کتاب شهیدان مجاهد بابل قسمت چهام پایانی - زندگی ورزم قهرمانان افسر ارتش آزادیبخش ملی ایران جاودانه فروغ هائی که در عملیات کبیرعقیدتی میهنی فروغ جاویدان برای سرنگونی خمینی ورهائی خلق قهرمان تا آخرین نفس دلیرانه وجانانه جنگیدند وبه عهدشان با خدا وخلق ومیهن وفا نموده وجاودانه شدند
مجاهد شهید کامفر اوصیا از قهرمانان شهید عملیات کبیرعقیدتی ومیهنی فروغ
جاویدان از بابل
کامفر
اوصیا:
از شهدای فروغ جاویدان
از
اول راهنمایی تا مقطع دیپلم با هم همکلاس بودیم
یعنی ۷ سال ..
سال
۵۷ کامفر و من در سال دوم
دبیرستان دانش بابل رشته ریاضی بودیم
البته کامفر با هوش و استعداد فوق العاده ای
برخوردار بود بطوریکه در همه این سالیان شاگرد اول کلاسمان بود البته رقیب برای شاگرد اولی هم داشت ولی
کامفر فراگیری اش عالی بود همینکه معلم مطلبی یک بار میگفت بلافاصله کامفر بدون کم
و کاستی تکرار میکرد بدون آنکه زمان برای درس خواندن بگذارد همواره نمره اول هر
درسی از آن کامفر بود. اما شخصیت و کارآکترش طوری بود که این شاگرد اولی امتیازی
برایش محسوب نمیشد با همه همکلاسی ها تنظیم خاکی و فروتنانه داشت و همه همکلاسی او
را بسیار دوست داشتند.
با شروع فعالیت های سیاسی کامفر فعالانه
شرکت داشت پدرش کارمند بازنشسته اداره برق بود کامفر هر چند در زندگی به لحاظ رفاه
خانوادگی و اجتماعی هیچ کم و کسری نداشت ( مرفه بود) تنها پسر خانواده بود و با یک
خواهر ....ولی انتخاب کرده بود که بعد از انقلاب ضد سلطنتی برای رسیدن به آزادی و
حقوق مردم به مبارزه ادامه بدهد در همین رابطه همینکه با یک برنامه کوهیپمایی
هواداران سازمان ، همراه شد دیگر به شکل حرفه ای از همان اول سال ۵۸ وارد تشکیلات جنبش مجاهدین
شد و ادامه تحصیل و درس خواندن برایش در الویت نبود در همه فعالیت های آن دوران
شرکت میکرد چند بار در فاز سیاسی دستگیر شد ولی مصمم تر از قبل به فعالیت ادامه
داد بطوریکه از مهر ۱۳۵۹ که در سال چهارم (سال آخر) دبیرستان شاهپور بابل بودیم کمتر در کلاس
های درس شرکت میکرد اگر هم هر بار به کلاس می آمد در انتهای کلاس مشغول خواندن
نشریه مجاهد بود... ساعت ۹۴۰ تا ۱۰ صبح هر روز زمان آنتراکت اول همراه بود با ایجاد بساط نشریه و کتاب
در دبیرستان بود که کامفر از نفرات اصلی
تیم راه اندازی بساط بود ( البته
هر روز با فالانژها درگیری داشتیم که از دبیرستان شریعتی که همجوار
دبیرستان ما بود سردسته فالانژها مهدی سجودی بود یک معاون داشت که سبیل را میزد و
ریش زیاد داشت بچه ها اسمش را اختاپوس گذاشته بودند ...و تقریبا هیچ روزی بدون
درگیر و زد و خورد نبود یعنی دبیرستان ما تعداد انگشت شمار فالانژ داشت و کاری
نمیتوانستند بکنند).
بعد
از چند ماه از شروع سال تحصیلی کامفر دیگر به دبیرستان نمی آمد چون تمام وقت در
تشکیلات کار میکرد که در همین مقطع دستگیر شد یعنی قبل از فاز نظامی کامفر در
زندان بود ...
تا
دوسال بعد من من فقط یکبار او را دیدم یادم نیست کی آزاد شد که به ترکیه رفت و سپس
به فرانسه رفت و گویا از آنجا به منظقه آمد و در عملیات کبیر فروغ جاویدان شهید شد
من در مقطع فروغ جاویدان به اشرف رسیدم کیومرث امینی برایم تعریف کرد که کامفر در
عملیات شهید شد
روحش
شاد راهش پر رهرو باد
تاریخ نگارش:
۱۲/۹/۱۴۰۰ از: حسین
اسدالهی
خواهرمجاهد شهید کامفر اوصیا جاودانه فروغ عملیات کبیر، عقیدتی میهنی فروغ جاویدان بنام فاطمه اوضیا هم از افسران ارتش آزادیبخش واز شهیدان سرفراز فروغ جاویدان میباشد که با رشادت تمام وبی نظیر با گله های پاسداران خمینی جلاد جنگید وبعد از به هلاکت رساندن شماری از آنها خود نیر بح عهدش با خدا وخلق وفا کرد وجاودانه شد.
مجاهد شهید فاطمه اوصیا از شهیدان سرفراز فروغ جاویدان از بابل
یادشان
گرامی وراه سرخشان پر رهرو باد انان با بر دوش گشیدن پرچم هیهات منا الذله وفدا
کردن جانشان مسیرومشی سرخ وهمیشه جاویدان امام حسین را با مجاهدت وشهادت در راه
آرامان آزادی زنده نگرداشتند
مجاهدشهید فاطمه اوصیا ،افسر ارتش آزادیبخش از شهیدان عملیات کبیر فروغ جاویدان
انتخاب کردهام
که چون حسین
عاشقانه جان خود فدا کنم
زندگي شوم براي ديگران دین خود به
مردمان ادا کنم
انتخاب کردهام در این مسیر از میان خنجر و
خدنگ و تیر
پس بگیرم این فلات خسته را ز شیخ
پیر این فقیه دین فروش شب
ضمیر
لحظهای نمانم از خروش تا دمی
که ناگهان شوم خموش
یا به عزم آتشین زنم شراره پرخروش بر سکوت ظلمت عبا به دوش
انتخاب کردهام
که چون حسین
عاشقانه جان خود فدا کنم
زندگي شوم براي ديگران دین خود به مردمان
ادا کنم
انتخاب كردهام من
اوج را
مثل رودها خروش موج را
فاتحانه در مصاف ظالمان روبرو شوم
هـــزار فوج را
مرهمی شوم به زخم بیکسان نور دیده چشم بی فروغ
را
صدق را ببارم از وجود خود اين زمانهي پر
از دروغ را
انتخاب کردهام
که چون حسین
عاشقانه جان خود فدا کنم
زندگي شوم براي ديگران دین خود به مردمان ادا کنم
انتخاب کردهام در این مسیر از میان خنجر و
خدنگ و تیر
پس بگیرم این فلات خسته را ز شیخ
پیر این فقیه دین فروش شب
ضمیر
لحظهای نمانم از خروش تا دمی که ناگهان شوم خموش
یا به عزم آتشین زنم شراره پرخروش بر سکوت ظلمت عبا به دوش
انتخاب کردهام که چون حسین عاشقانه جان خود فدا کنم
زندگي شوم براي ديگران دین خود به
مردمان ادا کنم
جاودانه فروغ آزادی محمد حسامی افسر رشید وشهید
ارتش آزادیبخش ملی ایران از بابل
برادرشهیدم محمود ناصری از افسران ارتش آزادیبخش بود که در فروغ جاویدان در تنگه و درگیری آنجا مجروح و سپس اسیر نیروهای مزدور بدر شد و بعد از یکماه او را اعدام کردند
مجاهد شهید محمود ناصری از شهیدان عملیات فروغ جاویدان
او آخرین مسئولیتش در صحنه
عملیات فرمانده یک واحد خودرو دوشکا بود که من آخرین بار در گردنه حسن آباد یعنی
روز دوم او را دیدم و احوالپرسی کردم .
محمود در تیپ برادر مجاهد
شهید محسن تدینی یعنی حمید رادیو بود که در فاز سیاسی هم با او
( لیسانس اقتصاد ) در دانشگاه بابلسر بوده و فاز نظامی هم
تحت مسئولیتش بود مدتی سپس تحت مسئول برادر جواد خراسان در بابل و مازندران هم بود
و بعد هم تحت مسئولیت برادر محمود قائمشهر مسئولیت پشتیبانی جنگل و خانه های تیمی
و امکانات برای مسئولین و اعزام مجاهدین به جنگل و کردستان را بعهده داشت
برادر جواد بخوبی میتواند برایت توضیح بدهد
در سال ۶۱ بعد از ضربه عبدالله پیام محمود هم بهمراه تعداد
زیادی از کادرها و بازاریان و شخصیت های شهری که هوادار و پشتیبان مجاهدین بودند
دستگیر شد و در زندان سپاه بابل و سپس گوهر دشت و اوین و بعد کچویی و بعد برگشت به
سپاه بابل بود ابتدا حکمش اعدام ابلاغ شد هم بندیهای نزدیکش محسن صدیقی هست که
کاملا او را میشناسد از او سئوال بکن شخصیت انسانی و مجاهدی و پاکی نفس و اراده اش
در برابر فردیت و جنسیت فوق العاده بود حتی من در سال ۶۲ بابل بودم یکی از شخصیتهای
نظام که در گذشته قبل از انقلاب و مدتی بعد ازانقلاب با محمود از نزدیک آشنا بود
پیش ما گریه میکرد و از پاکی و شخصیت والای او میگفت که محمود خیلی چشم پاک و نجیب
بود و همیشه روی ما تاثیر میگذاشت و هر جایی میآمد همه را جذب خودش میکرد
در دوران قبل از انقلاب سال ۵۶ محمود که کارمند حسابداری
ماکروی مخابرات بابل بود خیلی روی او حساب میبردند بدلیل شخصیت کارآ و جدیت و
مخالفت او با نظام شاه او به کمک تعدادی دیگر از کارمندان مخابرات توانسته بود
بخشی از تلفن های شاه و سران شاه را نقاط مختلف را رصد و ضبط و کنترل بکنند که
بعدا مورد استفاده رسانه ای قرار گرفته بود آنها حتی دست به اعتصاب زده بودند که
محمود یکی از سران اعتصاب کنندگان ماکروی مخابرات بابل که مخابرات استان در آنموقع
بود بحساب میآمد
خیلی از تجملات و زندگی شیک پوشی و خورد و خوراک اضافی
پرهیز میکرد همیشه بفکر دیگران و افرادی که محتاج به کمک بودند بود بازاریان بابل
و خیلی از اشخاص محترم بابل به او احترام میگذاشتند و دوست داشتند که با او هم
صحبت بشوند محمود به ادبیات و اشعار شعرای ایران خیلی مسلط بود به تاریخ مشروطیت و
تاریخ مبارزات در کشورهای تحت ستم مشرف بود طبع شعر خیلی بالایی داشت و همیشه از
شعرهای خیام و مولوی و فروغ و گلسرخی و حافظ و سعدی بصورت حفظ میخواند و اهل
خانواده و فامیل و آشنایان و محله های نزدیکمان خیلی بهش ارادت داشتند
علاقه مند به هم صحبت شدن با او بودند صلابت و افتادگی و فروتنی خاصی داشت که چشمگیر
بود او قبل از انقلاب سالهای ۵۴ شاید ۵۵ در تیم فوتبال مخابرات بابل بعنوان
کاپیتان و بعنوان بازیکن در تیم مخابرات مازندران نقش داشت برای مدتی البته که در
مسابقات مختلف شهری هم شرکت داشت اولین بار او باعث شد که خودم را به
محمدرضا فغانی که مسئول ستاد بابل بود معرفی بکنم و وارد سازمان بشوم البته آشنایی
از سال ۵۶ به سازمان داشتم ولی فعالیت نمی کردم او باعث شد که وارد فعالیت بشوم
فرمانده سپاه بابل که محمود در زندان او بود از بچگی با او
بزرگ شده بود و با هم هم بازی بودند در همه دوران کودکی و بزرگسالی و تحصیلی تا
قبل از دانشگاه
یکبار این شخص یعنی جمال واثقی که بعدها حتی تا درجه حجته
السلامی هم رسیده بود در راهرو زندان به او گفت ترا بخدا محمود کاری نکن که حکم
اعدامت داده شود و خیلی ناراحت بود از چنین وضعیتی که برای محمود پیش آمده ولی
محمود هیچ اعتناعی به او نکرد
درسال ۶۰ که من زندان سپاه بودم ولی محمود بیرون و آزاد بود
قرار بود یک نفر از فرماندهان مجاهدین بنام بهروز قنبرپورکه قبلا دوره هایی هم در
فلسلطین دیده بود اعدام بشود که بهروز در زندان این پیام را به من داد که من
پیام او را به محمود که برای ملاقات آمده بود دادم پیام از این قرار بود که محمود
باید کاری میکرد که مادران هواداران مجاهد و زندانیان به درب زندان قصر بیآیند و
در آنجا شلوغ بکنند تا مزدوران سپاه و نگهبانان سرشان شلوغ و از کنترل خارج شود که
بهروز بتواند از زندان قصر زمانی که برای سرویس میرود فرار بکند که همینطور هم شد
و محمود بود که باعث فرار موفق بهروز شد البته بعدا بهروز در یک عملیات مسلحانه
دلیرانه بشهادت رسید
محمود در اثر فشارهای شخصیتهای مهم شهری و خانواده و فعالیتهایی که از بیرون میکردند باعث شدند که محمود مورد عفو قرار بگیرد و حکم اعدامش به حبس ابد و سپس به ۵ سال تغییریابد که محمود از سال ۶۱ تا ۶۵ بمدت ۵ سال در زندان بود و بعد آزاد شد که یکماه بعد توسط یکی از نفرات اعزام که به منطقه و بابل رفت و آمد میکرد به پاکستان و سپس عراق و اشرف اعزام شد و بلافاصله در گردان برادر مراد و قسمت برادر جوادخراسان که از قبل هم با هم بودند سازماندهی شد و در عملیات های مختلف گردانی منطقه مثل پیرانشهر و آفتاب و چلچراغ و بعد فروغ شرکت کرد برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید از محسن صدیقی و جمال ناطقی و محمود حجازی و محمود سعادت که مدتی تحت مسئول محمود بود و برادر جواد پرس و جو بکنید بنظرم خیلی خوب است ببخشید از اینکه کم کاری در درج مطالب در مورد برادرم داشتم خیلی چیزهای دیگر هست انشالله در فرصت های دیگری خواهم نوشت
مجاهد شهید سید محمود ناصری علی آبادی
شهیدعملیات
کبیر فروغ جاویدان ازبابل
در کتاب شهدای فروغ جاویدان مختصری از بیوگرافی او آمده
است حسام ناصری
خاطره ویادی از قهرمان ارتش آزادی مجاهد شهید سید
محمود ناصری از بابل
وی
را اولین بار در قرارگاه سردار دیدم ، شمالی ( ما به همه ادمایی که در حاشیه دریای
مازندارن می نشینند شمالی می گوییم ) مهربان و دوست داشتنی ، در اولین روزهای
اشنایی هم گروه بودیم و وی سلاح ار پی جی در اولین عملیات حمل می کرد ولی بعد از
اولین عملیات در سازماندهی جدید وی سر تیم من شد از شوخ تبعی سربه سرم می گذاشت و
هر جا پا از گلیمم بیرون می گذاشتم و نکته ای می گفتم با شوخی می گفت حالا یک ترک
دارد به ما ایراد می گیرد ، کم کم بعد از چند روز و هفته متوجه شدم رشتی و
مازندرانی با هم فرق می کنند سپس اختلاف این را هم فهمیدم که رشت یک شهر است
و استان گیلان یک استان ، و سید محمود ناصری هم مازندرانی است و نه رشتی یا شمالی
، بگذریم تازه از زندان آزاد شده بود و خود را سریع به سازمان در نوار مرزی رسانده
بود در گروه هوای مرا که از همه کوچکتر بودم داشت و در اموزشها کمکم می کرد تا
سریع راه بیفتم و خلاصه مثل یک برادر بزرگ تنظیم می کرد ، به شدت خاکی و افتاده
طوری که انگارنه انگار که زندانی بوده و برای خودش کب کبه و .... داشته باشد در
عین این که شوخ طبع بود در مناسبات تشکیلاتی منظم و سفت و سخت و اموزنده نه با
کلام بلکه با رفتار و منش انقلابی . با محمود هر چند بعد از عملیات دوم از گروه
جدا شدیم ولی در یک گردان بودیم و تا مقطع فروغ در یک یگان رزمی فعالیت می
کردیم تا در عملیات فروغ و گسترش ارتش ازادی از وی جدا شده و نهایتا خبر
شهادتش را بعد از عملیات غرور انگیز فروغ شنیدم
اسم مستعارش عسگر بود و من مدتها به اسم عسگر صدا می زدم هر
چند از دی 1366 اسامی مستعار کنار گذاشته شد و هر مجاهدی با
اسم اصلی خود شناخته می شد ، هر روز صبح یاد اوری موضوعاتی
که از دستتم در می رفت و در زندگی عادی مسئله ای نبود ولی در
زندگی جمعی و نظامی می توانست مسئله ساز باشد و زندگی جمعی
و انقلابی را مختل کند را به من یاد اوری می کرد لذا در شکل دادنم
در یک مناسبات جمعی نقش کیفی داشت از برجستگیهای دیگری
که داشت شجاعت و رشادت در میدان جنگ بود که مثل شیر می
غرید و جلو می رفت ،اگر اشتباه نکنم یک بار هم در یک عملیاتی از
ناحیه بازو زخمی شده بود ، در مناسبتها شعر و ترانه می خواند و من
را هم تشویق می کرد بخوانم هر چند من نخواندم یک دوستی از
ایران داشت که وی نیز در عملیات فروغ شهید شد به اسم فرهاد
فرنیا که هوای وی را هم داشت و زمانهایی که کم و کسری داشت ،
در اموزشها یا موضوعاتی که فهم ان سخت و مقداری دشوار به وی
کمک می کرد و وی را عبور
می داد .
مجاهد شهید محمود فرنیا شهید فروغ جاویدان وسمبل
وفای به پیمان
خلاصه
ما در بدو ورود به سازمان در ابتدا با رهبری که مواجه نشدیم مسیری را انتخاب کرده
بودیم ولی در طول مسیر تک تک مجاهدینی که با انها اشنا می شدیم مشوق اصلی ما برای
ادامه مسیر و انگیزه برای ان بودند یکی از این مجاهدین که کمتر از وی گفته شده سید
محمود ناصری است
دورود
به وی روزی که زاده شد روزی که سلاح برکف گرفت و روزی که به عهد خود با خلق محروم
خویش وفا کرد و اینک در کف خیابان مسیرش در هر اتش و انفجار و هر شعله ادامه
دارد و راهش و یادش هیچگاه از بین نخواهد رفت
با
تشکر محمود سعادت
مجاهد شهید میر حسین پور رمضان شهیدعملیات کبیر فروغ جاویدان از خرم رود بابلسر
مجاهد شهید مهدی پارت شهیدعملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید محسن داوودی شهیدعملیات کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید غلامعلی حبیبی شهیدعملیات کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید عبدالمجید بلبل امیری شهیدعملیات کبیر
مجاهد شهید شهناز احسانیان شهید عملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید سید محمد استاد عملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید سید رضا جلالیان عملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید ربابه بیگم جلالیان شهیدعملیات کبیر
فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید بیژن امیری راد شهیدعملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید اسماعیل صبوری شهیدعملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید حسینعلی متولی طاهر شهیدعملیات کبیر
فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید حمید صادقپور روشنی شهیدعملیات کبیر
فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید سید رضا میر اسماعیلی شهیدعملیات کبیر
فروغ جاویدان ازبابلسر
مجاهد شهید شعبان حسینی اذان دهی شهیدعملیات
کبیر فروغ جاویدان ازپل سفید
مجاهد شهید صدیقه بابا نیا نوری شهیدعملیات کبیر
فروغ جاویدان ازبابلسر
مجاهد شهید عفت السادات محسن طاهری شهیدعملیات
کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید عاطفه السادات محسن طاهری
شهیدعملیات کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید غلامحسین محمود زاده بارفروش
شهیدعملیات کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید جمیله قنبری شهیدعملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید قاسم نصراللهی شهیدعملیات کبیر فروغ
جاویدان ازبابل
مجاهد شهید محمد علی جهانی بهمنمیری شهیدعملیات
کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مجاهد شهید مراد حمزه پور عالی زمینی شهیدعملیات
کبیر فروغ جاویدان ازبابل
مسعود رجوی در رابطه با شهیدان :
هر کس موظف است هر چه از یک مجاهد ،از یک شهید میداند بنویسید اینها
سرمایه ها وگنجینه های ملی ومیهنی ما هستند
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان ضامن پیروزی محتوم خلق
ماست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر