده به سپاه حزب جمهوری راه اندازی کرد با عباس محمد ی فرمانده سپا ه باهم
تنگاتنگ کارمیکردند ازعباس محمد ی وهراتی یکی ازچماقداران وآخوند محله وامام
جمعه بندرگز بنام ربانی کارشان را برعلیه سازمان مجاهدین همآهنگ میکردند.
منوچهر متکی در کشتار نماینده اسدالله ربانی نماینده خمینی در بندرگز ونماینده سپاه واحمد توکلی بود
فرمانده این باند منوچهر متکی بود ولی او از
توکلی خط میگرفت وربانی هم از آنها حمایت میکرد منوچهر متکی جنایتکار به من گفته
ازطرف اداره گفتند که برا ی جهاد سازندگی یک نفرمیخواهند تو برو جهاد ومسئولیتش با
تو من رفتم مسئول مالی جهاد شدم.
منوچهر متکی وباندش
با آخوندی بنام جمالی سرجاده سازی روستای لیوان کلی هزینه سازی کرده بودند من جلوی
آنها ایستادم کاربه فرمانداری گرگان کشیده شد ته خط با توطئه دنبال برکنار کردنم
بودند درزمانی که جهاد بودم سه نفر بودیم
الان حضور ذهن ندارم یک نفرفامیلی کردی داشت هرسه نفرمان ضد رژیم بودیم شب قبلش به
کتابخانه مجاهدین دربندرگز حمله کردند به آتش کشیدند من طی یک بیانه ای ازطرف جهاد
سازندگی این حمله را محکوم کرده بیانه را چاپ کرده به سه نفر اربچه مدرسها دادم و
صبح زود درسراسر شهر بندرگز پخش کردیم
سپاه که فرمانده جنایتکارش عباس محمدی بود ورفیق منوچهر متکی بود، مرا
خواست رفتم درمحل سپاه یواش یواش دورم را گرفتند فاصله سپاه تا محل جهاد حدودا ۱۰۰
متر می شد فرمانده سپاه عباس محمدی جنایتکار گفت چرا شما محکوم کردید توده مردم این
کار را کردند .
گفتم امام گفت شما
مخالف کتاب هستید نخرید ونخوانید کاری نداشته باشید اونها هم تاکید داشتند حرکت
توده بود شما کارتان اشکال داشت تا اینکه
امام جمعه شهر ربانی ما هرسه نفر را خواست حدودا ساعت ۱۵۰۰ بعدازظهر بود یکی
ازهمکاران گفت رفتیم نزد ربانی بگوییم حاج آقا ناهارنخوردیم همیظورهم شد سفره
انداختند شروع به خوردن غذا بودیم ربانی شروع کرد خطاب به ما که این کارتان اشتباه
بود من می توانم هرسه نفرشماها را بگویم ببرند دستگیر کنند چندی قبل هم مجاهد شهید
غلامرضا آهنگری یک اطلاعیه سازمان را به درب ورودی مسجد زده بود ودیده شد ربانی هم
درصحنه بود به غلامرضا یک سیلی محکم زد وقتی که گفت که می توانم دستور دستگیری شما
ها را بدهم گفتم حاج آقا شما که درمقابل چسباندن یک اطلاعیه توا ن برخوردتان با
سیلی هست عجیب نیست این کار را بکنید سرهمان سفره به من حمله کرده هولم داده
دادوبیداد راه انداخته بود درادامه ما را ازجهاد کنار گذاشتند هرچه گفتند که
اعلامیه را توزیع کردیدم پس بگیرید این کا ررانکردیم پشت تمام اینها خود منوچهرمتکی
بود
درانتخابات دوراول
مجلس کاندید سازمان با منوچهردررقابت بودند
برای رای گیری آن روز
جهت نفرات مسول حوزه ومعاون وناظر وبازرس درمسجد مردم جمع شدند همه به مجاهدین رای
دادند منهم به عنوان مسئول حوزه انتخاب شدم درصحنه توی مسجد دیدم فضای درگیری وبه
هم زدن انتخابات فردا ازطرف فالانژها ست بلا فاصله رفتم پشت بلندگو گفتم علی رغم
اینکه درانتخابات نفرات صندوق شما رای نیاوردند من به عنوان مسول حوزه سمت معاونت
حوزه را به آقای افشار میدهم مسله تمام شد تنش خوابید افشار خودش ودودخترش و پسرش
فالانژ مزدور بودند ویک دختر وپسرش عضوسپاه بودند روزانتخابات ازفرمانداری
وبخشداری سه نفر پاسدار با لباس وسلاح برای کنترل به اصطلاح صندوق آمدند به من که
مسئول حوزه بودم تحویل دادند هرسه نفر ازهمکلاسیهای من دردبیرستان شاهپوربندرگز
بودند هرسه نفر رامی شناختم آنها را سازماندهی کردم این سه نفر رحیم بای وصباعیان
و جمالی بودند رحیم که سرشان بود او را کنا ر کشیدم داداش او درهمان دوسه ماه قبل
توی تصادف کشته شده بود هم کلاسی ما بود ابتدا به او تسلیت گفتم واظهار همدردی
کردم رحیم یک تیپ داش مشدی بقول معرون چاکرتم چاکرتم بود به او گفتم رحیم حواست را
جمع میکنی نمی خواهم اینجا اتفاقی بیافتد روی تو خیلی حساب میکنم گفت چاکرتم خیالت
راحت باشد گفتم تو توی داخل مسجد محدود صندوق باش کنترل کن گفت ای به چشم صباغیان
را هم درورودی مسجد گذاشتم طرح منوچهر متکی این بود که انتخابات را به هم بزنند یک
خودرو پرفالانژ ازبهشر آوردند خلاصه همه چیز را به هم بزنند قابل توجه بازرس اصلی
که انتخاب شده بود احمد تمسکنی بود که افشار دادمادش بود رای گیری شروع شده
منوچهرمتکی تمام خانواده شان را آورد ند توی حوزه ما رای دادند که به قول خودشان
کاندید سازمان را شکست بدهند اصلا ربطی به این حوزه نداشتند احتمال مجددا رفتند
توی حوزه خودشان رای دادند درهمین حین بود دختر افشار آمد رای بدهد فاطمه بود آمد
با پرت کردن خودکار وکاغذ رای گیری وداد بیداد کردن این چه رای گیری وصندوق را هل
دادند رحیم بای او را نمی شناخت که دختر همین معاونه هست افشار برگشت به این دختره
گفت آبجی توی کدوم تویله بزرگ شدی خودتو جمع کن گمشو درادامه این زنه را بیرون
بردند برای نفرات که سواد نداشتند دومیزجدا برای دو کاندید گذاشیتم که هرکس خواست
به همان نماینده رای بدهد یک خانمی که هوادار قبلا بود حواس پرتی داشت بیرون ازبچه
ها سوال میکند که به کی رای بدهم اسمش چیه وارد محل میزشد که بگه به کی رای میدهد
یادش رفت سوال کرد یک نفر اسم کاندید سازمان را گفت، افشار افسار پاره کرد گفت
تعطیل ،صندوق را بردارید این آقا کد داده داد وبیداد بکش بکش شروع شدتمام ط ب این
بود که صندوق را به هم بزنند ازطرفی هم فالانژهای وارداتی ازبشهر هم بیرون مسجد
داد وبیداد میکردند من هم بچه ها را به آرامش دعوت میکردم کنترل ازدست نرود مرزسرخ
این بود انتخابات به هم نخورد صندوق چیزیش نشود اینها رفتند شکایت کردند یک هیئت
ازبخشدار نماینده فرماندار ودونفر پاسدار وارد حوزه ما شدند که موضوع را برسی کنند
جهت یا دآوری قبلا من که درجهاد بودم چندبار با بخشدار صبحت کرده بودم قبولم داشت
تا اینکه این ترکیت داخل مسجد شدند بخشدار تا مرا دید ازدور اسمم را گفت با صدای
بلند گفت ای بابا این آقای فلانی اینجاست خیالمان راحته برگردید اصلا نه سوالی نه
جوابی هیئت را برگرداند اینجا توطئه شان نگرفت تصیم گرفتند صندوق را زمان انتقال بدزدند
صندوق را گرفتند گز دو جاده برای ورود به بندرگز داشت یکی پشت مسجد مستقیم می رفت
به بندرگز که تمامی تردد این محله ازهمین راه بود من دوخودرو برای انتقال صندوق
درنظر گرفتم یک اکیپ را ازجاده عام دومی را ازجاده وسط روستا صندوق را درخودرو
جاده وسط روستا فرستادم درابتدا ی جاده به سمت گرگان میرود جاده را بستند جلوی
خودرو ما را گرفتند بچه ها را پیاده کردند گفتند صندوق را بدهید ما گفتیم صندوق
نداریم آنها فهمیدند کلک خوردند تا بجنبند کار تمام شد صندوق به مقصد رسیده بود
این تلاشها برنامه ریزیها با منوچهر وعباس محمدی بود نوشته ای از :
مجاهد خلق
علی امامی
روستای گز،
نمونه بارز یک نسلکشی شقاوتآمیز
سی هزار گل سرخ
ایران تیرباران, روستای گز, قتلعام۶۷
اطلاعات جدید قتل عام ۶۷- نمونه بارز یک نسل کشی
روستای گز و بندرگز در شمال ايران يكي از نمونه هاي بارز نسل كشي عوامل آخوندي طي
حاكميت ننگين شان هستند. اين روستا در دوكيلومتري جنوب جاده تهرانـ گرگان و در
چهاركيلومتري شهرستان بندرگز واقع شده است. در كتاب قهرمانان در زنجير گزارش
زير را درباره ستمهايي كه بر اين روستا رفته است مي خوانيم:
«جمعيت اين روستا در سال۱۳۶۱ حدود
چهارهزار نفر بود و اكثريت آن را روستاييان فقير و زحمتكش هوادار سازمان مجاهدين
تشكيل ميدادند. كشاورزان و زحمتكشان فقير و ستمديدة اين روستا از شقاوتهاي
آخوندها بينصيب نماندهاند، بهنحويكه: ـ شمار شهيدان كه بهشيوههاي
مختلف اعم از تيرباران، بهدار آويخته شدن يا دراثر شكنجه بهشهادت رسيدهاند، به۵۱نفر
ميرسد. ۲۰نفر از اينعده در زير شكنجه بهشهادت رسيدهاند. رژيم خميني فقط بهخانوادة
يكي از اين شهيدان اجازة دفن جسد فرزند خود در گورستان عمومي را داده است. خانوادههاي
پنجاه شهيد ديگر بهناگزير اجساد فرزندان خود را در خانههاي مسكوني، باغها،
جنگلها و بيابانهاي دورافتاده بهخاك سپردهاند. اسامي عدهيي از شهيدان و
محل خاكسپاري آنان بهشرح زير است: 1ــ مجاهد شهيد رمضان متكي ۱۶ساله، محل دفن:
حياط منزل.
2ــ مجاهد شهيد رضا متكي ۱۸ساله، محل دفن: حياط منزل (مجاهدين شهيد رمضان و رضا برادر بوده و دركنار يكديگر دفن شدهاند).
3ــ مجاهد شهيد حسينعلي ترابي ۲۶ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني.
4ــ مجاهد شهيد محمدرضا ترابي ۱۸ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني (مجاهدين شهيد حسينعلي و محمدرضا پسرعموي يكديگر بودهاند).
5ــ مجاهد شهيد عليمحمد ترابي ۲۰ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني.
6ــ مجاهد شهيد سيدمحمد ميرغفوري ۱۹ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني.
7ــ مجاهد شهيد محمدآقا هاشميان ۴۰ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني.
8ــ مجاهد شهيد سيدحسين هاشميان ۳۵ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني (مجاهدين شهيد محمدآقا و سيدحسين برادر بوده و دركنار
يكديگر دفن شدهاند).
9ــ مجاهد شهيد علي جعفري ۱۸ساله،
محل دفن: باغ منزل مسكوني.
10ــ مجاهد شهيد جعفر كوهستاني ۲۰ساله،
محل دفن: منزل مسكوني.
11ــ مجاهد شهيد عليحسين تركمنغلامي
۲۴ساله، محل دفن: باغ متعلق بهاقوام نزديك.
12ــ مجاهد شهيد واحد غريبدشتي ۲۳ساله،
محل دفن: حياط منزل مسكوني.
13ــ مجاهد شهيد عطاءالله قرهدشتي ۲۱ساله،
محل دفن: خانة مسكوني (مجاهدين شهيد واحد و عطاءالله از فاميل نزديك يكديگر بودهاند).
14ــ مجاهد شهيد پرويز كشميري ۲۴ساله،
محل دفن: حياط منزل مسكوني.
15ــ مجاهد شهيد عليحسين طاهردشتي ۱۹ساله،
محل دفن: حياط منزل مسكوني.
16ــ مجاهد شهيد عليرضا آهنگري ۲۹ساله،
محل دفن: حياط منزل مسكوني.
17ــ مجاهد شهيد غلامرضا آهنگري ۲۶ساله،
محل دفن: حياط منزل (مجاهدين شهيد عليرضا و غلامرضا برادر بودهاند).
18ــ مجاهد شهيد اسدالله ملاح ۲۹ساله،
محل دفن: جنگل.
19ـ مجاهد شهيد صمد سراج ۲۱ساله،
محل دفن: حياط منزل مسكوني.
20ـ مجاهد شهيد فردوس سراج ۲۴ساله،
محل دفن: گورستان عمومي (مجاهدين شهيد صمد و فردوس برادر بودهاند).
21- مجاهد شهيد فيضالله اكبري ۳۱ساله،
محل دفن: باغ اطراف روستا.
22 ــ مجاهد شهيد شاهپور…، محل دفن:
جنگل.
روستاي گز يكي از نمونههاي تكاندهندة رفتار جنايتكاران حاكم بر ميهن است. مجاهدين شهيد رضا و رمضان متكي در منزل مسكوني خودشان، در پايين پلههاي خانه دفن شدهاند. چندصدمتر آنطرفتر مزار ميليشاهاي جوان ديگري چون علي محمد و حسين علي و محمدرضا ترابي در باغچة خانهشان قرار دارد و چندصدمتر دورتر برادران هاشميان در كنار مزار پدرشان آرميدهاند. مردم نام اين محلة مجاهدپرور را مجاهدمحله گذاشته و هر گوشة آن تبديل بهزيارتگاهي براي آنان شده است».
يكي ديگر از مجاهديني كه خود از
نزديك شاهد گوشه هاي ديگري از شقاوتها بوده نوشته است: «9تير ماه60بود كه مزدوران
و فالانژهاي منطقه حمله بهخانه هاي هواداران را بهصورتي گسترده شروع كردند. آن
روز من در خانة عمويم بودم كه بهآنجا هم وحشيانه حمله شد. مادر بزرگ پيرم را
مورد ضرب وشتم قرار دادند و بعد كليه وسائل خانه را از بين بردند و گفتند اين جا
مركز فساد بوده است. منظورشان اين بود كه اين خانه در گذشته مركز رفت و آمد و
هواداران بوده است. مادرم بهاين وحشيگري اعتراض كرد ولي او را هم دستگير كردند و
با خود بردند. بعد از چند روز اين در و آن در زدن او را آزاد كردند. يكي ديگر از
خانه هايي كه مورد هجوم واقع شد خانة ترابيها بود. وقتي بهآنجا هجوم بردند حتي
از كتك زدن كودكان خردسال هم ابا نكردند. حدود پنجم مرداد بود كه خبر دادند براي
ملاقاتم عموي دستگير شدهام «محمد هاشميان» ميتوانيم بهزندان بهشهر برويم. پدرم
نگذاشت ما همراهش برويم. با يكي از عموهاي ديگرم رفتند. وقتي برگشتند بالاي
ماشينشان يك تابوت ديديم. جسد عموي مجاهدم «محمد» را تحويل پدرم داده و از او چك
سفيدي گرفته بودند كه مراسم عزاداري براي او نگيريم همان روز جسد 4شهيد ديگر را هم
بههمان محلة كوچك آوردند. آنها اولين دستة اعداميهاي كوهمحله بودند. صحنة بسيار
دلخراش و دردناكي بود. مادر علي محمد ترابي از شدت شوك بهجاي گريه كردن ميخنديد.
عمويم «محمد» را از پايينتنه تا بالا با گلولههاي «ژ3» متلاشي كرده بودند. معلوم
بود زجركشش كردهاند. در بالاتنه، كتفش شكسته بود. در سيبك گردنش يك اثر بريدگي
ديده ميشد كه معلوم بود آثار يك طناب است. مدتي بعد يكي از چوپانهاي كوهستانهاي
بهشهر كلاه عمو محمد را برايمان آورد و تعريف كرد كه شاهد صحنة تيرباران او بوده
است. او گفت محمد تا لحظه آخر عليه خميني شعار ميداد. پاسداران هم طنابي بهگردنش
انداخته و او را روي زمين ميكشيدند و بعد هم بهآن صورت تيربارانش كردند. چندي
بعدتر يك پاسدار تعريف كرد كه او را بهاين دليل اعدام كردهاند كه وقتي بهاو
گفتهاند يا شعار عليه «رجوي» بدهد و يا محل اختفاي برادر ديگرش، حسين، را بگويد.
اما او حاضر بهپذيرفتن هيچ يك از دو شرط آنها نشده بود. بههرحال تصميم گرفتيم
اجساد شهيدان را براي دفن بهگورستان ببريم. وسط راه يك عده مزدور با چوب و چماق
جلويمان را گرفتند و گفتند اينها نجس هستند و منافق و شما حق نداريد آنها را در
گورستان مسلمانان دفن كنيد. مجبور شديم اجساد را بهخانه ها بازگردانديم. اما همه
متحير مانده بوديم كه با آنها چه كنيم؟ يك نفر پرسيد كجا آنها را بشوييم و كفن
كنيم؟ و بلافاصله بقيه جواب دادند اينها شهيدند و نيازي بهغسل ندارند. پدر مجاهد
شهيد محمدرضا ترابي پيشنهاد كرد آنها را در حياط خانه دفن كنيم. همان كار را
كرديم. مجاهدين شهيد عليمحمد ترابي، محمدرضا ترابي، حسين ترابي، محمدآقا هاشميان
و سيد محمد مير غفوري را همان جا بدون غسل و با همان لباسهاي خودشان در حياط خانه
دفن كرديم.
مجاهد شهید محمد میرغفوری
از بندر گز
از چند شب بعد حمله بهخانة شهيدان با سنگ آغاز شد. آنها شبانه ميآمدند و آن قدر بهشيشهها سنگ ميزدند كه تمام آنها را شكسته بودند و كودكان خردسال محمد شهيد دچار تشنج شده بودند. هميشه اين تهديد وجود داشت كه حمله كنند و همان جا هم سنگ مزارها را بشكنند. براي پيشگيري از اين مسأله بهنوبت كشيك گذاشتيم و تا مدتها از آنها حراست ميكرديم. البته اين كار مزدوران خيلي بهضررشان تمام شد زيرا اين محل بعدها تبديل بهمحلي شد كه خانوداههاي ديگر شهيدان جمع ميشدند و اخبار مقاومت را رد و بدل ميكردند. يكي دو ماه بعد، در مهرماه، خبر شهادت عموي دومم، را بهما دادند. معلوم شد او در 5مهر در تهران دستگير شده و بعد بهبهشهر منتقل شده است. او با اين كه بهعلت سياتيك پا بسيار در عذاب بود در زندان موفق بهفرار ولي مجدداً دستگير شدهبود. يكي از مزدوراني كه در جلسة بهاصطلاح محاكمة حسين حضور داشت تعريف ميكرد در آن جا بهحسين گفته بودند توبه كند و او با برافروختگي تمام گفتهبود:«كسي كه بايد توبه كند شخص خميني است. من نميدانم براي چه و بهچه دليل دارم محاكمه ميشوم؟ بايد خود خميني را بهپاي ميز محاكمه كشاند». بهدليل همين پايمردي و استواري حسين را بهشدت شكنجه كرده بودند. وقتي جسد او را ديدم خيلي آرام خوابيده بود. جاي ضربات چند زنجير روي سرش معلوم بود. آثار ماسههاي كنار ساحل برروي لباسش ديده ميشد و معلوم بود كه در كنار دريا تيربارانش كردهاند. يادم آمد كه حسين غروب دريا را بسيار دوست ميداشت و ديدم كه او را در جايي تيرباران كردهاند كه عاشقش بود. ... بههرحال باز هم اجازه ندادند او را در گورستان دفن كنيم. بهناچار همراه مجاهد شهيد رمضان متكي در حياط خانهمان دفن كرديم. مدتي بعد رضا متكي را هم در همان جا دفن شد. پدر بزرگم از شدت تأثر دق كرد و چند ماه بعد فوت كرد. او را هم كنار فرزندش، حسين، همانجا دفن كرديم. چند ماه فرزند حسين بهدنيا آمد. فرزندي كه سالهاي بعد برسر مزار پدر و عموهايش بازي ميكرد و نميدانست در زير خاك پاي او چه دلاوراني، از جمله پدرش، آرميدهاند»
.معرفي يك شكنجه گر و عامل اصلي سركوب در روستاي گز
در اينجا بد نيست به معرفي يكي از كساني كه به عنوان سردمدار اين همه خشونت و جنايت مستقيما دست در خون و شكنجه مجاهدين داشت بپردازيم. اين فرد از چماقداري و پاسداري شروع كرد و در اندك مدتي در سلسله مراتب پستهاي خود به شكنجه گري و تير خلاص زدن رسيد. و سپس به خاطر «تخصص»هايش در ترور مخالفان بر كرسي سفارت در تركيه تكيه زد و عاقبت به پاداش خوش خدمتي هايش در كابينه احمدي نژاد مقام وزارت خارجه را از آن خود كرد وی منوچهر متكي نام دارد.
منوچهر متکی وزیر
جنایت کار خامنه ای واحمدی نژاد
منوچهر متکی رئیس باند سیاه جامگان وشکنجه گر وقاتل
مجاهدین دربندر گز وغرب مازندران
و قبل از انقلاب ضدسلطنتي در
هندوستان دانشجو بود. متكي درفروردين سال 58 بهاتفاق آخوند اسماعيل جهانشاهي.
هادي نبوي و عباس محمدي، حزب جمهوري اسلامي را در بندرگز تأسيس كردند.
متكي درسال ۱۳۶۰ بهعنوان نمايندة
امامجمعة فاسدالاخلاق و جاني بندرگز، آخوند رباني، بهاتفاق احمد توكلي ( داديار
وقت و وزير كارسابق) و يعقوب هاشمي يكي از فرماندهان سپاه پاسداران بهشهر جزء
نفرات ثابت هيأت محاكمهكنندة هواداران مجاهدين در شهرهاي بندرگز، گلوگاه، كردكوي
و بهشهر در دادگاه انقلاب بهشهر بود. آنها هزاران نفر را بهاعدام و زندان و شكنجه
محكوم كردند.
متكي بهطور مستقيم در شكنجه ها
شركت داشت. از جمله شخصاً مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را مورد بازجويي و شكنجه قرار
داد و در اعدام وي بههمراه پنج نفر ديگر از هواداران مجاهدين در يكي از باغهاي
اطراف بندرگز شركت داشت. او بهاتفاق همدستانش جسد مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را
بعد از اعدام پشت درِ خانة پدريش گذاشتند. وقتي پدر پير اين مجاهد شهيد با جسد
غرقه بهخون پسرش روبهرو شد سكته كرده و كمتر از دو ماه بعد فوت كرد.
مجاهد قهرمان عليرضا آهنگري در سال ۶۰ تیرباران ودر مزارع بخاک سپرده شد :
دانشجوي تهران 30ساله شهيد تير باران آبان ۱۳۶۰ در سپاه بندرگز
محل
مزار در باغي در روستاي گز ، برادر غلامرضا آهنگري
علیرضا آهنگری مجاهد قهرمانی از خطه بندر گز که بدست باندعباس محمدی سرکرده سپاه و متکی توکلی بشهادت رسید
متكي جنايتكار درسالهاي پس از 30خرداد 1360، همراه با همكاران جنايتكارش دهها نفر
را در محوطة سپاه پاسداران، لب دريا، در جنگل، در زمينهاي كشاورزي و باغهاي اطراف
شهرستان بندرگز اعدام كردند. همچنين بايستي يادآوري كنم كه او يكي از كساني بود
كه بعد از اعدام مجاهدين از دفن پيكر اين شهدا در قبرستانهاي عمومي جلوگيري ميكرد.
در نتيجه خانوادههاي شهدا ناچار آنها را در باغچه خانة خودشان يا در باغ و جنگل
دفن ميكردند. از جمله مجاهدين شهيد نبي ميرعابديني، صمد سراج، فردوس سراج، علیرضا
آهنگري، حبيب ملك و ساير شهدا در حياط منازل، در باغهاي اطراف و درجنگل دفن شدهاند.
متكي به جنايتهايي كه دستش آلوده
بود ادامه داد و در زماني كه سفير رژيم در تركيه بود به اقدامات تروريستي عليه
مجاهدين پرداخت. تيم فرماندهي او برادر مجاهد «ابوالحسن مجتهدزاده» را در استانبول
ربودند و پس از شكنجه او را دست و پا بسته به قصد بردن ايران سوار ماشين كردند و
به سمت ايران راه افتادند. در بين راه برادر مجاهد مجتهدزاده با جسارت توانست از
دست ربايندگان بگريزد و نهايت اين كه اين اقدام تروريستي به يك رسوايي بزرگ براي
رژيم و شخص متكي تبديل شد. مطبوعات تركيه در اين باره به طور مفصل نوشتند و چند
ديپلمات رژيم اخراج شدند.
انعکاس آدم ربائی منوچهر متکی در روزنامه های ترکیه
يك روزنامه ترك نوشت:
زنگهاي خطر ناتو در مورد ترويسيم بصدا درميايد. مسئله روز در آنكار منوچهر متكي
آيا منوچهر متكي اخراج ميشود؟
منوچهر متكي رفتني است ؟
منوچهر متکی وآدم ربائی وطرح ترور مجاهد خلق مهندس ابوالحسن مجتهد زاده در ترکیه که سفیر رژیم بود
بیشتر بدانید روی لینک کلیک کنید وبخوانید
متکی
پایان قسمت اول کتاب شهیدان سرفراز بندگز استان گلستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر